|

در ستایش معرفت ملی

سال 1385 با یکی از مدیران صنعتی گفت‌و‌گو می‌کردم، تقریبا یک‌ سالی می‌شد که محمود احمدی‌نژاد در قامت ریاست‌جمهوری فرمان می‌راند. مدیران ریز و درشت تغییر کرده بودند و فضا از هجوم آدم‌های یکباره حیرت کرده بود. آن مدیر صنعتی می‌گفت که یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات نسل من پاک‌سازی مدیرانی بود که از صفر تا صد کارورزی را پشت سر گذاشته بودند، خاک خورده بودند و به مدیرانی لایق تبدیل شده بودند

علی دهقان سردبیر روزنامه شرق

سال 1385 با یکی از مدیران صنعتی گفت‌و‌گو می‌کردم، تقریبا یک‌ سالی می‌شد که محمود احمدی‌نژاد در قامت ریاست‌جمهوری فرمان می‌راند. مدیران ریز و درشت تغییر کرده بودند و فضا از هجوم آدم‌های یکباره حیرت کرده بود. آن مدیر صنعتی می‌گفت که یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات نسل من پاک‌سازی مدیرانی بود که از صفر تا صد کارورزی را پشت سر گذاشته بودند، خاک خورده بودند و به مدیرانی لایق تبدیل شده بودند؛ مدیرانی که ارزش خلق می‌کردند و راه رسیدن از پایداری به پویایی را می‌دانستند؛ اما خیلی از آنها را دور ریختیم. جایشان را گرفتیم، دردسر ساختیم، جلو آمدیم، کار کردیم تا روزی که آموختیم، دانستیم و ساختن برای‌مان به یک ارزش اجرائی و مولد تبدیل شد؛ ولی متأسفانه در همان شرایط قرار گرفتیم و به اجبار راهی خانه شدیم. مسیری که او نشان داد از ویرانی و ایجاد هزینه‌ای گزاف برای توسعه عبور می‌کرد؛ ولی این هزینه درنهایت به کارکردی تأمل‌برانگیز رسیده بود. پیش و پس از او هم خاطراتی از این دست زیاد شنیده بودم. روزی یکی از مدیران خوب کشور که عذرش را خواسته بودند، تعریف می‌کرد که در 21‌سالگی تعداد زیادی از معلمان کارکشته و قدیمی را به دلیل تفاوت‌های ایدئولوژیک پاک‌سازی کرد و امروز، درست در بزنگاهی که می‌توانسته از شرمندگی تاریخی خود خلاص شود و به اندازه سهمش کارآمدی خلق کند، گروهی از راه رسیدند و همان کردند که او دیرزمانی بر سر دیگرانی دیگر آورده بوده است. حتما درد مهیبی دارد که جوانی 21‌ساله با کمترین تجربه پیرانی کارآزموده را به خانه بفرستد. اگر میانگین این اتفاق داده‌هایی باشند که پیروزی توسعه را به رخ بکشند، ملالی نیست؛ اما وقتی همه آگاهان و اندیشمندان، زجر بوروکراسی ایران و درد ناکارآمدی‌های اجرائی را محصول مدیرانی می‌دانند که زاییده روابط و ضوابط غیرکارآمد یا در کلامی خلاصه «رفیق‌نشینی»های سیاسی-فامیلی هستند، آن برخوردها و حذف‌کردن‌های مدیریتی دیگر نباید راهبردی تکراری شود؛ بلکه باید درسی در دل تاریخ باشد که ویرانی را از هر جایی که شد، به روندی برای آبادانی تبدیل کند. قصد دفاع از هیچ مدیر یا دوره‌ای نیست. این نوشته کوتاه، فارغ از هرگونه نشانه سیاسی و جناحی سخن می‌گوید؛ چون پدیده «تثبیت و تعلل پایداری» یا «تعویق در دستیابی به پویایی» قطعا باید مکانیسمی راهبردی ارزیابی شود. قصد آسیب‌شناسی توسعه است. فرتوتی بوروکراسی معلول یک دولت خاص نیست؛ بلکه روندی را نشان می‌دهد که در دوره‌های مختلف وجود داشته و یک زنجیره به هم بافته‌شده را به تصویر می‌کشد. همواره آدم‌هایی آمده‌اند، حذف کرده‌اند، مدیر شده‌اند و با عبور از پستی‌ها‌ و بلندی‌های فراوان، تا به مرحله بهره‌مندی اجرائی رسیده‌اند، در همان سیکل، با کوله‌باری از آموخته‌های خود حذف شده‌اند. زمانی پس از یک تحول بزرگ، شاید بشود با تحلیل‌هایی که پیامدهای تحول را تأیید می‌کنند،  این 

زیر و رو شدگی را پذیرفت؛ اما تداوم تاریخی این امر بی‌شک به قطع عقلانیت مدرن منجر خواهد شد. وبری‌ها بوروکراسی را تضمین عقلانیت مدرن می‌دانند. معتقدند که عقل مدرن، فرایند تولید، ساختن و ایجاد‌کردن را هموار می‌کند و این عقلِ مولد از جایی جز نهادهای مدرن عبور نمی‌کند. مدیران و سپس بوروکرات‌ها، به‌عنواه راهبران بوروکراسی نقش نخست را در این فعالیت ایفا می‌کنند. اگر گردونه بوروکراسی به عرصه تاخت‌وتاز آدم‌هایی تبدیل شود که میان یک خط فرضی در حد فاصل دو نقطه حذف‌شدگی بر حسب روابط غیرکارآمد برگزیده می‌شوند، چیزی که از میان خواهد رفت، عقلانیت مدرن و زمینه‌ساز برای تولید و مولدگرایی خواهد بود. کاهش سرعت معقول در فعالیت نهادهایی که هزینه مبادله را بهینه می‌کنند یا اجتماع آدمیان را به جامعه‌ای غیرمصرفی تبدیل می‌سازند، نه‌تنها نمودار توسعه را ناکارآمد؛ بلکه چرخش امید و گفت‌وگو را نیز زایل می‌کند. به نظر می‌رسد یک بار برای همیشه باید این شتاب یا رقابت در حذف مدیران و قطع روند پویایی در بوروکراسی متوقف شود. مهم نیست چه جریان سیاسی با چه شناسه جناحی مسئولیت سازمان بوروکراسی را بر‌عهده دارد، ضرورت این است که نیاز به نهادهای مدرن و منابع انسانی کارآمد درک شود. خدمت، فارغ از دغدغه کارآمدی ویرانه‌ای نهفته است که دیر یا زود خود را نشان می‌دهد. امروز در جایی ایستاده‌ایم که رفاقت‌گزینی بیشتر از تخصص‌گزینی نمودی اجتماعی دارد و حیرت شهروندی را دامن زده است. بزرگ‌ترین مسئولیت برای گریز از این گیومه با دولت است، اولین کابینه‌ای که خط فرضی تعلل کارآمدی اجرائی را قیچی کند، نخستین پیروز تاریخ خواهد بود که بوروکراسی را به فعلی برای زایش عقلانیت بدل کرده است. اگر این‌گونه نشد، مسئولیت شهروندان بیشتر به چشم می‌آید. باید دست به دامن «معرفت ملی» شد؛ یعنی به سمتی رفت که میهن‌دوستی ضابطه‌مند، نقش‌آفرین تاریخی توسعه شود: «اگر نمی‌توانیم، مسئولیت را قبول نکنیم». این ایده را سینه به سینه تکرار کنیم.