پیرکلاغ دو دنیا دیدهای که 12 سال از رفاقتمان با هم میگذرد و سنی به قدمت دوران حضور آدم و حوا در زمین دارد، مطابق رسم هر سال، ظهر آخرین روز اسفند به دیدنم آمد. او همان کلاغی است که به قابیل یاد داد چطور برادرش هابیل را زیر خاک چال کند، او اخیرا مأمور پروندههای مردگان معروف در آن دنیا شده است. روزهای آخر اسفند، اگر همه سال هم تلخ و غصهدار و خاکستری و عجیب بگذرد، رنگورو و بوی دیگری دارد. روزهای پایان اسفند اغلب رگههایی از امید و تلاش دارد؛ حتی در روز آخر سالی که تقریبا اکثر روزهایش بد گذشته باشد هم میتوان چیزی برای امیدواربودن پیدا کرد. لابهلای حرفهای معمولیمان درباره اتفاقات غیرطبیعی این چند وقت، او روایت عجیبی از سرنوشت یکی از سرشناسترین و بدنامترین محکومان تاریخ برایم گفت. خبرهایی از برزخ جدید سیزیف داشت. میگفت مدتی است سیزیف بهطور موقت به محل جدیدی برای گذراندن دوران برزخ و مجازات معروفش منتقل شده است.
ارسال نظر