ماجرای زبالهگردی که کیسه طلا و دلار ۲ میلیاردی را به صاحبش برگرداند
این زبالهگرد میگوید: طلاها و دلارها برای من نبود و من پیش خودم میگفتم اینها دست من امانت است و باید هرطور شده آن را به صاحبش بازگردانم. من هم مثل امانت به آن کیسه نگاه کردم.
به گزارش شبکه شرق، سوم فروردین ۱۴۰۳، در شهرستان «الیگودرز» استان لرستان، اعضای یک خانواده وقتی به تهران سفر میکنند، متوجه میشوند طلا و دلارهایشان که بیش از دو میلیارد تومان ارزش داشته، همراه ندارند؛ بنابراین سریع به الیگودرز برمیگردند تا داخل خانهشان را بررسی کنند، اما وقتی خانه را جستوجو میکنند، متوجه میشوند طلا و دلارها در خانه نیست.
دو، سه روز بعد از جستوجوی خانواده یکی از کارمندان بانک با صاحب اموال تماس میگیرد و میگوید فردی کارت بانکی شما را پیدا کرده و ادعا میکند چیزهای دیگر هم در کنار کارت بانکی موجود است. خانواده به بانک مراجعه میکنند و آنجا با دادن مشخصات محتوای داخل کیسه طلا و دلارها را دریافت میکنند.
با این خانواده و فردی که طلا و دلارها را پیدا کرده، مصاحبهای انجام شده است.
پسر خانواده در مورد جزییات آن روز میگوید: «سوم فروردین، مادرم قصد داشت برای مسافرت به تهران برود. وسایلش را جمع کرد و طلا و دلارهایی که در خانه داشت را داخل کیسه گذاشت. یکی از نوههای کوچک او که نمیدانسته داخل کیسه طلا و دلار است، کیسه را با زباله اشتباه میگیرد و آن را جلوی در خانه میگذارد. مادرم به تهران میآید. آنجا یادش میافتد که طلا و دلارها نیست. به یقین اینکه شاید طلا و دلارها را در خانه جا گذاشته باشد، به الیگودرز برمیگردد تا خانه را جستوجو کند، اما طلاها را پیدا نمیکند. ما دو، سه روز همه جا را گشتیم و پیگیر بودیم تا اینکه از بانک [..]به ما زنگ زدند و گفتند یک نفر کارت عابربانک با نام خانوادگی شما را پیدا کرده است. ما به بانک مراجعه کردیم و آن شخص طلاها و دلار را به ما تحویل داد.»
او در ادامه میگوید: «زمانی که آن شخص زبالهها را جمع کرده و رفته مثل همیشه نشسته و آنها را از هم تفکیک کرده است. وقتی کیسهای که مربوط به ما بوده را باز کرده با طلا و دلار روبهرو شده است، چون کارت عابربانک مادرم داخل آن کیسه بوده از روی آن مشخصات را برمیدارد. ابتدا به محلههایی که حدس میزده کیسه را از آنجا برداشته، مراجعه و پرسوجو میکند که خانه چنین شخصی با این نام کیست، اما، چون اسم کوچک مادرم در شناسنامه چیز دیگری بوده، همسایهها اظهار بیاطلاعی میکنند. این فرد دو، سه روز به خانههای مختلف مراجعه کرده و مشخصات افراد خانه را پرسیده است! بعد مجبور شده به بانکی که مشخصات مادرم روی آن عابربانک بوده، مراجعه کند. به کارمندان بانک گفته که صرفا یک عابربانک پیدا کرده است.
وقتی مادرم به همراه برادر دیگرم به بانک مراجعه کردند آن فرد به آنها گفته چیزهای دیگری هم پیدا کرده که اگر آنها دو مشخصات بدهند کیسه را تحویلشان میدهد. مادرم مشخصات طلاها را به او میدهد و کیسه را تحویل میگیرد. خودش برایمان تعریف کرده که برخی دوستانش به او گفتند این کیسه زندگی تو را عوض میکند پس بهتر است آن را برای خودت برداری، اما خب او قبول نکرده است. پدر این فرد مدیر فروش یک کارخانه بوده و بازنشست شده. یعنی این فرد از خانواده محترمی بوده، اما بعدا زندگیاش از هم پاشیده شده است.»
فردی که کیسه طلاها و دلار را پیدا کرده ۵۲ سال دارد. او میگوید: «آن روز زبالهها را جمع کردم و وقتی خواستم زبالهها را از هم جدا کنم متوجه شدم داخل کیسه کلی طلا و دلار است. چند روزی این طلا و دلارها با من بود، اما، چون ما با نان حلال بزرگ شدیم، نتوانستم کیسه را برای خودم بردارم. پدر و مادرم اینگونه ما را راهنمایی کرده بودند که مال مردم، مال مردم است.»
او به سوالات آخر نیز پاسخ میدهد.
*با توجه به اینکه وضعیت مالی شما ضعیف است هر شخص دیگری جای شما بود امکان داشت طلاها و دلارها را به صاحب آن بازنگرداند یا اصلا ماجرا را پیگیری نکند. چه چیزی باعث شد شما آن را به صاحب مال بازگردانید؟
بله، شما درست میگویید، اما طلاها و دلارها برای من نبود و من پیش خودم میگفتم اینها دست من امانت است و باید هرطور شده آن را به صاحبش بازگردانم. من هم مثل امانت به آن کیسه نگاه کردم.
*چطور به خاطرتان رسید که به بانک مربوطه مراجعه کنید؟ کسی شما را راهنمایی کرد یا خودتان مراجعه کردید؟
غیر از کارت عابربانک که روی آن مشخصات صاحب آن نوشته شده بود کارت شناسایی دیگری نبود. برای همین به بانک مربوطه مراجعه کردم. کلانتری هم نمیخواستم بروم، چون اگر اتفاقی میافتاد من شرمنده صاحب اموال میشدم. فقط قصدم این بود که صاحب کیسه را پیدا کنم و کیسه را به او بازگردانم. به همین خاطر به بانک موردنظر رفتم و گفتم کارت بانکی یک نفر را پیدا کردم. آنها هم با صاحب کارت تماس گرفتند و ماجرا را گفتند. صاحب کارت هم به بانک آمد و من هم طلاها و دلارها را تحویلش دادم.