باستانشناسی دروغین و تئوریهای توطئه
شبهباستانشناسی (باستانشناسی دروغین) و تئوریهای توطئهای مانند اینکه تمدنهای باستانی را بیگانگان فضایی یا ساکنان آتلانتیس بنیان گذاشتند، فراتر از آنکه احمقانه باشند، خطرناک هستند.
استفانی هالمهوفر (دانشجوی دکترای انسانشناسی دانشگاه آلبرتا
و پژوهشگر مؤسسه باستانشناسی بومیان و دشتهای کانادا)
ترجمه و تلخیص: علی قنبری
(دانشجوی کارشناسی ارشد باستانشناسی پیش از تاریخ،
دانشگاه شهید بهشتی)
شبهباستانشناسی (باستانشناسی دروغین) و تئوریهای توطئهای مانند اینکه تمدنهای باستانی را بیگانگان فضایی یا ساکنان آتلانتیس بنیان گذاشتند، فراتر از آنکه احمقانه باشند، خطرناک هستند.
یک روز عصر، ایمیلی از گروه پژوهشی خیزش آتلانتیس دریافت کردم. وبلاگ و کانال یوتیوبی آنها مدعی است که «تفکر رایج و مرسوم را به چالش میکشند» و پرسشهایی درباره تاریخ بشر را که «هنوز عمدتا توسط جامعه دانشگاهی مغفول مانده» به شیوهای باستانشناسانه کنکاش میکنند. پرسشهایی مانند: «آیا کارِ فضاییهاست؟».
ممکن است بتوان سازمانهایی که تئوریهای توطئه تخیلی مطرح و خود را در خدمت دانش سرکوبشده معرفی میکنند، به سادگی نادیده گرفت. اما چیزی که در این ایمیل توجهم را جلب کرد، بخشی بود که یک ویدئوی مصاحبه با فرانک جوزف را تبلیغ میکرد.
جوزف از سال 1987، کتابهای متعددی منتشر کرده که اغلب بر قاره افسانهای آتلانتیس متمرکز بودهاند. او همچنین از 1993 تا 2007، سردبیر یک مجله باستانشناسی دروغین به نام آمریکای باستان بود. مهمتر از همه، فرانک جوزف نام مستعار فرانک کالین است که هماهنگکننده سابق حزب نازی آمریکا و بنیانگذار حزب ملی سوسیالیست آمریکا بود. این کسی است که خیزش آتلانتیس، به مخاطبانش توصیه میکرد.
باستانشناسان برای مدت زمانی طولانی، باستانشناسی دروغین را به عنوان چیزی که شایسته توجه نیست، به حاشیه راندند. اما حاشیه، جایی است که ایدهها فاسد میشوند و خطرناک.
به عنوان باستانشناسی که اکنون بر رساله دکترایم کار میکنم، سالهای اخیر را به بررسی راههایی گذراندهام که گروههای مختلف مانند ناسیونالیستهای سفیدپوست، از آن طریق، باستانشناسی دروغین را در جهانبینی خود به کار میگیرند.
با توجه به اینکه گروههای اینچنینی، اخیرا در ایالات متحده افزایش پیدا کردهاند، احساس میشود دانستن این مسئله، امروزه اهمیت به خصوصی دارد. مطابق گزارشی از مرکز حقوقی فقر در جنوب آمریکا (SPLC) در سال 2019، شمار گروههای نفرتپراکنی ناسیونالیست سفیدپوست در ایالات متحده، بین سالهای 2017 تا 2019، 55 درصد افزایش داشته است.
باستانشناسی دروغین، به شکلهای بسیاری ظاهر میشود، اما همیشه متکی بر استدلال محوری یکسانی است: مردمان گذشته، دانش، فناوری یا قابلیت برآوردهکردن آنچه را که گفته میشود در آن موفق شدهاند، نداشتهاند؛ بنابراین کسی یا چیزی دیگر نقش داشته است. برای مثال، مدافعان بیگانگان فضایی باستانی خواهند گفت که اهرام بزرگ مصر یا خطوط نازکای پِرو در حقیقت کار فرازمینیها بودهاند؛ در حالی که طرفداران «اشاعهگرایی افراطی» خواهند گفت این پدیدهها را ساکنان آتلانتیس یا «یک تمدن فوق پیشرفته» دیگر که بیش از 13 هزار سال پیش میزیستند ساختهاند. باستانشناسان هم اغلب متهم میشوند که توطئه کردند تا این «حقایق» تاریخی را پنهان کنند.
ممکن است این استدلالهای باستانشناسی دروغین، به سادگی شوخیهایی سرگرمکننده به نظر بیایند، اما بدون استثنا و بهشدت علیه سیاهپوستان، بومیان و دیگر رنگینپوستها سوگیری دارند؛ کسانی که در نقششان در شکلدهی تاریخ خود تردید میشود. محوطههای باستانشناختی آفریقا، آسیا و قاره آمریکا، اغلب به عنوان مدرکی بر دخالت فرازمینی پیش کشیده میشوند، در حالی که دستاوردهای آنان که در ایتالیا یا یونان باستان میزیستند، به ندرت زیر سؤال میرود. به بیان دیگر، این بحثها اغلب نژادپرستانهاند.
شاید چنین بحثهایی درباره فرازمینیها یا اجداد آتلانتیسی، عجیب و غریب به نظر برسند، اما بعضی افراد واقعا به آنها باور دارند. دانشگاه چپمن کالیفرنیا که نظرسنجی ترسهای آمریکاییها را بین سالهای 2016 تا 2018 هدایت کرد، در سال 2018 دریافت 57 درصد شرکتکنندگان باور داشتند تمدن باستانی پیشرفتهای مانند آتلانتیس وجود داشته است (این عدد نسبت به 2016، 17 درصد افزایش داشته) و 41 درصد باور داشتند که بیگانگان فضایی در عصر باستان، به زمین آمدهاند (با 14 درصد افزایش نسبت به سال 2016). این مسائل، به چیزی فراتر از عقیده صِرف بدل شدهاند: برای آنها که در آغوششان کشیدهاند، حقیقت هستند.
باستانشناسی دروغین، بهخصوص از آن جهت برای ناسیونالیستهای سفیدپوست سودمند است که در دستاوردهای جوامع رنگینپوست تردید میکند و راه را برای بازنویسی تاریخ از لنز قدرت سفیدان هموار میکند. مرکز حقوقی فقر در جنوب آمریکا، به این نکته پی برده و درباره ارتباط بین باستانشناسی دروغین و ایدئولوژیهای راست افراطی مانند ناسیونالیسم سفیدپوستان نوشته است. ناسیونالیسم سفیدپوستان یک ایدئولوژی نژادپرستانه حامی سفیدان است که علایق مشترک بسیاری با برترپنداری سفیدپوستان دارد؛ ازجمله موضعگیریهای ضد مهاجران و عقایدی که منافع سفیدپوستان را در اولویت قرار میدهد.
ناسیونالیستهای سفید همچنین مشوق تقویت محافظت از خود و حق دفاع از چیزی هستند که به آن «خلوص» نژاد سفید میگویند؛ یک مفهوم درونی شبهعلمی که بر اساس دیدگاههای افراطی وارونه از تاریخ و تبار ژنتیکی بنا شده است. یکی از عقاید محور ناسیونالیسم سفید، یک تئوری توطئه است که به آن «جایگزینی بزرگ» میگویند و مدعی است یک «نسلکشی سفید» در حال وقوع است: سفیدپوستان در حال انقراضاند و باید از آنها محافظت شود.
گرچه دیر زمانی است انسانشناسان و ژنتیکدانان پی بردهاند که نژاد، مفهومی نیست که از لحاظ ژنتیکی تعریف شود و در عوض مفهومی اجتماعی است، اما ناسیونالیستهای سفید تلاش کردهاند مفهوم یک «نژاد خالص سفید» را از نظر ژنتیکی تعریف و حمایت کنند. برای مثال، تستهای تباریابی ژنتیکی خانگی در میان ناسیونالیستهای سفید محبوب شده. آنها نتایج این تستها را به شیوههای گوناگونی بازتفسیر میکنند تا ثابت کنند یک نژاد خالص سفید وجود دارد و این نژاد خاص، اگر حفاظت نشود، جایگزین خواهد شد.
گرچه تئوریهای مربوط به بیگانگان فضایی باستانی در وبسایتهای ناسیونالیستهای سفید مورد بحث قرار گرفتهاند، اما تئوریهای اشاعهگرایی افراطی هستند که به طور خاص در میان ناسیونالیستهای سفید آمریکای شمالی محبوباند؛ تفکراتی که میگویند صفات فرهنگی و مردمان آتلانتیسی و آریایی در مسافتهایی پهناور گسترش یافتند.
تئوریهای اشاعهگرایی افراطی، آسانتر از همه میتوانند با توطئه جایگزینی سازگار شوند: ابتدا سفیدپوستان باستانی آتلانتیسی، آریایی و سولوتری به آمریکای شمالی سفر کردند و بعد بومیان، «جایگزین» آنها شدند. برای مثال، کتابها و مقالات فرانک جوزف و افراد مانند او، به عقاید نازیهای اوایل قرن بیستم متکی هستند که باور داشتند آریاییهای سفیدپوست از نسل مردمان آتلانتیس بودهاند و ظاهرا دهها هزار سال پیش به قاره آمریکا پراکنش یافتند و با خود، فناوری و خردمندی را به ارمغان آوردند. آنها استدلال میکنند که مردمان بومی، جایگزین این نوادگان سفیدپوست در آمریکای شمالی شدند.
شواهد باستانشناختی از این تئوریها پشتیبانی نمیکنند. در حالی که داستان کامل زندگی در پلیستوسین قاره آمریکا همچنان در حال تحول است، هیچ شواهدی مبنی بر جایگزینی خشونتبار سفیدپوستان در هیچ کجای آمریکای شمالی و در هیچ نقطهای از تاریخ کشف نشده است. این قاره، همواره سرزمین مردمان بومی بوده.
باستانشناسی دروغین، با انکار تاریخ سیاهان، بومیان و دیگر رنگینپوستان و انتساب دستاوردهای آنان به قارههای افسانهای و حتی فرازمینیها، در به حاشیه راندن آنها نقش دارد. ناسیونالیستهای سفید، از این انکارگرایی بهره میگیرند تا تاریخ را بازنویسی یا بهتر است بگوییم «بازسفیدسازی» کنند و سیستمهای قدرت خود را ارتقا ببخشند.
عامه مردم و متخصصان باید باستانشناسی دروغین را به چالش بکشند. از فراخور این چالشهاست که همه ما میتوانیم مطمئن شویم صدای تاریخ به درستی شنیده میشود.