مدیریت شهری در ابهام
طراحی سیمای خیابان بهجای مدیریت منظر خیابان
ادراک ما از شهر که آن را منظر شهری مینامیم، برآمده از مؤلفههای متعددی است. ازآنجاکه اقسام فضاهاى شهر، بخشهای متنوع خیابان را شکل میدهند، میتوان ادعا کرد اساسا جوهر درک ما از شهر، براساس فهم خیابان استوار شده و به تبع آن، خیابان از مهمترین مؤلفههاى سازنده منظر شهری است.
محمد آتشینبار . معمار منظر شهری
ادراک ما از شهر که آن را منظر شهری مینامیم، برآمده از مؤلفههای متعددی است. ازآنجاکه اقسام فضاهاى شهر، بخشهای متنوع خیابان را شکل میدهند، میتوان ادعا کرد اساسا جوهر درک ما از شهر، براساس فهم خیابان استوار شده و به تبع آن، خیابان از مهمترین مؤلفههاى سازنده منظر شهری است. میراث باقیمانده از نهضت مدرنیسم (برگرفته از الگوی دکارتی) که شهر را موجودیتى مستقل از انسان میبیند و ردپای آن در طرحهای جامع شهری ایران نیز بهوضوح مشاهده میشود، خیابان را مجموعهاى از توده و فضا میداند که بهصورت مستقل از هم وجود دارند. در مقابل، دیسیپلینهای جدید از جمله منظر که برگرفته از نگاه پدیدارشناسانه است، شهر را یک کل میپندارد که نحوه ارتباط نمادهای تولیدشده در آن، عامل ادراک شهروندان از شهر است. این در حالی است که اغلب تصمیمگیران، درک درستى از شهر بهمثابه یک کل پدیدارشناسانه ندارند و آن را با استفاده از الگوى دکارتى طراحى اجزا، طراحى میکنند. بخش بزرگی از احساس عدممطلوبیت فضاهای شهر تهران پس از انقلاب اسلامی، نتیجه تنزل وجه کیفی خیابانهاست که در افکار عمومی از آن، به «اغتشاش بصری» یاد میشود. مشکل اصلى خیابانها در طول چهار دهه مدیریت، توجه صرف به توده آن، یعنى نماى ساختمانها، همجوارى و سبک معمارى است و خود خیابان بهمثابه یک کل مغفول مانده است؛ امری که برآمده از نگاه مدرنیستی طرح جامع به شهر است. سادهترین مثال این گفته، تقسیم خیابان بهعنوان مرز فیزیکی مناطق است که دستخوش تصمیمات متفاوت مدیریت مناطق شده و کلیت خیابان نیز از این تنوع تصمیم متأثر میشود. مدیریت شهری که درصدد یکپارچهسازی و هویتبخشی به تودههای منقطع یک خیابان است، قوانین یا راهکارهایی را به مالکان ارائه کرده که «کمیته نما» از متأخرترین آنهاست. البته اقدامات این کمیته با توجه به هزینههای مستقیم و غیرمستقیم منابع مالی و انسانی نتوانسته نتیجه رضایتبخشی داشته باشد. شهر سفید عشقآباد را میشود اوج هماهنگی سلیقه مدیریت شهری، قوانین و کمیتههای محدودکننده دانست: مونومانتالیسم، تکرار و تکرنگی، مهمترین ویژگیهای منظر این شهر است که با وجود دنبالکردن هدف ارائه تصویر نوین از عشقآباد بهعنوان نماینده ترکمنستان، به نماسازی وارداتی تنزل یافته است. خیابان نواب مثالی دیگر از این نگرش است که بهلحاظ رعایت مقررات همسانسازی نما، نمونهای کامل محسوب میشود اما مخاطب در آن، نهتنها حس مطلوبیت ندارد بلکه ارزشهای بصری آن را نیز زیر سؤال میبرد. وجه مشترک هر دو نمونه، دستوریبودن نماسازی است؛ امری که در دوره هوسمان در پاریس نیز اتفاق افتاد و امروزه، با وجود تولید یک ارزش زیباییشناسی در منظر شهر، مورد انتقاد صاحبنظران است. نهضت فاسادیسم (نماگرایی) هوسمان در پاریس اگرچه از جاذبههای شهر محسوب میشود، اما متهم به برخورد موزهای و ابژکتیو با خیابان است؛ ازاینرو باید توجه داشت که نما، بهخودیخود، نمیتواند در شهر، نقش ادراکی ایفا کند و نهایتا، در بهترین حالت، مانند یک اثر هنری تلقی شده و حائز ارزشهای بصری خواهد شد. آنچه از مقوله نما، برای شهر و ادراک مخاطب اهمیت دارد، نحوه ارتباط و تعامل آن با سایر عناصر خیابان است؛ نه جسمِ آن. در نگاه کلنگر، شهر، یک سیستم و خیابان، زیرسیستم آن است که خود، متشکل از زیرسیستمهای جزءتر است. نمای خیابان، از جمله این زیرسیستمهای جزء است. چنانچه هریک از این زیرسیستمهای جزء مثل کفسازی، نورپردازی، طرح کاشت، مبلمان و...، نتواند با نما و سایر آنها ارتباط معنادار پیدا کند، مجموعه، دچار اشکال شده و بهتناسب آن، سیستم کلی شهر، مختل میشود. اتفاقی که امروزه شاهد آن هستیم، طراحی نماهای شهر بهصورت مستقل و بدون درنظرداشتن نقش سیستمی آنهاست که از دو بعد قابل بررسی است: اول، فقدان سیاستگذاری مدیریت خیابانهای تهران در برنامه مدیریت شهری باعث شده نقش این مؤلفه که مجموعه کلانتر در راهبری نماست، مبهم باشد. گویی اصالت خیابانهای شهر، تنها معطوف به نقش دسترسی آنهاست و ابعاد معنایی آن در اولویتهای چندم قرار دارد. به عبارت دیگر سیاست مشخصی برای مدیریت خیابانهای ساختاری تهران و خیابانهای فرعیتر آن وجود ندارد؛ برای مثال، نمایی که در خیابان انقلاب طراحی میشود، با نمای یک خیابان تجاری فرعی در محلهای مسکونی تفاوت ندارد. تنها، ضوابط و مقررات شهرسازی و نظام مهندسی تعیینکننده است. دوم، ارتباط نمای طراحیشده با مجموعه پیرامونی خود، کمرنگ و حتی غایب است و هر پلاک، نتیجه سلیقه مستقل و فردی است. اگرچه تنوع ناشی از سلایق، اصالتا مطلوب به نظر میرسد، اما محدودنکردن آن نیز منشأ اغتشاش بصری است که امروز با آن مواجهیم. بههمیندلیل تأکید فزاینده مالکان و مدیریت شهری بر کیفیت طراحی و اجرای نما، همچنان نتوانسته مطلوبیت لازم را برای شهر بههمراه داشته باشد.