|

سه‌گانه توسعه‌نیافتگی در ایران

امر توسعه از‌جمله اموری است که همواره دغدغه اذهان جمعی روشنفکران و نخبگان فکری و اجرائی ایران را در صد‌ساله اخیر معطوف به خود کرده است. از هنگامه ظهور ابزارهای نوین ارتباطی و پیش از آن، به ‌جهت افزایش مراودات ایرانیان با مغرب‌زمین، شناخت زیست اجتماعی و مظاهر مدرنیته در جوامع غربی، آنچنان تحیری را در بین روشنفکران ایرانی به منصه ظهور رساند که برخی شیفته این همه زیبایی و جلالت مغرب‌زمین شدند و بیان کردند که ایرانی جماعت می‌بایست از فرق سر تا نوک پا فرنگی‌مآب شود.

سه‌گانه توسعه‌نیافتگی در ایران

محمد آخوندپور امیری - دانشجوی دکترای علوم سیاسی

 

امر توسعه از‌جمله اموری است که همواره دغدغه اذهان جمعی روشنفکران و نخبگان فکری و اجرائی ایران را در صد‌ساله اخیر معطوف به خود کرده است. از هنگامه ظهور ابزارهای نوین ارتباطی و پیش از آن، به ‌جهت افزایش مراودات ایرانیان با مغرب‌زمین، شناخت زیست اجتماعی و مظاهر مدرنیته در جوامع غربی، آنچنان تحیری را در بین روشنفکران ایرانی به منصه ظهور رساند که برخی شیفته این همه زیبایی و جلالت مغرب‌زمین شدند و بیان کردند که ایرانی جماعت می‌بایست از فرق سر تا نوک پا فرنگی‌مآب شود.

در این میان، آنانی که فراتر از چنین فضای شیفتگی و تحیر، به بافت اجتماعی و فرهنگی ایران (چه در سطح نهاد قدرت و چه در بستر اجتماع) عنایت داشتند در سیر مطالعه تاریخی خود به موارد ارزشمندی دست یافتند که نشان از موانع مهمی در راستای نیل به امر توسعه می‌داد. در همین راستا سه مؤلفه «فرهنگ و ایدئولوژی نخبگان»، «چندپارگی‌های اجتماعی و فرهنگی» و «تمرکز منابع قدرت در جهت تکوین ساخت دولت تامه مدرن» به‌عنوان سه گانه‌ای قلمداد می‌شود که به ‌زعم برخی از روشنفکران، موانعی پولادین در برابر اراده‌ای معطوف به پیشرفت و آبادانی محسوب می‌شد. به همین منظور در این نوشتار به هر سه‌گانه موانع یادشده خواهیم پرداخت.

پس از حوادث تلخ انتهای دودمان سلسله قاجار و تحت تأثیر وقایع جنگ جهانی اول که هر دو نهاد، سلطنت و نظام پارلمانی در ایران را دستخوش نابسامانی بیمناکی کرده بود، نظم و امنیت مبدل به کالایی نایاب در سامان سیاسی و اجتماعی ایران و در گستره جغرافیایی آن شد. همین امر منورالفکران آن زمان را چنان دچار سرگردانی کرد که برخی رحل سفر بربستند و ترک دیار کردند، برخی جان خود را در دعوای پارلمانی میان اعتدالیون و دموکرات‌ها از دست دادند و برخی قفل سکوت بر زبان زدند و گوشه عزلت اختیار کردند.

تحت تأثیر فضای آشوب و بی نظمی و در سایه دولتی بی‌ثبات، نخبگان به این نتیجه رسیدند که ظهور دولت تامه مدرن که هم پدید‌آورنده نظم و امنیت باشد و هم امر توسعه را در پیش گیرد، از نان شب نیز برای جماعت وطنی واجب و لازم است. به همین منظور با سر برآوردن چکمه‌های رضاخان بر سرنوشت محتوم این سرزمین، جمعی از روشنفکران پشت او ایستادند و از او حمایتی باشکوه به‌ عمل آوردند؛ اما دیری نپایید که امر توسعه در میان اراده خودکامه همایونی به محاق رفت و شد آنچه شد. بعد از فروپاشی تاج و تخت سلطنت رضاشاه نیز دولت تامه مدرن در دوران فرزند او سرنوشتی بهتر از قبل نیافت و به بهانه حفظ نظم و امنیت، سدی را در برابر پیشبرد اهداف توسعه در پیش گرفت.

به‌ هر تقدیر در طول تاریخ ایران حکومت‌ها همواره به بهانه حفظ نظم و امنیت، یا امر توسعه را به کناری نهادند یا توسعه اقتصادی را مقدم بر توسعه سیاسی دانستند؛ گرچه همان توسعه اقتصادی را نیز به‌جهت پیروی از مدل‌های کارشناسی‌نشده و با اتکای بیش از حد به درآمدهای نفتی، به باد دادند.

از سوی دیگر، چندپارگی‌های اجتماعی همواره نشان از آن می‌دهد که تضادها در جوامعی که از وضعیت موزاییکی و تنوعات گوناگون بهره می‌برند، امری عادی است. در این میان لزوم توجه به این تلون فرهنگی، اراده‌ای معطوف به تکثر و دیده‌شدن می‌خواهد که وظیفه ساختارهای تصمیم‌گیرنده و مشارکت‌دهنده در بازی سیاسی را دو‌چندان می‌کند. در میان چندپارگی‌های اجتماعی (از‌جمله قومی، مذهبی، زبانی و جنسیتی) آنچه همواره در این صد سال اخیر از اهمیت مضاعفی برخوردار بوده، چندپارگی نشئت‌گرفته از تقابل میان سنت و مدرنیته است. این موضوع که در میان این دوگانه، در کدام سوی میدان باید ایستاد و چه بهره‌هایی را می‌توان از این دو رویکرد گرفت، همواره در میان اهل نظر مورد مناقشه و بحث و گفت‌وگو بوده است. این امر تا همین امروز نیز همچون کلافی سردرگم وجود دارد و راهی جهت هم‌زیستی این دو، در میان اهالی نظر، اندیشیده نشده است. این نیز حکایت از ضعف مفرط دستگاه معرفتی گفتمان‌‌ساز جامعه منورالفکر ایرانی دارد.

ایدئولوژی و فرهنگ سیاسی نخبگان نیز امری است که همواره به‌عنوان مانعی در جهت اجرای برنامه‌های توسعه قلمداد شده است. «ماروین زونیس» فرهنگ سیاسی الیت ایران را در چهار ویژگی خلاصه کرده است: بدبینی سیاسی، بی اعتمادی شخصی، احساس عدم امنیت آشکار و سوء‌استفاده بین افراد. میان فرهنگ سیاسی و ساخت قدرت، رابطه بازتولید و گزینش وجود دارد. با این حال می‌توان تأثیر ساخت سیاسی بر فرهنگ سیاسی را انتزاع کرد.

رابطه میان چندپارگی‌ها و فرهنگ سیاسی در ایران رابطه بازتولید است؛ به این معنی که چندپارگی‌های فرهنگی، مانع گسترش تفاهم و تساهل و هم‌پذیری‌های گروه‌های اجتماعی نسبت به یکدیگر می‌شوند و از این طریق به تداوم فرهنگ آمریت/تابعیت می‌انجامند. از سوی دیگر، تداوم چنین فرهنگی خود مانع هم‌پذیری و تساهل می‌شود و بدین‌سان چندپارگی‌ها را تداوم می‌بخشد. چندپارگی‌های اجتماعی زمینه منازعات اجتماعی را فراهم می‌کنند و جامعه را از جهات مختلف از هم می‌شکافند. از طرف دیگر، فرهنگ آمریت/تابعیت به‌منظور خنثی‌کردن آثار ناخوشایند چندپارگی‌ها، نوعی همبستگی کاذب برقرار می‌کند.

نتیجه بحث آنکه سه مانع عمده در ساختار قدرت سیاسی ایران برای توسعه وجود دارد: 1. تمرکز منابع قدرت به‌عنوان ویژگی اصلی فرایند تکوین ساخت دولت تامه مدرن؛ 2. چندپارگی‌های اجتماعی و فرهنگی و 3. ایدئولوژی و فرهنگ سیاسی گروه حاکمه. به‌ لحاظ روش‌شناسی میان این سه عنصر، روابط پیچیده دیالکتیکی وجود دارد که رابطه تحدید ساختاری، گزینش و بازتولید میان این سه عنصر، زمینه ایستایی ساخت قدرت سیاسی در ایران را تشکیل می‌دهد.