سیاست زبالهساز؟
زبالهگردی بهعنوان یکی از مظاهر سیاه فقر به شمار میرود و جزء بدترین اشکال کار بهویژه کار کودک محسوب میشود.
محمدکریم آسایش*: زبالهگردی بهعنوان یکی از مظاهر سیاه فقر به شمار میرود و جزء بدترین اشکال کار بهویژه کار کودک محسوب میشود. مسئلهای که ظاهرا همواره هم دغدغه فعالان اجتماعی بهویژه فعالان حوزه کودک بوده است و هم مدیران شهری، زیرا زشتترین چهره فقر و شهر را به نمایش میگذارد و گواهی است بر بیکفایتی سیاست اجتماعی. تأکید میکنم ظاهرا دغدغه بوده است؛ چون واقعیبودن دغدغه و پروبلماتیزهشدن آن دو مبنا دارد که نخستین آن نگرش ساختاری و رادیکال به مسئله است و دومین آن رویکرد همدلانه و از دریچه چشم و احساس سوژههای درگیر با ماجرا، اما در این مسئله نهچندان شاهد نگرش ساختاری از سوی مدیریت شهری و برخی از بهاصطلاح فعالان حوزه کودک هستیم و نه نگاه تفهمآمیزی وجود دارد. شاهد این مدعا در بخش مدیریت شهری، تقلیل مسئله به مدل سطلهای زباله (فقدان حفاظ و در برای مخازن مکانیزه زباله) و در بخش فعالان حوزه کودک، پژوهشهایی مانند «یغمای کودکی: شناخت، پیشگیری و ساماندهی پدیده زبالهگردی کودکان در تهران» از سوی انجمن حمایت از حقوق کودکان است که نرمالیزاسیون دیپورت کودکان مهاجر افغانستانی شاغل در این فعالیت را تجویز میکند.
جدا از مسئله نقش مدیریت شهری در این موضوع که هم پژوهشها (حتی همان پژوهش یغمای کودکی) و هم اذعان برخی از مدیران شهری یا اعضای شورای شهر (در ادوار گذشته- ازجمله الهام فخاری، بهاره آروین، فاطمه دانشور، رحمتالله حافظی) بر آن صحه میگذارند و مشاهدات روزمره درباره کودکان رفتگر یا زبالهجمعکن یا شاغل در مراکز رسمی بازیافت شهرداری تهران با کاور رسمی پیمانکاران شهرداری نیز گواه آن است و یکی از تبعات به سرانجام نرسیدن نظام مسئولیت اجتماعی سازمانی شهرداری تهران است، جداسازی مسئله زبالهگردی از فقر شهری، بحران سیاست اجتماعی، نبود سیاست شهروندمدارانه درباره مهاجران (بهویژه مهاجران افغانستانی)، فقدان سیاست یکپارچه درباره پسماند، عدم ایفای نقش و مسئولیت شهرداری در زمینه تأمین ارزاق عمومی و تقلیل آن به میادین میوه و ترهبار و فروشگاههای شهروند و آن هم با منطق بازارگرایانه، یعنی تبدیل مسئله زباله به مسئلهای تصنعی و نادیدهانگاری مسائل ساختاری درباره آن.
اگرچه مسئله زبالهگردی کودکان مسئلهای ویژه نیست و نمیتوان آن را جدا از مسئله عمومی زبالهگردی تحلیل کرد؛ اما هم به دلیل حساسیت ویژه مسئله از منظر اجتماعی و توسعه پایدار و هم دغدغههای خاص سیاستگذاری درباره آن لازم است که با توجه اختصاصی به آن پرداخته شود. همانطور که در مسئله عام زبالهگردی یاد شد که نباید و نمیتوان که آن را از مسائل ساختاری جدا کرد، درباره زبالهگردی کودکان، هم جداانگاری آن از شهر دوستدار کودک و یک رویکرد همهشمول و جامع برای تغییر زندگی و شهر برای کودکان و هم جداانگاری شهر دوستدار کودک از مسئله زبالهگردی کودکان و تبدیل آن به مسائل فانتزی نظیر رنگ و وسایل بازی، خطاست. مسئله کودکان در شرایط دشوار ازجمله کودکان زبالهگرد هم بهعنوان موضوع و هم سوژههایی که باید قدرتبخشی و صدادار شوند، باید به محور برنامههای شهر دوستدار کودک بدل شود و برنامههای شهر دوستدار کودک نیز نه بهمثابه برنامههایی مجزا، بلکه چنانکه در «سند الزامات و ضوابط عام شهر دوستدار کودک» مصوب شورای عالی شهرسازی و معماری ایران آمده است، باید در متن طرحهای توسعه شهری و روستایی و برنامههای راهبردی و عملیاتی شهر و شهرداری و بودجههای آن قرار گیرد، نمیتوان کودکان بهویژه کودکان زبالهگرد نقشی مازاد و طردشده در سیاستهای شهری داشته باشند و انتظار داشت که زبالهگردی کودکان وجود نداشته باشد.
*کنشگر و پژوهشگر شهری