|

دریاچه ارومیه، مرزبندی‌های اکوسیستمی و انتقال آب‌ حوضه دجله و فرات

در جامعه‌شناسی محیط زیست به دلیل تحولات پی‌‌در‌پی اجتماعی و دگرگونی‌های نیت‌مندی که نتیجه مداخلات برنامه‌ریزی‌شده توسط دولت‌ها و بخش خصوصی در سطح کشوری و استانی و همچنین گروه‌های اجتماعی در سطح محلی است، ارزیابی اثرات اجتماعی و به تبع آن ارزیابی اثرات محیط‌زیستی امری ضروری تلقی می‌شود.

دریاچه ارومیه، مرزبندی‌های اکوسیستمی و انتقال آب‌ حوضه دجله و فرات

‌سامان غزالی، روزنامه‌نگار محیط زیست: در جامعه‌شناسی محیط زیست به دلیل تحولات پی‌‌در‌پی اجتماعی و دگرگونی‌های نیت‌مندی که نتیجه مداخلات برنامه‌ریزی‌شده توسط دولت‌ها و بخش خصوصی در سطح کشوری و استانی و همچنین گروه‌های اجتماعی در سطح محلی است، ارزیابی اثرات اجتماعی و به تبع آن ارزیابی اثرات محیط‌زیستی امری ضروری تلقی می‌شود.

حوزه ارزیابی اثرات اجتماعی (social impact of assessment) علاقه‌مند به فرایندهای تحلیل، نظارت و مدیریت پیامدهای اجتماعی مداخلات برنامه‌ریزی‌شده است و به‌طور کلی علاقه‌مند به ابعاد اجتماعی توسعه است. مداخلات برنامه‌ریزی‌شده عبارت از سیاست‌گذاری، برنامه، طرح و پروژه‌ای است که به منظور دستیابی به هدفی خاص طرح‌ریزی شده است (ونکلی).

ارزیابی اثرات زیست‌محیطی (environmental impact assessment) بنا بر تعریف هاروی، فرایندی است شامل شناسایی و پیش‌بینی اثرات نهفته زیست‌محیطی و... عملیات، سیاست‌ها، برنامه‌ها و پروژه‌های پیشنهادی و انتقال این اطلاعات به تصمیم‌گیرندگان، پیش از آنکه درباره این عملیات پیشنهادی تصمیم بگیرند. به‌زعم هاروی، اثر زیست‌محیطی اثری «زیست‌ژئوفیزیکی، اجتماعی-اقتصادی و فرهنگی» است.

در ایران به علت کم‌توجهی محیط‌زیست‌گرایانه و در دستور کار قرار‌گرفتن امر توسعه بدون در‌ نظر گرفتن ملاحظات محیط‌زیستی از سوی ساختار اجرائی، ارزیابی اثرات زیست‌محیطی جایگاهی در میان پروژه‌های خرد و کلان کشور ندارد. با این وجود، ارزیابی اثرات محیط‌زیستی از سوی نهادهای مردم‌نهاد و فعالان محیط‌زیستی امری ضروری است.

بنا بر تعریف هاروی، طبیعت و محیط زیست را باید در ارتباط با امر اجتماعی درک و فهم کرد. به‌ بیانی دیگر، اثرات زیست‌محیطی ماحصل مداخلات برنامه‌ریزی‌شده‌ای است که ابعاد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به خود می‌گیرد.

طبیعت مرزبندی‌های ساخته دست بشر را در هر فرم و قالبی به چالش می‌کشد؛ برای همین نیز پدیده‌های طبیعی مرزها را درمی‌نوردند و گاهی اوقات اثرات خود را در مناطق وسیعی بین مرزهای چندین دولت_ملت بر جای می‌گذارند. اما طبیعت به شیوه‌ای طبیعی به‌ویژه در حوزه آب، مرزبندی‌های خاص خود را دارد که خود را در یک اکوسیستم و حوضه آبریز نمایان می‌کند. این مرزبندی‌های اکوسیستمی که تنوعات زیستی خاص خود را سامان می‌دهند، به شیوه‌های طبیعی و زنجیروار با هم در ارتباط‌ هستند و به شیوه‌ای برهم‌کنشی بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند. مرزبندی‌هایی که گاه از دل یک دولت_ملت شروع می‌شود و مرزهایش را درمی‌نوردد و در امتداد دولت_ملتی دیگر ادامه می‌یابد و در دولت_ملت یا دولت_ملت‌هایی دیگر به اتمام می‌رسد. برای مثال در برخی نواحی مانند «سهری مه‌‌یدان» مهاباد در حد‌فاصل چندصد‌متری یک چشمه به اکوسیستم دریاچه ارومیه روانه می‌شود و چشمه‌ دیگری به اکوسیستم زاب_دجله_فرات در عراق و حوضه آبریز خلیج فارس و آب‌های آزاد ره می‌سپارد. بر این اساس، مداخلات برنامه‌ریزی‌شده در هر حوضه آبریز و تغییر و تخریب بخشی از آن می‌تواند تأثیراتش را در سطح وسیعی بر جای بگذارد. پروژه گاپ در ترکیه مصداق بارز این مداخلات برنامه‌ریزی‌شده است که با سدسازی‌های فراوان و جلوگیری از ورود حقابه دجله و فرات یکی از عامل‌های اصلی خشکی تالا‌ب‌های بسیار در عراق و ایران از‌جمله هورالعظیم شده و همچنین عامل اصلی ریزگردها در کشورهایی همچون عراق و ایران است.

انتقال آب از سد کانی‌سیب پیرانشهر به دریاچه ارومیه جهت احیای آن نیز یکی دیگر از این مداخلات نیت‌مند و برنامه‌ریزی‌شده بود که اسفند سال گذشته افتتاح شد. بر اساس این پروژه 9 هزار میلیارد تومانی، در فاز اول باید 300 میلیون متر‌مکعب آب وارد دریاچه ارومیه شود و در فاز دوم و سوم و با اتمام پروژه‌های انتقال آب از سد سیلو و رودخانه بادیناباد حجم آب ورودی به دریاچه تا 900 میلیون متر‌مکعب افزایش یابد. دیگر پروژه‌های جانبی مانند انتقال آب تصفیه‌خانه ارومیه است که قادر به تأمین صد میلیون متر‌مکعب آب از پروژه‌های در حال اجراست. به‌ بیانی دیگر، پروژه‌های احیای دریاچه ارومیه در ایدئال‌ترین شرایط قادر به تأمین یک میلیارد مترمکعب آب دریاچه ارومیه هستند. این در حالی است که فعالان محیط‌زیستی درخصوص انتقال آب زاب کوچک و حوضه آبریز زاب-دجله-فرات و تخریبات ناشی از آن هشدار داده‌اند. ذکر چند آمار ابعاد این هشدارها را روشن‌تر می‌کند. دریاچه ارومیه در شرایط اکولوژیکی باید بیش از 16 میلیارد متر‌مکعب آب داشته باشد و حقابه سالانه آن چیزی بیش از سه‌ونیم میلیارد مترمکعب است. این در حالی است که با توجه به گرمایش زمین و تغییرات اقلیمی، میزان تبخیر آب دریاچه در سال بین یک‌ونیم تا دو میلیارد مترمکعب است؛ یعنی با ورود سه‌ونیم میلیارد متر‌مکعب آب و تبخیر دو میلیارد متر‌مکعب آن، بیش از 10 سال زمان نیاز است که دریاچه احیا شود و حجم آبی که پروژه‌های انتقال آب از دیگر حوضه‌های آبریز تأمین می‌کند، تنها نیمی از آبی است که تبخیر می‌شود. بعد از گذشت چهار ماه از افتتاح پروژه انتقال آب به دریاچه و صرف هزینه‌های کلان، نه‌تنها حال‌و‌روز دریاچه ارومیه بهبود نیافته، بلکه 95 درصد آن خشک است. اکنون حجم آب دریاچه کمتر از یک میلیارد متر‌مکعب است و با این حال‌و‌روز احتمالا در ماه‌های آینده باید شاهد خشکی کامل آن باشیم. پروژه‌های سدسازی بر روی حوضه‌های آبریز دریاچه، وجود بیش از صد هزار چاه در بستر دریاچه، احداث آزادراه در وسط دریاچه و تقسیم آن به دو بخش شمالی و جنوبی، توسعه فله‌ای کشاورزی و ترویج الگو و فرهنگ اشتباه کشت و زرع در بستر دریاچه باعث و بانی خشکی دریاچه ارومیه است. حال با انتقال آبی که توانایی تأمین آب تبخیری دریاچه را ندارد، باعث نابودی بخش دیگری از اکوسیستم نیز خواهیم شد که تبعات آن مانند ریزگردها مستقیم خودمان را تحت تأثیر قرار خواهد داد و شاید عامل ایجاد تنش‌های ملی و قومی در آینده هم باشد. بزرگ‌ترین پروژه زیست‌محیطی در غرب آسیا در درازمدت به بزرگ‌ترین پروژه ضد‌محیط‌زیستی بدل خواهد شد.