|

روایت روحانی که در تهران با ماشین زیر گرفته شده بود از انگیزه ضارب:

می‌گفت من را بیکار کردند تا یک «ریشو» بیاید/ می‌خواست صدای فریادش به گوش همه برسد

از حرف‌های او این‌طور استنباط کردم که ذهن او نسبت به طلبه‌ها و روحانیت بد شده است. ظاهرا جویای کار بوده، اما کارش درست نشده است.

می‌گفت من را بیکار کردند تا یک «ریشو» بیاید/ می‌خواست صدای فریادش به گوش همه برسد

به گزارش شبکه شرق، امیر قرقچی نام این طلبه است و درمورد روز حادثه  گفت: «مثل هر روز به حوزه می‌رفتم و وقتی از ماشین خارج شدم، بنده خدایی با ماشین به سمت من آمد و من هم با لبخند گفتم چه کار می‌کنید. بی‌توجه به من، چندبار ماشین را عقب و جلو کرد و روی ماشین افتادم و ۳۰-۲۰ متر آن‌طرف‌تر افتادم.»

روزنامه فرهیختگان روایتی جدید از ماجرای بلوار مرزداران منتشر کرده است. چندی پیش یک روحانی ۳۵ ساله در بلوار مرزداران تهران ساعت ۹ روز چهارشنبه، پس از پارک خودرو شخصی، توسط یک دستگاه خودرو سواری به زیر گرفته شد.

 

امیر قرقچی نام این طلبه است و درمورد روز حادثه  گفت: «مثل هر روز به حوزه می‌رفتم و وقتی از ماشین خارج شدم، بنده خدایی با ماشین به سمت من آمد و من هم با لبخند گفتم چه کار می‌کنید. بی‌توجه به من، چندبار ماشین را عقب و جلو کرد و روی ماشین افتادم و ۳۰-۲۰ متر آن‌طرف‌تر افتادم.»

این طلبه درمورد حرف‌هایی که درخصوص انگیزه‌های جوان ضارب گفت: اولش که می‌گفت حاج آقا خودش وسط خیابان بود (با خنده) و بعد دادستان گفت اگر همکاری کنید، کمک می‌کنم و او هم گفت قصدی نداشته و شیطنتی بود که ناشی از فضای مسموم تبلیغی بوده است.

از حرف‌های او این‌طور استنباط کردم که ذهن او نسبت به طلبه‌ها و روحانیت بد شده است. ظاهرا جویای کار بوده، اما کارش درست نشده است. خودش می‌گفت من را نخواستند و یک ریشو را برای کار قبول کردند. این‌ها را گفت و از تصمیمی که در یک لحظه گرفته بود هم پشیمان بود.»

قرقچی با اشاره به دیدارش با پدر آن ضارب هم گفت: «پدر همین جوان به من گفت ما مسلمان هستیم و اتفاقا در خانواده خود طلبه داریم. اما سوالم این است که چه شد که این بنده خدا این کار را کرد.

فکر می‌کنم این آدم هیچ ملجایی برای خودش در قرائت‌های حال حاضر نمی‌بیند. هیچ جایی را برای خودش ندارد که صدایش شنیده شود. باید دست به عملی می‌زد که صدا، فکر و ایده او شنیده می‌شد. فکر او چیست؟

می‌گوید وقتی خواستم استخدام شوم، کسی من را آدم حساب نکرد، اما کسی که ریش داشت و یقه‌اش بسته بود را به کار گرفتند. می‌گفت من هم فنی بودم و مهارت داشتم، اما من را ندیدند. وقتی فریاد سکوت او شنیده نمی‌شود، مجبور است پای خود را روی پدال گاز فشار دهد و من طلبه را زیر بگیرد تا صدای فریادش به گوش همه برسد. واضح است که دشمن به دنبال تفرقه است و می‌خواهد بین مردم فاصله بیندازد، اما ما چه کردیم؟ باید تلاش کنیم این فاصله‌ها کم شود و صدا‌ها شنیده شود و مجال گفتگو باز شود.»

 

 

منبع: فرهیختگان