شرق ۲۰ ساله شد
شرق ۲۰ ساله شد، همچون جوانی که در ابتدای آرزوهای بزرگش ایستاده است و به آینده نگاه میکند. بیست سالگی ما اما راه درزای را طی کرده است، روزگار طولانی و پیچیدهای را دیده است.
شرق ۲۰ ساله شد، همچون جوانی که در ابتدای آرزوهای بزرگش ایستاده است و به آینده نگاه میکند. بیست سالگی ما اما راه درزای را طی کرده است، روزگار طولانی و پیچیدهای را دیده است. شاید بیراه نباشد که بگوییم جوانی عجیبی را تجربه میکنیم. نمادی شدهایم که در سن جوان است ولی قلبش را تجربههای میانسالی در مشت گرفتهاند. میدانیم پخته نیستیم، پختگی سودا و رویای فردای ماست. فقط تمثیلی از خود را بر ملا میکنیم که گوشهای از آن را طنزی تلخ و گوشه دیگرش را رمز و راز زندگی کردن در میان هیاهوی گرفتاریهای الوان در مشت گرفته است. این حال و هوا، موجودی محتوای زخم است؛ زخم خوردهایم که پایمان تا میانسالی میرود و معنای درد را میشناسیم که گاهی حتی در رویاهایمان فکر میکنیم، بیست سالهای شدهایم که چشمانش در دویست سالگیاش دوست داشتن و دوست داشته شدن را میجوید. باور کنید امروز که دومین دهه خود را پس میزنیم این واقعیترین تمنای ماست که در میانش میگذاریم. از صمیم دل شما را دوست داریم، هر که باشید، باشید. همین که قلبتان زیر سقف مام میهن، برای میهن میتپد، عزیز ما شدهاید. شکوه بیست سالگی «شرق» این است که زیر سایه نام بزرگ وطن ایستادهایم و برای غصههایش و برای شادیهایش نفس میکشیم و ساده میگوییم که تنها یک آرزو داریم، آرزوی نمناکی که سربلندی نام شما و فرهی نام ایران را می خواند؛ هموطن، در قلب من خانه کن.