|

دمل چركین كرونا

ما در بحران کرونا و پساکرونا، تنها با موضوعی زیست‌شناسی یا پزشکی روبه‌رو نیستیم، بلکه با عارضه‌ای دربرگیرنده کلیتی از بدن‌مندی جهان انسانی با تمامی ابعاد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آن روبه‌رو هستیم. هم‌اکنون طبق مطالعاتی که در دانشگاه کالج لندن (یو‌سی‌ال) در حال انجام است، این احتمال شدیدا مطرح است که پاندمی کووید 19 در افراد مبتلا پس از بهبود علائم حاد می‌تواند موجب عواقبی مانند اختلال شناختی و رفتاری ناشی از التهابات ناشی از واکنش‌های خودایمنی آسیب‌رسان مغزی شود.

دمل چركین كرونا

عبدالرحمن نجل‌رحیم. مغزپژوه

هرچه بیشتر می‌گذرد، شاهد آن هستیم که ویروس ناچیز کرونا در بدن پیچیده انسان‌ها در شرایط زیست متنوع و گوناگون، نمایش‌های نوظهور و تازه‌تری را بروز می‌دهد. به نظر نمی‌رسد این تنوع، نتیجه جهش‌های ژنتیکی ویروس کرونا باشد. شواهد تأیید می‌کند که این رنگارنگی در تظاهرات و واکنش‌های بدنی در مقابل ویروس کرونا، اغلب ناشی از سراسیمگی کنش‌های متقابل التهابی و گاه خودتخریبگر بدن انسان‌های تحت فشار در جریان خوگیری با تحولات سریع و پرشتاب فرهنگ زیستی در جامعه امروز باشد. بدیهی است که دامنه این خودتخریبی شامل همه اعضای بدن انسان اجتماعی، حتی مغز نیز می‌شود. اگر قبول کنیم که وجود بدن‌مند انسان، دو رویه فیزیکی و زیستی، ابژکتیو و سوبژکتیو دارد و برای جهان انسانی نیز این دو رویه را قائل باشیم، باید مصائب این دو رویه زیست‌جهان را نیز از نظر پدیدارشناسی در راستای یکدیگر بدانیم. آنچه متفاوت است، منظرگاهی است که از آن به پدیدارهای جهان نگاه می‌شود. انسان نیز به خود و دیگری می‌تواند از منظر سوم‌شخص (فیزیکی، مورد شناسایی) بنگرد یا از منظر اول یا دوم‌شخص (سوبژکتیو، عامل شناسا). بدن‌مندی انسان نیز دو حوزه فیزیکی (ابژکتیو) و زیستی (سوبژکتیو) دارد. ویروس کرونا با هر دو وجه بدن‌مندی انسان و زیست‌جهان سروکار دارد و نیشتری بر دمل چرکین به هر دو سطح جهان انسانی (فیزیکی و زیستی) است؛ دملی که قبل از کرونا به‌طور نامحسوسی بر تمامی ابعاد زندگی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی انسان ریشه دوانده بود؛ بنابراین ما در بحران کرونا و پساکرونا، تنها با موضوعی زیست‌شناسی یا پزشکی روبه‌رو نیستیم، بلکه با عارضه‌ای دربرگیرنده کلیتی از بدن‌مندی جهان انسانی با تمامی ابعاد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آن روبه‌رو هستیم. هم‌اکنون طبق مطالعاتی که در دانشگاه کالج لندن (یو‌سی‌ال) در حال انجام است، این احتمال شدیدا مطرح است که پاندمی کووید 19 در افراد مبتلا پس از بهبود علائم حاد می‌تواند موجب عواقبی مانند اختلال شناختی و رفتاری ناشی از التهابات ناشی از واکنش‌های خودایمنی آسیب‌رسان مغزی شود. پیش‌بینی می‌شود حدود یک میلیون نفر از افراد بهبودیافته از کووید ۱۹ در سال دیگر، در زیر فشارهای محیطی و فرهنگی و عوارض اجتماعی پساکرونایی در معرض انواع واکنش‌های خودایمنی تخریبی مغزی و در نتیجه عوارض هیجانی، شناختی و رفتاری قرار بگیرند. همان‌طور که در پاندمی ۱۹۱۸ ناشی از آنفلوانزای اسپانیایی تحت شرایط زیست‌محیطی سخت (فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی) در بین دو جنگ جهانی خانمان‌سوز بین سال‌های ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ به مدت 10 سال حدود ۵۰ میلیون نفر مبتلا به بیماری ناشی از ورم مغزی به نام انسفالیت‌لتارژیک (بیماری خواب) شدند؛ یک‌سوم افراد مبتلا مردند و بسیاری که نجات پیدا کردند، در دنیایی برزخی بین خواب و بیداری، در تعلیق میان مرگ و زندگی، به‌صورت مومیایی‌شده و زامبی گرفتار شدند. کنستانتین فون اکونومو، پزشک اتریشی که اولین‌بار شیوع این تورم مغزی را شرح داد، افراد مبتلا را به آتشفشان‌های خاموش، به‌ خواب‌فرورفتگان منتظر بیداری یا موجودات در حالت تعلیق از نظر هستی‌شناختی تشبیه کرده است. اکونومو، بیش از ۵۰۰ نوع علامت بیماری را در رفتار و کردار افراد مبتلا به این بیماری شرح می‌دهد که با زندگی طبیعی از نظر عاطفی و اجتماعی منافات دارد. این بیماری هولناک نتیجه مستقیم اثر ویروس روی مغز نبوده است، بلکه ناشی از مصائب فشارهای محیطی در همه عرصه‌های شرایط زندگی بر بدن بوده که موجب اشتباهات خودایمنی هنگام اضطرار و خودتخریبی بافت مغزی شده است. الیور ساکس در کتاب «بیداری‌ها» که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد، شرح‌حال طولانی ۲۰ نفر از بازماندگان التهابات مغزی ناشی از انسفالیت‌لتارژیک (بیماری خواب) را پس از ۵۰ سال از تاریخ وقوع آن می‌نویسد. آنچه در تجربیات پزشکی و نورولوژیک الیور ساکس در این کتاب مهم بود، نحوه مصرف داروی ال‌دوپا در درمان بیماران مبتلا به مرض خواب نبود، بلکه افزودن نگاه انسانی پدیدارشناختی و هستی‌شناختی و به قول خودش استفاده از پزشکی اگزیستانس (وجودی) در برخورد و درمان با این بیماران بود. ساکس، از فریدریش نیچه، فیلسوف آلمانی، در پیش‌درآمد کتاب حکمت شادان نقل ‌قول می‌آورد که: فلسفه را باید در بستر فهم یا کج‌فهمی از «بدن» تعریف کرد. اغلب بیماران نجات‌یافته از بیماری خواب نمی‌توانند خودشان به‌تنهایی حرکت کنند و در سر جای خود یخ‌زده باقی مانده‌اند یا قدم‌های آهسته، کوتاه و نامطمئنی دارند. جالب اینکه به محض اینکه کسی با آنها همراه می‌شود، حتی اگر تماسی بدنی هم نداشته باشد، حضور و همراهی کافی است تا بتوانند به سهولت و روانی راه بروند. این نشان می‌دهد که در چه عمقی از حرکت و جنبش، انسان موجودی اجتماعی است. در پارکینسونیسم ناشی از این بیماری، گویی زمان‌سنج ضربان‌ساز برای حرکات ارادی اتوماتیک و ناآگاه مغزشان از کار می‌افتد یا به عبارت دیگر، میزان، وزن یا گام موسیقایی درونی آنها مختل می‌شود. به اعتبار مقیاس فیزیکی، خط‌کش و ساعت درونی بدنشان برای حرکت از کار می‌افتد. همان‌طورکه بروز اولین نشانه‌های پارکینسونیسم در یکی از تابلوهای سالوادر دالی، نقاش معروف اسپانیایی، به‌صورت ساعت‌های متعدد تغییرشکل‌یافته‌ای نشان داده می‌شوند که عقربه‌هایشان روی زمان‌های مختلفی مانده‌اند. این نقاشی شاید استعاره‌ای تصویری از پارکینسونیسم باشد. به تعبیر ساکس، شاید آن «من» یا سوبژکتیویته‌ای که زندگی را در قالب حرکات تنظیم‌شده ناآگاه در بدن می‌دمد، در حال نابودی است. به‌همین‌دلیل در روش درمانی اگزیستانس (وجودی) ساکس، هدف به‌کاربستن دستور نیست، بلکه دمیدن زندگی است. دمیدن حیات از طریق هنر برای مقابله با رکود بدنی و به عبارتی مستقیم‌ترین روش ممكن برای بیدارکردن و جان‌بخشیدن است. به نظر او این وظیفه درمان‌های پزشکی است که مکانیسم یا سازوکارهای مختل در ابژه بدن (مغز) را که بد کار می‌کنند، تصحیح کند (در این مورد ال‌دوپا)؛ اما وظیفه و نقش هنر است که اراده پنهان، عاملیت یا «من» سوژه را فراخواند و به آن قدرت لازم را بدهد. به نظر ساکس این دو شیوه درمان باید با هم ترکیب شوند؛ چون مانند تن و جان لازم و ملزوم یکدیگر هستند، به‌همین‌دلیل است که این پژوهش شگرف دنباله‌دار ساکس درباره کار مغز آدمیان در برزخ میان مرگ و زندگی، مورد توجه اهالی هنر و اندیشه نیز قرار گرفت و هارولد پینتر، نویسنده نامدار تئاتر، با اقتباس از این كتاب، نمایش‌نامه‌ای یک‌پرده‌ای با سه بازیگر را به نام «نوعی آلاسكا» در سال ۱۹۸۳ می‌نویسد. بنا بر این سابقه تاریخی و تفسیری، در شرایط حاضر نیز باید به عواقب همه‌جانبه پاندمی کرونا نگاه کنیم. باید ابعاد وسیع بدن‌مندی جهان انسانی و عوامل تهدیدکننده سلامت زیست‌محیطی نه‌تنها در وجه تقلیل‌گرایانه بهداشتی و پزشکی، بلکه از نظر فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را در نظر داشته باشیم. توجه کنیم که کرونا تنها نیشتری است که ما را متوجه وجود دمل چرکینی بزرگ بر کالبد زیست‌جهان امروز کرده است و باید از هم‌اکنون عواقب دردناک آن را پیش‌بینی کنیم، شاید بتوانیم پیشگیری یا درمان کنیم.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها