|

در ششمین همایش پژوهش اجتماعی فرهنگی در ایران در بخش«زنانگی و تحول اجتماعی فرهنگی» عنوان شد؛

زنان مهاجر افغانستانی در چرخه ستم

زنان افغانستانی معمولا مجبورند در خانه کار کنند و به کار‌هایی همچون مونتاژ و بسته‌بندی، آماده‌سازی مواد اولیۀ غذایی مثل سبزیجات پاک شده و پوست کنده بپردازند. کار در خانه یا نهایتا محله و در پیوند با شبکه خانوادگی باعث می‌شود زنان افغانستانی دچار اختلاط کار مزدی و کار بی‌مزد به عنوان یک زن در خانه شوند.

زنان مهاجر افغانستانی در چرخه ستم

به گزارش شبکه شرق، همایش روز چهارشنبه دوم اسفند در ششمین همایش پژوهش اجتماعی فرهنگی در ایران در بخش موضوع ویژه همایش که عنوانش «زنانگی و تحول اجتماعی فرهنگی» پنلی برگزار شد؛ عنوان این پنل «زنان مهاجر افغانستانی در چرخه ستم» بود. در ارائه اول فروغ عزیزی و ستاره هاشمی به مسئله «کار» زنان افغانستانی پرداختند که با توجه به عدم ارائه مجوز کار به آن‌ها میتوان رد ستم‌دیدگی و ستم مضاعف به آن‌ها نسبت به مردان افغانستانی را در این زمینه مشاهده کرد.

زنان افغانستانی معمولا مجبورند در خانه کار کنند و به کار‌هایی همچون مونتاژ و بسته‌بندی، آماده‌سازی مواد اولیۀ غذایی مثل سبزیجات پاک شده و پوست کنده بپردازند. کار در خانه یا نهایتا محله و در پیوند با شبکه خانوادگی باعث می‌شود زنان افغانستانی دچار اختلاط کار مزدی و کار بی‌مزد به عنوان یک زن در خانه شوند. افغانستانی‌ها بر اساس سیاست‌های دولت ایران در شرایط بسیار بی‌ثباتی قرار دارند و به آن‌ها امکان شهروند شدن داده نمی‌شود در نتیجه دائم در معرض اخراج از ایران هستند. بدین ترتیب در این شرایط تحت فشار بسیار زیادی از جهات مختلف قرار می‌گیرند که موضوع کار یکی از آنهاست. عزیزی و هاشمی در پژوهشی که در خصوص کار مزدی زنان افغانستانی انجام داده‌اند با ۱۹ زن مصاحبه کرده‌اند. مشاغلی که این زنان به آن‌ها مشغول هستند عبارتند از: خیاطی، کار خدماتی منازل، مونتاژ، بسته‌بندی و سایر مشاغل خانگی، کشاورزی. در این میان شغل خیاطی به دلیل دستمزد بیشتری که نسبت به دیگر مشاغل خانگی دارد، تعداد بیشتری از زنان افغانستانی را به خود جلب کرده است. این کارگاه‌ها اغلب در محله هستند یا به صورت خانوادگی اداره می‌شوند و در نتیجه در آن‌ها کار بازتولیدی زنان در کنار این کار تولیدی همراه هم قرار می‌گیرند. محققان اشاره کردند که پژوهششان همچنان در حال انجام است و می‌خواهد به این پرسش‌ها پاسخ دهد که با توجه به این شرایط کاری، چه قابلیت‌هایی در روابط کارگران زن افغانستانی با یکدیگر و با دیگر کارگران مرد/ایرانی وجود دارد؟ این روابط اساساً چه کیفیتی دارند؟ و در میان هجمه‌های بی‌امان بی‌ثباتی، چه امکان‌هایی برای مقاومت متولد می‌شود؟ آمنه زمانی در ارائه بعدی به مسئله مقاومت در زندگی روزمره زنان افغانستانی تحت ستم، پرداخت. زمانی در ابتدای صحبتش به موضوع بی‌ثباتی زیست افغانستانی‌ها به دلیل عدم ارائه شهروندی به آن‌ها در ایران و بی‌توجهی گروه‌های مختلف از دولت تا سازمان‌های مردم‌نهاد و حتی فعالان زنان به این موضوع اشاره کرد. زمانی با توجه به تجربه شخصی خود به این مسئله اذعان کرد که اولین تجربه طرد برای افغانستانی‌ها در نهاد آموزش رخ می‌دهد، زیرا با اینکه در سال‌های اخیر رسما اعلام شده که این دانش‌آموزان در مدارس ثبت‌نام می‌شوند، اما مدیران مدارس یا به بهانه‌های مختلف آن‌ها را ثبت‌نام نمی‌کنند یا از آن‌ها مبالغ زیادی برای ثبت‌نام می‌گیرند. همچنین زنان افغانستانی به دلیل نداشتن مجوز کار نمی‌توانند به عنوان معلم یا کادر آموزشی در مدارس کار کنند و باید در مدارس خودگردان با حقوق اندک و بدون بیمه و بازنشستگی کار کنند. اما این زنان برای رفع ستم و مقاومت برای ایجاد زیست بهتر در این مدارس بیش از دیگران به خانواده‌ها و دانش‌آموزان کمک میکنند و برایشان وقت می‌گذارند. تجربه دیگر محقق کمک به سوادآموزی زنان مهاجر شاغل در کوره‌های آجرپزی بود. در این تجربه زنان افغانستانی به تدریج در ارتباط با همدیگر و با کسانی که کاری همچون سوزن‌دوزی را بلد بودند، شروع به آموزش و تعامل کردند. در این میان به تدریج برای آنکه این زنان بتوانند روی کارشان قیمت‌گذاری کنند به سواد نیاز پیدا کردند و شروع به سوادآموزی نیز کردند. فعالیت این زنان در این فضا را محقق از جنس مقاومت و هویت ارزیابی می‌کند و نقش خود را در آن بسیار کمرنگ می‌بیند و معتقدست خود این زنان به یاری همدیگر شتافته‌اند. زمانی به تلاش زنان افغانستانی در همه برهه‌ها برای مبارزه با ستم جنسیتی، طبقاتی و ملی روا داشته شده نسبت به آنها، اشاره کرد. شیما وزوایی ارائه خود را به نگاهی بازاندیشانه نسبت به پژوهش و کنش در خصوص زنان مهاجر اختصاص داد. او در این بحث به موضوع «جایگاه‌مندی» پرداخت که بدین معناست که پژوهشگر و کنشگر باید با سوژه خود مانند اشیا برخورد نکنند بلکه همواره نسبت به جایگاه‌مندی خود آگاهی داشته و دیدی انتقادی داشته باشند تا دچار روابط قدرت و سلسله‌مراتبی با سوژه پژوهش و کنش خود نشوند. محقق پژوهش خود را معطوف به بررسی جایگاه خود به عنوان پژوهشگر و کنشگر با نگاه بازاندیشانه از یک سو و ساختار، تجربه و جایگاه‌مندی حاکم در مؤسسات پژوهشی، سازمان‌های مردم‌نهاد و به طورکلی تشکل‌های اجتماعی فعال در حوزه مهاجرت و حوزه زنان (و تقاطع آنها) از سوی دیگر کرده است.

محقق پس از ارائه توضیحاتی در خصوص روش کار خود که مبتنی بر توجه به جایگاه‌مندی محقق و بازاندیشی در آن است، نتایج کار را این‌گونه بیان کرد که بررسی انتقادی تجربۀ زیستۀ نهاد‌های اجتماعی فعال در ایران که درباره سوژه زنان مهاجر فعالیت کرده‌اند، نشان می‌دهد که تغییر وضعیت، نیاز به یک اراده ساختاری و جمعی برای تغییر جایگاه‌مندی و بازاندیشی در پژوهشگران وکنشگران فعال در این حوزه دارد. سروکله زدن عامدانه با ساختار‌های قدرت در حوزه کمک رسانی و خدمات دهی به مهاجران و حوزه توانمندسازی زنان و هم چنین تحلیل جایگاه‌مندی فردی و مردانۀ پژوهشگران و سخنوران فعال در حوزه مهاجرت، از پیشنهاد‌های نگارنده بعد از انجام پژوهش است. در نهایت کبری غلامی به مسئله هویت‌یابی زنان افغانستانی در گره‌گاه جنسیت و ملیت پرداخت. از نظر پژوهشگر هویت‌یابی که ابتدا در مراحل کودکی شکل می‌گیرد برای مهاجران نسل دوم و سوم افغانستانی که در ایران به دنیا آمده و رشد کرده‌اند با فشار همراه است، زیرا آن‌ها در مدرسه به دلیل نوع برخورد و مواجهه دیگران تبدیل به یک «دیگری» می‌شوند و از سوی دیگر، چون هر سال باید برای تمدید مدارک اقامتی خود بروند، درمی‌یابند که ایرانی محسوب نمی‌شوند در حالیکه از افغانستانی که وطن آن‌ها قلمداد می‌شود هم هیچ تجربه و درکی ندارند. از سوی دیگر با اینکه زنان و مردان مهاجر افغانستانی تقریبا از نظر تعداد در ایران با یکدیگر برابر هستند، اما زنان مهاجر افغانستانی در میان گروه‌های مختلف اجتماعی به ویژه در مقایسه با مردان، ازنظر هویت‌یابی، با دشواری‌های بیشتری در ایران روبه‌رویند، به‌ویژه آنکه از منابع لازم برای معنابخشی، تعریف و بازاندیشی در نشانگان هویت جمعی خود برخوردار نیستند و عمدتاً منابع هویتی زنان، تحت‌الشعاع جنسیت، خاستگاه اجتماعی و طبقاتی همسران آن‌ها قرار گرفته و همواره با خاستگاه‌هایی در ارتباط بوده است که هژمونی مردانه آن را جهت بخشیده است. از طرف دیگر با رویداد‌هایی که در سه دهه اخیر در ایران در مسیر توسعه در ابعاد گوناگون رخ داده برای زنان افغانستانی هم امکان کمی برای حضور در عرصه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی فراهم کرده و در سایۀ آن، این زنان در فضا‌هایی نسبتاً متفاوت قرار گرفتهاند که بیش از هر چیزی منابع دردسترس زنان مهاجر و منزلت و نقش آن‌ها را دستخوش دگرگونی ساخته است. رویداد‌ها و تحولات مذکور، تغییرات شگرفی را در عرصۀ مناسبات اجتماعی و میدان‌های تعاملاتی این زنان در سطوح خُرد، میانی و کلان به دنبال داشته و به تبع آن نیز ابعاد و سطوح تعلقات جمعی آن‌ها را دستخوش دگرگونی ساخته است. بررسی وضعیت و چالش‌های زنان مهاجر در ابعاد مختلف، به ویژه در ابعاد و سطوح تعلقات اجتماعی و مرزبندی‌های هویتی، جهت مدیریت و سیاست‌گذاری کلی جامعه نقش کلیدی دارد. بدین ترتیب این زنان به عنوان تربیت کنندگان نسل‌های بعد، نقش مهمی در هویت‌یابی این نسل‌ها دارند. در پایان غلامی به این موضوع اشاره کرد که باید نسبت به هویت‌یابی نسل دوم و سوم که ۷۰ درصد مهاجران افغانستانی حال حاضر در ایران را تشکیل می‌دهند، حساس بود، زیرا با توجه به شیوه مواجهه با آنها، احساس تعلقی نسبت به مکان تولد و زندگی خود ندارند و خود را جز  آن نمی‌دانند.