|

گزارش «شرق» از یک کودک‌آزاری با حکم برائت به دلیل کمبود قانون حمایتی برای کودکان

زخم‌های ابدی

نامادری بر روی قفسه سینه دختر 10ساله نشسته و شلنگ گاز را در دهانش چپانده، فندکی در دست گرفته و با فریاد، بچه‌ها را تهدید کرده تا اگر چیزی به پدرتان بگویید شما را خواهم کشت. همان موقع به دلیل فریاد کودکان در حیاط خانه، سر‌و‌کله همسایه‌ها برای کمک‌ پیدا می‌شود و آنها شاهد این ماجرا می‌شوند. چند ماه بعد، همین نامادری با الکل، پاهای دختر دیگر را به آتش می‌کشد؛ پاهایی که به دلیل جراحت دیگر مثل قبل نخواهد بود.

زخم‌های ابدی
نسترن فرخه خبرنگار گروه جامعه روزنامه شرق

نسترن فرخه: نامادری بر روی قفسه سینه دختر 10ساله نشسته و شلنگ گاز را در دهانش چپانده، فندکی در دست گرفته و با فریاد، بچه‌ها را تهدید کرده تا اگر چیزی به پدرتان بگویید شما را خواهم کشت. همان موقع به دلیل فریاد کودکان در حیاط خانه، سر‌و‌کله همسایه‌ها برای کمک‌ پیدا می‌شود و آنها شاهد این ماجرا می‌شوند. چند ماه بعد، همین نامادری با الکل، پاهای دختر دیگر را به آتش می‌کشد؛ پاهایی که به دلیل جراحت دیگر مثل قبل نخواهد بود. این بخشی از روایت‌های کودک‌آزاری است که روزهای قبل در دادگاه مطرح شده، ولی قاضی برای نامادری حکم برائت صادر کرده است. حتی پدر اشاره می‌کند‌ در ساعت‌هایی که خانه نبودم، دخترهای قد‌و‌نیم‌قدم را با دست و پای بسته به حمام می‌انداخته، کف حمام را آغشته به شامپو می‌کرده تا تکان نخورند‌ یا برای تنبیه دخترم را به داخل قبری در یک قبرستان متروکه انداخته و با چاقویی زیر گلو، آنها را تهدید می‌کرده تا چیزی به من نگویند؛ در‌حالی‌که من برای همه اینها مدرک دارم و حق دخترهایم را خواهم گرفت.

از شلنگ گاز در گلو تا آتش‌زدن پاهای نحیف کودکان

آثار جامانده از خشونت‌ بعد از یک سال هنوز معلوم است. زخم‌های عمیق سوختگی که پوست پاهای کودک 11‌ساله‌اش را کاملا از بین برده. پدر جوان در همین وقت اندک برای مصاحبه با «شرق»، بیشتر خشونت‌هایی را که دخترانش از نامادری دیدند، بیان کرد؛ «بگذارید از اول تا جایی که ذهنم یاری می‌کند برایتان بگویم. زن اولم حالا درگیر اعتیاد است و طلاق گرفتیم. من سال 1401 با این خانم که نامادری بچه‌ها می‌شود، ازدواج کردم. دیگر خیالم از همه چیز راحت شده بود و شش صبح برای کار از خانه بیرون می‌زدم و غروب برمی‌گشتم. بعضی وقت‌ها هم حدود 12 شب یک سرویس دیگر می‌بردم. اما بر اساس گفته‌های دخترهایم و همسایه‌ها، این خانم از ماه دوم ازدواج آزارش را شروع کرده بود و سه دسته‌گل من را تهدید می‌کرده تا به من چیزی نگویند.‌ آن‌قدر شرایط بد بوده که همسایه‌ها هم متوجه بیشتر این خشونت‌ها بودند و حتی بعضی‌‌ها برای شهادت در دادگاه اول هم حاضر شدند.‌ این خانم که دخترهای من مامان صدایش می‌کردند، یک روز در وسط حیاط خانه شلنگ گاز را در حلق دختر وسطی‌ام می‌کند و با فندکی در دست، تهدید می‌کرده که آتشت می‌زنم. همان موقع دخترهایم آن‌قدر سروصدا می‌کنند تا همسایه‌ها برای کمک می‌آیند... باورتان می‌شود که این خانم دست و پای بچه‌های من را می‌بسته و به داخل حمام می‌انداخته و کف حمام هم شامپو می‌ریخته تا نتوانند تکان بخورند؟ ایشان حتی غذا هم به این سه دختر من نمی‌داده و حق بازی هم نداشتند. در کنارش چاقو زیر گلوی آنها می‌گذاشته که اگر به پدرتان چیزی بگویید، گلوی شما را پاره می‌کنم...».

طبق گفته‌های این پدر، وسعت خشونت و شکنجه‌های این نامادری بیش از گذاشتن شلنگ گاز در دهان یکی از دخترها بوده که بابت آن هم به دادگاه شکایت کردند. حالا این پدر‌ از آزار به دختر بزرگ‌ترش می‌گوید‌: «این خانم پای یکی از دخترهای من را ناقص کرد. شهریور ‌با الکل پای دختربچه 10‌ساله من را سوزاند، اما او را به شکلی تهدید کرد که دخترم جرئت نکرده بود به من بگوید. ما یک سفر تفریحی به شمال رفتیم، برای وسایل درست‌کردن آتش این خانم خودش پیشنهاد داد به‌جای ژل آتش‌زن، الکل بگیریم. خلاصه، این خانم و دخترهایم در حیاط بودند و من هم داخل خانه بودم که یکدفعه صدای جیغ دخترها را شنیدم، دیدم هیکل دخترم پر از آتش شده، الکل را کاملا بر پاهای دختر من ریخته بود و ما مستقیم به بیمارستانی در نزدیکی محل اقامت‌مان رفتیم، ولی پای دخترم از بین رفته است و نمی‌دانم در آینده باید با این پا چه کنیم؟ همان موقع خودش کمک کرد تا به بیمارستان برویم، نقش بازی می‌کرد که من اصلا فکر نمی‌کردم کار خودش باشد. طبق چیزی که همسایه‌ها و خود دخترانم می‌گویند، این خانم مرتب بچه‌ها را کتک می‌زده، ولی هیچ‌کدام از همسایه‌ها همان موقع به من نگفتند... مثلا آخر شب دم خانه نیامدند یک جمله بگویند و بروند. وقتی اینها را گفتند که این خانم با دعوا و درگیری از خانه من رفته بود و طلب مهریه می‌کرد. وقتی رفت، فهمیدم با ما چه کرده است. دخترهای من مدرسه شاهد می‌رفتند ولی دو ماه اجازه نداده بود تا به مدرسه بروند و همین باعث شده آنها به امتحان پایان‌ ترم نرسند و چون شماره خودش را به مدرسه داده بود، کسی با من تماس نگرفت.‌ من بعضی شب‌ها سرویس رفت و برگشت کارگرهای یک مرغداری هستم، یکی از آن شب‌ها حدود 12 نیمه‌شب که من نبودم، دختر وسطی من را برای تنبیه برداشته و با خود به قبرستان متروکه حسین رضا برده و به داخل یک قبر انداخته است. همان موقع یکی از متکدی‌های قبرستان آمده با این خانم دعوا کرده که چرا با بچه چنین کاری می‌کنی. با وجود همه اینها، قاضی حکم برائت داده است. این حکم درست است؟ دختر کوچک‌ترم آن زمان سه سال داشته، او را هم برای تنبیه بیرون از خانه می‌انداخته و بعدا همسایه‌ها گفتند به خاطر این کار چند باری با او دعوا کرده‌اند که چرا بچه به این کوچکی را بیرون از خانه رها می‌کنی. حرف زیاد است و تا آخرین نفس حق دخترهایم را خواهم گرفت...».

ما از دادگاه توقع عدالت بیشتری داشتیم

ابعاد حقوقی پرونده‌های کودک‌آزاری همیشه با پیچیدگی فراوان همراه است که رضا شفاخواه، دبیر کمیته حقوق کودک اتحادیه سراسری کانون‌های وکلای دادگستری ایران و یکی از وکلای این پرونده به «شرق» می‌گوید: «یک شب این آقا با زن دومش دعوا می‌کنند و خانم هم از آن خانه می‌رود. بعد از آن ماجرا، بچه‌ها یکی‌یکی‌ خشونت‌هایی را که نامادری به آنها روا می‌داشته‌ برای پدر شرح می‌دهند. طبق گفته این کودکان، نامادری آنها را تهدید می‌کرده که اگر کلمه‌ای برای پدر بازگو کنید شما را خواهم کشت یا از خانه بیرون می‌اندازم که همین باعث ترس این کودکان شده است. در فروردین 1402 این خانم منزل را ترک می‌کند، در‌حالی‌که ماجرای شلنگ گاز در مرداد 1401 اتفاق افتاده و یکی از مواردی که باعث شک قضات تجدیدنظر شده همین بوده و در دادنامه آمده که چرا در مرداد این اتفاق افتاده و همسایه‌ها هم برای کمک به خانه آنها آمدند، ولی در 1402 شکایت مطرح شده است. درواقع آن روز همسایه‌ها با صدای داد و فریاد دخترها برای کمک، به حیاط خانه می‌آیند و می‌بینند نامادری بر روی سینه دختر وسطی نشسته و شلنگ گاز را در دهانش گذاشته و فندکی هم در دست دارد. دلیل این ماجرا همین است که کودکان از ترس نامادری هیچ چیزی به پدر خود نگفته بودند. در دادگاه اول دخترها و همسایگانی که شاهد ماجرا بودند، به این موضوع شهادت دادند ولی در دادگاه تجدیدنظر در کمال بی‌توجهی به حقوق کودکان، اعلام کردند‌ اظهارات کودکان دلیل محسوب نمی‌شود؛ در‌حالی‌که قاضی کودکان را به دادگاه فراخواند و با آنها صحبت کرد. حتی در نوع دیگر خشونت، همسایه‌ها شاهد بودند و از این صحنه عکس هم گرفته بودند که دختر کوچک‌تر که الان پنج سال دارد، وقتی سه‌ساله بوده نامادری او را داخل کوچه می‌خوابانده و در را بر روی او می‌بسته. به‌طور کلی حتی اگر این صحبت‌ها قابل استناد نباشد، شهادت کودکان‌ به‌عنوان نشانه‌ای برای قاضی علم ایجاد می‌کند و جهت کشف حقیقت قابل استناد است‌». طبق گفته‌های این وکیل، برای دادگاه تجدیدنظر خواسته بودند تا تمام شاهدان دوباره در دادگاه شرکت کنند و اشاره می‌کند: «در‌حالی‌که یک بار همه آن افراد در دادسرا این کار را انجام دادند. باید توجه کنیم برای این اقشار بسیار دشوار است که از قرچک برای شهادت به میدان هروی بیایند و به دلیل معیشتی که دارند، معمولا محل زندگی خود را ترک نمی‌کنند. بنابراین در دادگاه تجدیدنظر حاضر نشدند. در‌حالی‌که دادگاه اول به دلیل جنب قتل 10 سال حبس به نامادری داد، ولی در دادگاه تجدیدنظر مادر تبرئه شد. درصورتی‌که باید جهت بررسی سایر جرائم پرونده از‌جمله کودک‌آزاری، ممانعت از تحصیل و موارد دیگر، قاضی این پرونده را ارجاع مجدد می‌داد. این خانم حدود دو تا سه ماه اجازه تحصیل به کودکان نمی‌داده و آنها را از مدرسه‌رفتن منع کرده و با تهدید اجازه نداده تا آنها به پدر خود اطلاع دهند. با وجودی که ممانعت از تحصیل هم جرم دیگری است. دادگاه تجدیدنظر می‌توانست نقض بگیرد که مثلا حکم این دختر ما جنب قتل نیست، ولی می‌توانست برای بررسی بیشتر پرونده را به دادسرا بفرستد تا برای سایر جرائم تحقیقات را تکمیل کنند. تحت هر شرایطی مصالح عالیه کودک اولی بر هر چیز است. حتی اگر دادگاه به پدر هم شک دارد و سؤال است که چرا بین خشونت‌های اعمال‌شده و اعلام شکایت آن یک سال تفاوت است، تا شاید پدر از زیر بار مهریه بیرون برود، باز با این حال حقوق کودکان باید در نظر گرفته می‌شد. اصلا در این مرحله مدعی‌العموم باید شاکی ماجرا باشد، ولی پرونده اول بسته شد و ما برای سوختگی پای دختر بزرگ‌تر پرونده دیگری باز کردیم. بنابراین نیاز است تا قضات پرونده‌های حقوق کودک حتما نسبت به آسیب‌های کودکان دید کاملی داشته باشند و آموزش‌های کافی دیده باشند تا با بینش جامع‌تری نسبت به کودکان حکم صادر کنند. برای مثال، این کودکان به هر مشاور‌ی مراجعه کردند، آثار خشونت کاملا مشخص بوده، اما دادگاه اصلا وارد این مقوله نشد».