ماجرای حمله به افغانستانیهای منطقه شهریار
به ما حمله کردند چون افغانستانی هستیم
fسیاری از کارشناسان باور دارند که وقتی بدون مدیریت و در نظر نگرفتن منابع، پذیرای مهاجرها میشویم، در واقع باعث ایجاد موج انتقادهای اصولی و غیر اصولی گروههای مختلف هم خواهیم شد که یکی از همین گروهها، جریانهای تند رو نژادی هستند.
طبق گفته محلیهای قاسم آباد شهریار، یک شنبه شب گروهی موتور سوار با صورتهای پوشانده شده، وارد این محل شدند و به اهالی افغانستانی حمله کردند. آنها گروهی ناشناس بر ترک موتور بودند که با هدف رعب و وحشت و همراه داشتن سلاح سرد، فضای کسب و کار آنها را هم بر هم زدند. اهالی حتی اشاره میکنند که این گروه دو شنبه هم در محله حضور داشتند، اما چون کاسبهای افغانستانی به دلیل ترس مغازهها را بسته و رفته بودند، ضرب و شتمی اتفاق نیوفتاد.
هشداری برای جلوگیری از دو دستگی: خطر گروههای تندرو
این روزها مسئله حضور افغانستانیها در ایران کمی جدیتر از قبل شده است. نبود مدیریت کافی در مرزهای بین ایران و افغانستان تا نابسامانی در رفت و آمدهای مهاجران، همه دست به دست هم داد تا بحران را به شکلی که امروز میبینیم بدل کند. بسیاری از کارشناسان باور دارند که وقتی بدون مدیریت و در نظر نگرفتن منابع، پذیرای مهاجرها میشویم، در واقع باعث ایجاد موج انتقادهای اصولی و غیر اصولی گروههای مختلف هم خواهیم شد که یکی از همین گروهها، جریانهای تند رو نژادی هستند. با وجودی که تعداد قابل توجهای از افغانستانیها نزدیک به نیم قرن است که در ایران زندگی میکنند، اما برخی از آنها این روزها با رفتارهای اهانت آمیز مواجه میشوند که شاید سالهای قبل با شدت کمتر هم تجربه میکردند، مشابه اتفاقی که اخیرا در شهریار و برخی مناطق دیگر رقم خورده است.
مغازه ما را به هم ریختند و دخل را هم خالی کردند
پسر جوان از یک شنبه میگوید که گروهی ناشناس با قمه و چوب به پدر هفتاد ساله و برادر بیست و یک سالهاش حمله کردند. طبق گفتههای این پسر بیست و هشت ساله افغانستانی، با حضور این گروه ناشناس در خیابان و احساس خطر اهالی، آنها در مغازه سوپرمارکتی خود را میبندند ولی چند تا از موتور سوارها با صورتهای پوشانده شده در را هول میدهند و با شکاندن شیشه، وارد مغازه میشوند. آنها همه مغازه را تخریب میکنند و دخل را هم خالی میکنند. این جوان در گفتوگو با شرق ادامه میدهد:« ساعت نه و نیم شب بود که به مغازه ما حمله کردند، پدر و برادرم در مغازه تنها بودند، همه مغازه را خالی کردند و پدر و برادرم را حسابی کتک زدند. اول که با قمه به سمت پدرم رفتند، برادرم خواسته از پدر دفاع کند که دستش به قمه آنها گرفته و آسیب دیده... البته تمام سر پدرم هم قمه خورد و الان بخیه دارد. مثل میدان جنگ شده بوده. بالاتر از سوپری ما یک نفر کفاشی دارد جلوی فرزندش کتک خورده و سر او هم آسیب دیده. یکی از آشناهای ما که 17 یا 18 سال سن دارد همان موقع آسیب دیده، گوشی موبایل، کارت آمایش، کارت بانکی و تمام رمز و مدارکش را گرفتند و بعد چند چاقو به سرش زدند... حدود 12 یا 13 نفر بودند که صورتشان را پوشانده بودند. ما حدود 50 میلیون کنار گذاشته بودیم که به کاسبها بدهیم همه آنها را هم بردند. تمام سر پدر پیرم تکه و پاره شده بود، وقتی این همه بلا به سر ما آوردند، بعد هم موتور جلوی در را آتش زدند... زخمهای پدر بخیه شد و الان بهتر است ولی در آن راسته با ایرانیها هیچ کاری نداشتند و فقط افغانستانیها را کتک میزدند... اینها همه در صورتی است که من خودم متولد سیستان و بلوچستان هستم، پدرم از زمان مجردی یعنی 45 سال قبل در ایران ساکن بوده. از سال 88 هم ما در قاسم آباد زندگی میکنیم. سالهای سال هم میشود که مدارک هویتی، اقامتی داریم. یعنی قاچاقی زندگی نمیکنیم و حتی سالیانه مالیات پرداخت میکنیم.»
بدون ترس در محل میچرخیدند
مرد تاجیک ساکن در قاسم آباد شهریار، دوشنبه حدود ساعتهای نه شب شاهد حضور همان گروه موتور سواردر منطقه بوده و به شرق میگوید:« شنیدم که به چند نفر حمله کردند، اما دوشنبه خودم این گروه را دیدم، حدود 16 یا 17 موتوری با قمه و چماق از جلوی مغازهها حرکت میکردند تا رعب و وحشت ایجاد کنند. البته کاسبهای افغانستانی مغازهها را بسته بودند و نبودند. ما قدیمیتر هستیم و البته چهره ما خیلی شبیه افغانستانی نبست و برایشان حساسیت ایجاد نکردیم، برای همین کاری با ما نداشتند.... آنها بدون ترس و بدون مخفی کردن پلاک موتورهایشان تردد میکردند و فقط صورتهایشان را با دستمالی بسته بودند تا شناسایی نشوند...»
فقط افغانستانیها را کتک میزدند
یکی دیگر از شاهدهای این حادثه مرد جوان افغانستانی است که هنگام حضور مأموران نیروی انتظامی و اورژانس آنجا حضور داشته و به شرق میگوید:« یک شنبه شب بود، وقتی به خیابان فرهنگسرا رسیدیم، دیدم همه بیرون ریختند، جلو رفتم که مأمور گفت سریعتر حرکت کنید و اینجا نمانید. موتوریها با صورتهای بسته به این منطقه آمده بودند و افغانستانیها را کتک میزدند. یکی از مردهای افغانستانی که فرزندش در بغلش بوده هم کتک زدند... فکر میکنم هفت یا هشت نفر را کتک زدند. وارد مغازهها شده بودند و همه چیز را به هم ریختند، خلاصه هر کسی را که کتک زدند افغانستانی بوده است. اینجا به بازار افغانستانیها معروف است و برای همین بیشتر افغانستانیها اینجا تردد دارند ولی آن روز نصف مردم فرار کردند و رفتند. ترسناک بود، مثلا وارد یکی از مغازهها شدند و همه چیز را به هم ریختند و بعد هم موتور پسر صاحب مغازه را آتش زدند. مردم دیگر مغازهها را بستند و رفتند. بعد از آن پلیس آمد و کاغذی داد تا در آن شکایتمان را طرح کنیم...»