|

در مرگ یکی از پیشگامان شعر نو

‌در روزگاران گذشته تحولات خیلی دیر انجام می‌شد. پنجاه سال، صد سال، دویست سال می‌گذشت تا یک سنت به سنت دیگر و یک مکتب به مکتبی دیگر تبدیل شود؛ اما در جهان مدرن یا اگر به معنای کلی‌ در نظر بگیریم، جهانی که در حال ورود به وضعیت مدرن است، تحولات خیلی سریع‌تر رخ می‌دهند. دیگر مثل گذشته نیست که برای تبدیل مکتبی مانند خراسانی به عراقی صد سال زمان نیاز باشد.

‌محمد شمس ‌لنگرودی

در روزگاران گذشته تحولات خیلی دیر انجام می‌شد. پنجاه سال، صد سال، دویست سال می‌گذشت تا یک سنت به سنت دیگر و یک مکتب به مکتبی دیگر تبدیل شود؛ اما در جهان مدرن یا اگر به معنای کلی‌ در نظر بگیریم، جهانی که در حال ورود به وضعیت مدرن است، تحولات خیلی سریع‌تر رخ می‌دهند. دیگر مثل گذشته نیست که برای تبدیل مکتبی مانند خراسانی به عراقی صد سال زمان نیاز باشد. ده یا بیست زمان دیگر کافی است. نتیجه اینکه پس از مشروطیت که نیما تحولی در شعر ما به وجود آورد، با فاصله‌هایی کوتاه مرتب تحول در شعر نو یا شعر آزاد پیدا شد که اول نیما بود و بعد شاملو بود و هوشنگ ایرانی و دیگران بودند و البته ترتیب زمانی مدنظرم نیست. واقعیت این است که احمدرضا احمدی بعد از هوشنگ ایرانی، یکی از تأثیرگذارترین شاعران بود. احمدرضا احمدی درواقع دیالوگی زیبا‌یی‌شناختی با نیما یوشیج داشت و سبکی به اسمِ «موج نو» را پدید آورد. احمدرضا احمدی یکی از بنیان‌گذاران شعر مدرن در ایران بود. حالا اینکه در مجموع کیفیت شعرش چگونه بود بحثی دیگر است؛ اما او در سن کم جریانِ «موج نو» را در شعر معاصر به وجود آورد که بعدها از آن شاخه‌های متعددی با نام‌های مختلف پیدا شد؛ بنابراین جایگاه او باید به‌عنوان یکی از پیشگامان شعر نو محسوب شود. شعر نو ما، مثل وجوه دیگر زندگی ما همیشه، اگر نگویم آلوده به سیاست، اما با احتیاط می‌توان گفت درآمیخته با سیاست بود... 

یعنی پسِ پشت شاعری پیام‌رسانی بود؛ یعنی اینکه بیش از آنکه به جوهر شعر توجه کند، به پیام‌رسانی توجه می‌کرد. احمدرضا در موج نو بانیِ این امر بود و خودش هم می‌گفت من در شعر وقتی می‌گویم «شب»، کنایه نمی‌زنم، شب استعاره نیست، منظورم از شب خودِ شب است. من از طریق واژه «شب» یا «صندلی» می‌خواهم فضایی به وجود بیاورم از طریق خود این کلمه، نه اینکه منظور دیگری از این کلمه را مدنظر داشته باشم؛ بنابراین سعی کرد کلمه را از بارهای استعاری و کنایی و نماد خالی کند و کلمه را با جوهر معنایی خود کلمه استفاده کند. این بزرگ‌ترین تحول و نیتی بود که احمدرضا احمدی در شکل‌دادن به موج نو داشت. احمدرضا احمدی هجده سالش بود که به کتاب‌فروشی اندیشه در مخبرالدوله رفت و آنجا پیش عمویش کار می‌کرد و از طریق کتاب‌هایی که آنجا می‌خواند با شعر آشنا شد. احمدرضا یک‌ بار خودش به من ‌گفت اولین شعرهایی که از آراگون در آنجا خواندم، خیلی مرا تحت تأثیر قرار داد و سعی کردم مثل او شعر بنویسم. گفت نمی‌دانم ماجرا از چه قرار است؛ اما از فضای آن شعرها خوشم آمده؛ یعنی غیرمستقیم از سورئالیسم خوشش آمده بود. شاعری که در ایران، احمدرضا احمدی کم‌وبیش تحت تأثیرش قرار گرفت، هوشنگ ایرانی بود. احمدرضا احمدی یکی از استادان طنز شفاهی بود. هر چیزی که می‌دید و هر کلمه‌ای که می‌شنید حضور ذهن عجیبی داشت تا با آن تصویر و کلمه بازی کند و آن را به مقوله‌ای طنزآمیز تبدیل کند. این خصوصیت بزرگ او بود. خیلی خوش‌قلب و خوشدل بود، همان‌ بود که در شعرش می‌بینیم؛ یعنی یک کودک‌وارگی همواره با احمدرضا احمدی بود و برای همین زندگی‌کردن اساسا برایش خیلی راحت نبود. در هجوم فجایع خیلی ناتوان بود. خیلی‌ها شاید این‌طور باشند؛ اما درباره احمدرضا این دو خصیصه بارز بود. عموما در فضای شعری سِیر می‌کرد و علاقه عجیبی به موسیقی داشت و اطلاع بسیار خوبی به‌‌ویژه درباره موسیقی ایرانی داشت.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها