نگاهی انتقادی به برگزاری مراسم نوروز در مراکز ایرانی در کشورهای دیگر
نوروز یک جشن دولتی نیست
سیدعلی موجانی- دیپلمات
نوروز مهمترین رویداد همگرایانه در جهان ایرانی به شمار میآید. جغرافیایی وسیع و گسترهای در پهنای سه قاره جهان همهساله با آغاز فصل بهار به گرامیداشت این رویداد بزرگ اساطیری فرهنگ ایرانی مینشینند. اگرچه در معنا و مفهوم، نوروز همواره بشارت به این داده که این رویداد و تقارنش با تغییر فصل و آغاز بهار نشانهای است از تغییر همزمان طبیعت و سرشت انسانها، تا توأمان روی دهد و انسان بتواند همسان با طبیعت، رنج و مشقت و محنت زمستان سرد و خشک را با طراوت بهار و سرزندگی طبیعت همراه و جایگزین کند؛ اما آنگونه که شاهد آن هستیم، ایران بهویژه در قرون اخیر و خاصه در دهههای گذشته از زمینه لازم جهت بهرهبرداری مناسب از این «عطف تاریخی» محروم مانده است. عطفی که میتواند پایان ایرانهراسی و آغاز فرایند همکاریهای همهجانبه منطقهای را با محوریت و مرکزیت جمهوری اسلامی ایران آغاز کند. ریشه این ناکامی و بیسرانجامی را نباید در تفاوت سنتها و آیینهای فرهنگی دانست؛ چراکه با همه اختلافها در زبان، فرهنگ، نژاد و حتی مذهب و آیین، انسانها در یک مقوله به یکدیگر وابسته و همپیوندی دارند: «ارتباط با زیستگاه خود و تعامل با همسایگان خویش».
برای اینجانب که سه سال پیاپی در مسئولیت رایزن فرهنگی ایران در آلمان به انجام وظیفه مشغول بودم، همواره نوروز یک دغدغه مشترک و فراملی بود. در مجموعه کوشش برای مشارکتی همهجانبه که به همت موزه مردمشناسی برلین فراهم میشد تا 11 کشور حوزه نوروز، بخشی از فرهنگ و سنت خود را به معرض نمایش بگذارند، ما نیز کوشا و صمیمانه، پُرتحرک با کمک جامعه ایرانیان مقیم آلمان، همراهی نشان دادهایم. با این همه، آنچه بیش از هر چیز دیگر آزاردهنده و دشوار به نظر میرسید، بیسیاستی مرجعیت فعالیتهای فرهنگی ایران در خارج از کشور بود. به واقع، عدم شناخت محیط فرهنگی و صرف برگزاری یک برنامه و ارزشگذاری آن در جدول فعالیتهای یک رایزنی فرهنگی در تهران از سوی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی ملاک عمل موفقیت به شمار میآمد و بیتوجه نسبت به ابعاد و اثرات فرهنگی یک رویداد، آنچه مؤثر و قابل احصا بودند، همانا کمیت فرایندها و برنامهها در کارنامه «سازمانیان» بود.
از سوی دیگر، انتخاب و کجسلیقگی برای معرفی عملکردهای سازمانی نهادهای فرهنگی که مصداق آن بهروشنی در تقویمهای کمارزش با طرحی ناموزون و پیامی پُرلعاب از ریاست و... قابل بازیابی است، حکایتی ساده اما تلخ را معنا میکرد؛ «دوریگزیدن از همگرایی در حوزه فرهنگ و هنر با جوامع پیرامونی» یا حتی «آن دیگری». امری که سبب شده است که بهصورت معمول، نوعی انحصارگرایی در موضوع نوروز بر ذهن و عمل ارکان و مجریان فرهنگی سایه اندازد.
نوروز جشن اقوام ایرانی بوده و خواهد بود و محدودکردن آن به یک جشن رسمی و دولتی با یک نگرش حاکمیتی بزرگترین آفتی است که میتواند ما را از پیوند با پیوستهای فرهنگی و تمدنی خود دور نگه دارد.
صرف اعزام یک گروه موسیقی بدون دقت و توجه به جغرافیایی که این هنر باید در آن عرضه شود یا احترام به سلایق فرهنگی مخاطبان آن، همراه با کمبود بودجه و جلب مشارکت مؤسسات و شرکتهای تجارتی که از این فرصت فرهنگی فقط برای «سفر» استفاده میکردند تا نفرات و نزدیکان خود را در قالب گروههای هنری به شرط تأمین بخشی از هزینههای سفر به مأموریتهای سازمانی اعزام میدارند، بزرگترین آفت و زیانی شده بود که ما را ناخواسته از جهان فرهنگی خود دور میکرد. نبود دانش عمیق در ارتباط با مخاطبان وقتی آشکار میشد که گروهی هنری برای عرضه بخشی از موسیقی یا فعالیتهای فرهنگی آنهم در بستر جغرافیای فولکلور یک گوشه ایران بدون آگاهی و تمهیدات لازم، توانمندی و هنرمندی توأمان مجبور شوند نماینده «همه ایران» باشند. این بیسیاستی در گزینش و اعزام اسباب آن را فراهم میآورد که نتوان نماینده شایسته برای آن پیکره بلند و قامت برافراشته فرهنگ و هنر ایرانی بود و جای را به رقبای آن سوی آتلانتیک داد.
امروز در دنیای معاصر ما، جشنوارهها و سنتهای مختلف فرهنگی و هنری، با رویدادهای ملی و بینالمللی وجود دارد که میتوانند پذیرای سنتها و ویژگیهای هنر و فرهنگ فولکلوریک ما باشند و طبیعی است که در اینگونه از مراسم و مناسبتها، جذابیتهای خاص و ویژگیهای بکر قلمرو نواحی و سرزمینهای جغرافیایی گوشه و کنار ایران است که خریدار دارد و ارزشگذاری و اندازهگیری میشود. ازاینرو، عزیمت گروههای هنری برای این سلسله از مناسبتها میتواند هم در بالندگی آنها مؤثر افتد و هم این فرصت و مجال را دهد تا ما میراث فرهنگی و تجربه زیست تمدنی خود را در اجزای متفاوت و گاه متناظر در معرض نمایش قرار دهیم.
اما برای نوروز، رویکرد ما باید رویکردی ساختارمند و ملی و توأم با حشمت، قدرت و فخر فرهنگی باشد. در این میان، اعزام و حضور فرهنگی ما، در یک بستر محدود با مخاطبانی خاص که بیشتر کارگزاران اداری و سیاسی ایرانی مقیم یا دانشجویان بورسیه و جمعی از محیط ایرانیان مرتبط با مراکز فرهنگی و سیاسی ما هستند، نمیتواند به اعتلا و اعتبار نام ایران بینجامد.
اینجا سخن از آن معنا نیست که ما با یک فرایند بزرگ و کارناوال یا کاروان فرهنگی در یک مراسم خاص و کشور دیگر هفتهها یا فصول و ماه فرهنگی برگزار کنیم که آن نیز به جای خود در زمان مناسب لازم و اجتنابناپذیر است، بلکه اینجا اشاره به آن است که آنچه در این نوع از مناسبتها و رویدادها عرضه میشود، باید اعتباری ملی و شناختی فراتر از مرزهای استانی و کشوری داشته باشد. ازاینرو نمادهای فرهنگی و هنری ما که دارای موقعیتی برتر و شناسنامهای ثبتشده و بینالمللی هستند، باید نمایندگی سنتها و آیینهای نوروزی ایران را عهدهدار شوند.
گمنامی و کماعتباری اسباب بیتوجهی و کمدقتی به مفاهیم و معانی رایج فرهنگ ایرانی را فراهم خواهد آورد و در رقابت با جمهوری اسلامی ایران، ۱۰ کشور دیگر که از این آبشخور فرهنگی سیراب شدهاند، مقابل ما نشستهاند که هر یک میتوانند با هزینه بیشتر اجتماعی و هویتی، میراث فرهنگ و اسطوره نوروز باستانی ایرانیان را بربایند و رنگ و لعابی قومی و زبانی زنند.
در یک وجه دیگر، نوروز از نظر ما هیچگاه
به عنوان فرایندی چندوجهی و در چارچوب یک حرکت جمعی منطقهای معنا نشده است. با وجود سالیان متمادی جنبش فرهنگی- هنری هنوز ایران نتوانسته «سمفونی نوروز» یا «اپرای نوروز» و... را عرضه کند و به این ترتیب ارزشهای این سنت و آیین را در دل آن دسته از تظاهرات فرهنگی که قابل معنا و قابل استماع و دریافت مخاطب غیرایرانی هنرشناس باشد، به صحنه آورد. حتی در وجه هنر و صنعت فیلمسازی نیز ما نتوانستهایم در بستر یک رویداد نوروزی، اثری فاخر و معناگرا را تولید کنیم و آن را در فضای دنیای همفرهنگ خود، درون
۱۱ کشوری که نوروز را محترم میشناسند، ترویج کنیم.
برای ما نوروز پیام به «مردم خود» است. حال آنکه نوروز پیام ما به «مردم جهان» بوده است. ازاینرو تا وقتی این نگرش در ارکان و ساختارهای فرهنگی متولی تغییر پیدا نکند. سهم ما از نوروز ناچیز و نشان ما در جمع کشورهای علاقهمند به نوروز، اگر نگوییم کمنشان، بیرونق است.
ساختارهای اداری و فرهنگی ما در خارج از کشور، کمتوجه و به تعبیر تاجیکان «کمبغل» یا همان ناتوان و بیرمق نشان میدهند. موانع و مشکلات فراروی آنان اعم از بودجه و توان تأثیرگذاری تا دانششناختی و درک اقتضای زمانی مسئله نوروز با نیازهای بشری را دربرگرفته است؛ برای مثال، در شرایط کنونی که جهان با بحران بیماری کرونا روبهرو است و با توجه به تجربه یکساله از نوروز ۱۳۹۹ تا نوروز ۱۴۰۰، در چند روز آینده باید به انتظار نشست و دریافت که این متولیان امر هنر چه الگوی تازهای و چه روش مبدعانه و خلاقانهای را به کار بستهاند و مورد اندیشه و تمهید قرار دادهاند که بتوانند در اقتضای این زمان، تصویر تازهای منطبق با نیازهای امروز جامعه جهانی از نوروز و فرهنگ آن عرضه دارند. شاید یک هفته دیگر است که بتوانیم خود را به صفت «باهنری» یا «بیهنری» در این نگاه موصوف داریم.
ما در نوروز به دیدار یکدیگر میرفتیم و امسال یکمین سالی است که از این سعادت محروم شدهایم. سنت نوروز احترام به طبیعت است و حفظ زیستگاهی که در آن به سر میبریم. امروز یک سال است که طبیعت آزرده از شرایط ناشی از بیماریای ناشناخته و همهگیر که انسان و حیوان را مورد آسیب قرار داده است، در مقابل ما نشسته تا ببیند چه در چنته نوروزی خود برای رویارویی با این اهریمن نفسگیر آوردهایم. آیا نهادها و مسئولان فرهنگی ما در خارج از کشور توانستهاند از این پنجره گشودهشده برای ارائه پیامی تازه استفاده کنند؟ این پرسش در چند روز آینده جواب خود را خواهد گرفت و اگر با کمال تأسف حضور فرهنگی ما در این رویداد به رغم تجربه تلخ سال ۱۳۹۹ که کرونا بر همه ابعاد فعالیتهای انسانی اثر نامیمونی گذاشت به نتیجهای مثبت و قابل طرح مبدل نشود، باید خود را عمیقا به دلیل ناتوانی و ناکارآمدی نکوهش کنیم.
ارزشهای فرهنگی و ملی ما ایرانیان وقتی جهانی خواهد شد که در استانداردها و اندازههای جهانی خود عرضه شود و ما وقتی مخاطب خواهیم یافت که سخن تازه و بیان نویی را در آغازین روز سال، نوروز، از خود به جهانیان هدیه کنیم.
نوروز مهمترین رویداد همگرایانه در جهان ایرانی به شمار میآید. جغرافیایی وسیع و گسترهای در پهنای سه قاره جهان همهساله با آغاز فصل بهار به گرامیداشت این رویداد بزرگ اساطیری فرهنگ ایرانی مینشینند. اگرچه در معنا و مفهوم، نوروز همواره بشارت به این داده که این رویداد و تقارنش با تغییر فصل و آغاز بهار نشانهای است از تغییر همزمان طبیعت و سرشت انسانها، تا توأمان روی دهد و انسان بتواند همسان با طبیعت، رنج و مشقت و محنت زمستان سرد و خشک را با طراوت بهار و سرزندگی طبیعت همراه و جایگزین کند؛ اما آنگونه که شاهد آن هستیم، ایران بهویژه در قرون اخیر و خاصه در دهههای گذشته از زمینه لازم جهت بهرهبرداری مناسب از این «عطف تاریخی» محروم مانده است. عطفی که میتواند پایان ایرانهراسی و آغاز فرایند همکاریهای همهجانبه منطقهای را با محوریت و مرکزیت جمهوری اسلامی ایران آغاز کند. ریشه این ناکامی و بیسرانجامی را نباید در تفاوت سنتها و آیینهای فرهنگی دانست؛ چراکه با همه اختلافها در زبان، فرهنگ، نژاد و حتی مذهب و آیین، انسانها در یک مقوله به یکدیگر وابسته و همپیوندی دارند: «ارتباط با زیستگاه خود و تعامل با همسایگان خویش».
برای اینجانب که سه سال پیاپی در مسئولیت رایزن فرهنگی ایران در آلمان به انجام وظیفه مشغول بودم، همواره نوروز یک دغدغه مشترک و فراملی بود. در مجموعه کوشش برای مشارکتی همهجانبه که به همت موزه مردمشناسی برلین فراهم میشد تا 11 کشور حوزه نوروز، بخشی از فرهنگ و سنت خود را به معرض نمایش بگذارند، ما نیز کوشا و صمیمانه، پُرتحرک با کمک جامعه ایرانیان مقیم آلمان، همراهی نشان دادهایم. با این همه، آنچه بیش از هر چیز دیگر آزاردهنده و دشوار به نظر میرسید، بیسیاستی مرجعیت فعالیتهای فرهنگی ایران در خارج از کشور بود. به واقع، عدم شناخت محیط فرهنگی و صرف برگزاری یک برنامه و ارزشگذاری آن در جدول فعالیتهای یک رایزنی فرهنگی در تهران از سوی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی ملاک عمل موفقیت به شمار میآمد و بیتوجه نسبت به ابعاد و اثرات فرهنگی یک رویداد، آنچه مؤثر و قابل احصا بودند، همانا کمیت فرایندها و برنامهها در کارنامه «سازمانیان» بود.
از سوی دیگر، انتخاب و کجسلیقگی برای معرفی عملکردهای سازمانی نهادهای فرهنگی که مصداق آن بهروشنی در تقویمهای کمارزش با طرحی ناموزون و پیامی پُرلعاب از ریاست و... قابل بازیابی است، حکایتی ساده اما تلخ را معنا میکرد؛ «دوریگزیدن از همگرایی در حوزه فرهنگ و هنر با جوامع پیرامونی» یا حتی «آن دیگری». امری که سبب شده است که بهصورت معمول، نوعی انحصارگرایی در موضوع نوروز بر ذهن و عمل ارکان و مجریان فرهنگی سایه اندازد.
نوروز جشن اقوام ایرانی بوده و خواهد بود و محدودکردن آن به یک جشن رسمی و دولتی با یک نگرش حاکمیتی بزرگترین آفتی است که میتواند ما را از پیوند با پیوستهای فرهنگی و تمدنی خود دور نگه دارد.
صرف اعزام یک گروه موسیقی بدون دقت و توجه به جغرافیایی که این هنر باید در آن عرضه شود یا احترام به سلایق فرهنگی مخاطبان آن، همراه با کمبود بودجه و جلب مشارکت مؤسسات و شرکتهای تجارتی که از این فرصت فرهنگی فقط برای «سفر» استفاده میکردند تا نفرات و نزدیکان خود را در قالب گروههای هنری به شرط تأمین بخشی از هزینههای سفر به مأموریتهای سازمانی اعزام میدارند، بزرگترین آفت و زیانی شده بود که ما را ناخواسته از جهان فرهنگی خود دور میکرد. نبود دانش عمیق در ارتباط با مخاطبان وقتی آشکار میشد که گروهی هنری برای عرضه بخشی از موسیقی یا فعالیتهای فرهنگی آنهم در بستر جغرافیای فولکلور یک گوشه ایران بدون آگاهی و تمهیدات لازم، توانمندی و هنرمندی توأمان مجبور شوند نماینده «همه ایران» باشند. این بیسیاستی در گزینش و اعزام اسباب آن را فراهم میآورد که نتوان نماینده شایسته برای آن پیکره بلند و قامت برافراشته فرهنگ و هنر ایرانی بود و جای را به رقبای آن سوی آتلانتیک داد.
امروز در دنیای معاصر ما، جشنوارهها و سنتهای مختلف فرهنگی و هنری، با رویدادهای ملی و بینالمللی وجود دارد که میتوانند پذیرای سنتها و ویژگیهای هنر و فرهنگ فولکلوریک ما باشند و طبیعی است که در اینگونه از مراسم و مناسبتها، جذابیتهای خاص و ویژگیهای بکر قلمرو نواحی و سرزمینهای جغرافیایی گوشه و کنار ایران است که خریدار دارد و ارزشگذاری و اندازهگیری میشود. ازاینرو، عزیمت گروههای هنری برای این سلسله از مناسبتها میتواند هم در بالندگی آنها مؤثر افتد و هم این فرصت و مجال را دهد تا ما میراث فرهنگی و تجربه زیست تمدنی خود را در اجزای متفاوت و گاه متناظر در معرض نمایش قرار دهیم.
اما برای نوروز، رویکرد ما باید رویکردی ساختارمند و ملی و توأم با حشمت، قدرت و فخر فرهنگی باشد. در این میان، اعزام و حضور فرهنگی ما، در یک بستر محدود با مخاطبانی خاص که بیشتر کارگزاران اداری و سیاسی ایرانی مقیم یا دانشجویان بورسیه و جمعی از محیط ایرانیان مرتبط با مراکز فرهنگی و سیاسی ما هستند، نمیتواند به اعتلا و اعتبار نام ایران بینجامد.
اینجا سخن از آن معنا نیست که ما با یک فرایند بزرگ و کارناوال یا کاروان فرهنگی در یک مراسم خاص و کشور دیگر هفتهها یا فصول و ماه فرهنگی برگزار کنیم که آن نیز به جای خود در زمان مناسب لازم و اجتنابناپذیر است، بلکه اینجا اشاره به آن است که آنچه در این نوع از مناسبتها و رویدادها عرضه میشود، باید اعتباری ملی و شناختی فراتر از مرزهای استانی و کشوری داشته باشد. ازاینرو نمادهای فرهنگی و هنری ما که دارای موقعیتی برتر و شناسنامهای ثبتشده و بینالمللی هستند، باید نمایندگی سنتها و آیینهای نوروزی ایران را عهدهدار شوند.
گمنامی و کماعتباری اسباب بیتوجهی و کمدقتی به مفاهیم و معانی رایج فرهنگ ایرانی را فراهم خواهد آورد و در رقابت با جمهوری اسلامی ایران، ۱۰ کشور دیگر که از این آبشخور فرهنگی سیراب شدهاند، مقابل ما نشستهاند که هر یک میتوانند با هزینه بیشتر اجتماعی و هویتی، میراث فرهنگ و اسطوره نوروز باستانی ایرانیان را بربایند و رنگ و لعابی قومی و زبانی زنند.
در یک وجه دیگر، نوروز از نظر ما هیچگاه
به عنوان فرایندی چندوجهی و در چارچوب یک حرکت جمعی منطقهای معنا نشده است. با وجود سالیان متمادی جنبش فرهنگی- هنری هنوز ایران نتوانسته «سمفونی نوروز» یا «اپرای نوروز» و... را عرضه کند و به این ترتیب ارزشهای این سنت و آیین را در دل آن دسته از تظاهرات فرهنگی که قابل معنا و قابل استماع و دریافت مخاطب غیرایرانی هنرشناس باشد، به صحنه آورد. حتی در وجه هنر و صنعت فیلمسازی نیز ما نتوانستهایم در بستر یک رویداد نوروزی، اثری فاخر و معناگرا را تولید کنیم و آن را در فضای دنیای همفرهنگ خود، درون
۱۱ کشوری که نوروز را محترم میشناسند، ترویج کنیم.
برای ما نوروز پیام به «مردم خود» است. حال آنکه نوروز پیام ما به «مردم جهان» بوده است. ازاینرو تا وقتی این نگرش در ارکان و ساختارهای فرهنگی متولی تغییر پیدا نکند. سهم ما از نوروز ناچیز و نشان ما در جمع کشورهای علاقهمند به نوروز، اگر نگوییم کمنشان، بیرونق است.
ساختارهای اداری و فرهنگی ما در خارج از کشور، کمتوجه و به تعبیر تاجیکان «کمبغل» یا همان ناتوان و بیرمق نشان میدهند. موانع و مشکلات فراروی آنان اعم از بودجه و توان تأثیرگذاری تا دانششناختی و درک اقتضای زمانی مسئله نوروز با نیازهای بشری را دربرگرفته است؛ برای مثال، در شرایط کنونی که جهان با بحران بیماری کرونا روبهرو است و با توجه به تجربه یکساله از نوروز ۱۳۹۹ تا نوروز ۱۴۰۰، در چند روز آینده باید به انتظار نشست و دریافت که این متولیان امر هنر چه الگوی تازهای و چه روش مبدعانه و خلاقانهای را به کار بستهاند و مورد اندیشه و تمهید قرار دادهاند که بتوانند در اقتضای این زمان، تصویر تازهای منطبق با نیازهای امروز جامعه جهانی از نوروز و فرهنگ آن عرضه دارند. شاید یک هفته دیگر است که بتوانیم خود را به صفت «باهنری» یا «بیهنری» در این نگاه موصوف داریم.
ما در نوروز به دیدار یکدیگر میرفتیم و امسال یکمین سالی است که از این سعادت محروم شدهایم. سنت نوروز احترام به طبیعت است و حفظ زیستگاهی که در آن به سر میبریم. امروز یک سال است که طبیعت آزرده از شرایط ناشی از بیماریای ناشناخته و همهگیر که انسان و حیوان را مورد آسیب قرار داده است، در مقابل ما نشسته تا ببیند چه در چنته نوروزی خود برای رویارویی با این اهریمن نفسگیر آوردهایم. آیا نهادها و مسئولان فرهنگی ما در خارج از کشور توانستهاند از این پنجره گشودهشده برای ارائه پیامی تازه استفاده کنند؟ این پرسش در چند روز آینده جواب خود را خواهد گرفت و اگر با کمال تأسف حضور فرهنگی ما در این رویداد به رغم تجربه تلخ سال ۱۳۹۹ که کرونا بر همه ابعاد فعالیتهای انسانی اثر نامیمونی گذاشت به نتیجهای مثبت و قابل طرح مبدل نشود، باید خود را عمیقا به دلیل ناتوانی و ناکارآمدی نکوهش کنیم.
ارزشهای فرهنگی و ملی ما ایرانیان وقتی جهانی خواهد شد که در استانداردها و اندازههای جهانی خود عرضه شود و ما وقتی مخاطب خواهیم یافت که سخن تازه و بیان نویی را در آغازین روز سال، نوروز، از خود به جهانیان هدیه کنیم.