|

تأملی بر خدمت هنر به هژمونی رسانه؛

کُنش رسانه‌ای به طراحان سناریوهای هنری

در علم رسانه شاید هر‌آنچه پیامی را منتقل کند، در لوای تعریف رسانه قرار گیرد. حال این رسانه می‌تواند نقش‌نگاره‌ای بر دیوار غاری از ورای تاریخ باشد یا جهان بی‌کران اینترنت و رسانه‌های نوین در عصر حاضر.

کُنش رسانه‌ای به طراحان سناریوهای هنری

در علم رسانه شاید هر‌آنچه پیامی را منتقل کند، در لوای تعریف رسانه قرار گیرد. حال این رسانه می‌تواند نقش‌نگاره‌ای بر دیوار غاری از ورای تاریخ باشد یا جهان بی‌کران اینترنت و رسانه‌های نوین در عصر حاضر. اغلب هنرها نیز می‌توانند به‌عنوان یک رسانه یاد شوند که گاه حتی کارکردشان پیشروتر از رسانه‌های رسمی جلوه‌گری می‌کند. تأثیر فیلم‌ها و دیالوگ‌های آن در شکل‌گیری گفتمان و فرهنگ یک جامعه یا تبدیل‌شدن یک تصنیف یا ترانه به‌عنوان نمادی برای اعتراض‌های مدنی و اجتماعی همگی حامل پیام‌ هستند پس چیزی کم از رسانه ندارند.

با این موضع، هنر را می‌توان محل تجلی دانش و معرفت هنرمند دانست که مفاهیم ذهنی خود را در قالب هنری به جامعه عرضه می‌کند تا نقشی در آموزش، هدایت و حتی اطلاع‌رسانی ایفا کند. پس تجلی هنر در اقسام مختلفش را می‌توان رسانه تلقی کرد که هنرمند یا صاحبان پیام و رسانه به‌واسطه آن می‌خواهند آگاهی یا ناآگاهی خاصی را به جامعه عرضه کنند.

حضور هنر را در رسانه‌های امروز می‌‌شود در دو بخش به جست‌وجو نشست؛ یکی در تولید محتوا و دیگری در شکل و شمایل و نحوه ارائه آن. متنی که به شیوه‌ای هنرمندانه نگاشته یا عکسی که با دید هنری از زاویه‌ای خاص گرفته می‌شود، همان حضور هنر در بطن رسانه و توانمندی اهل رسانه در به‌کارگیری هنر در این میدان نقل و انتقال پیام است. فیلمی که یک کارگردان تهیه می‌کند، نقشی ‌که نقاش بر تابلویی می‌نگارد، خطی که خوشنویس بر سطور ورق ترسیم می‌کند یا ملودی‌هایی که موسیقی‌دان خلق می‌کند، همه می‌توانند استفاده مستقیم از هنر به‌عنوان رسانه و تبدیل‌‌شدن هنر به یک رسانه کامل باشند.

امروز صاحبان کلان رسانه‌ها نیز به جایگاه و اهمیت هنر در ارائه آثار رسانه‌ای و نقش آن در تسخیر فکر و ذهن مخاطب پی برده‌اند، به‌طوری‌که حتی این هنر را در بطن سطور و تصاویر پیام خود به‌صورت غیرمستقیم به کار هم می‌گیرند تا پیامی را در بطن هنر بکارند و محصول مطلوب خود را در جامعه درو کنند. با ظهور تکنولوژی‌های جدید ارتباطی، هنر نیز جایگاه خاص خود را در بین رسانه‌ها پیدا کرده و برای فرایند انتقال پیام از این مسیر در حال رشد، صاحبان آثار سعی بر توسعه، نفوذ و درهم‌تنیدگی بیشتر رسانه و هنر کرده‌اند. به اعتقاد نویسنده، وقتی از سواد رسانه‌ای سخن می‌گوییم، نمی‌توانیم از مفهوم بزرگی مانند سواد هنری غافل شویم؛ چون امروزه هنر و رسانه چنان در هم رخنه کرده و تنیده شده‌اند که تشخیص این دو از یکدیگر مشکل می‌شود و نیاز به نگاهی عمیق و ظریف دارد. از این‌رو است که مارشال مک‌لوهان در نظریات خود، تمامی رسانه‌ها به‌خصوص رسانه‌های جدید را شکل‌های هنری می‌داند که دنیای تازه‌ای دارند و به چیزی هم وابسته نیستند.

پس بر این باوریم که داشتن سواد هنری، یاری‌گر مخاطب در تکمیل سواد رسانه‌ای خواهد بود؛ تا وقتی مخاطب به تماشای فیلمی در سینما می‌نشیند، در پس تصاویر، سکانس‌ها و دیالوگ‌های گاه فریبنده، پیام رسانه‌ای آن را دریابد یا در طراحی یک پوستر، اجرای نمایش یا فریم یک عکس و... چنین عملکردی را به تماشا بنشیند و دیگر زمام فکر و اندیشه خود را به غفلت، به طراحان سناریوهای رسانه‌ای نسپارد.

ارتباط دوسویه این دو مقوله یعنی هنر و رسانه، ما را بر آن می‌دارد تا نقش هنر و شکل‌های مختلف آن را در افزایش توان نفوذ رسانه در افکار عمومی بررسی و در ادامه نیز مهم‌ترین کلیدواژه را در این راستا بر «سواد هنری» دانسته و بر آن تمرکز کنیم. از این طریق نه‌تنها لازم است که مخاطب درکش را از عرصه هنر به مفهوم رسانه‌ای پیام‌فرست بالا ببرد‌ بلکه باید به فهم درست از ظریف‌کاری‌های هنر در ترفندهای رسانه برسد. هنر ابزار دست صاحبان فکر است که رسانه و وسایل ارتباط‌ جمعی نیز وسیله‌ای است پرادعا در خدمت چنین افرادی که چه‌بسا می‌توانند با آن قدرت بگیرند و تفکرشان را در میان افکار عمومی به کرسی بنشانند. پس سواد رسانه‌ای را باید در لابه‌لای میدان‌های وابسته به آن مثل هنر نیز به تحلیل نشست، مخاطبش را در جریان صحیح این اطلاعات قرار داد و برای فهم آن راه چاره هم تعریف کرد.