هنرمند و هنر ، در دوسوی یك اثر
بهرام دبیری
چشمانداز ایران در صد سال گذشته، یعنی از مشروطیت به این سو، چشماندازی پرآشوب است. آزادی، قانون، عدالت و تغییر. آنچه مردم ایران یا روشنفکران یا مردمان سیاسی در مقابل داشتند، تمدن غرب بود. بحث سیاسی در این چشمانداز و در این مطلب مربوط به ما نیست؛ اما فرهنگ و هنر بله! طراحی شهرها و معماری ما را آمریکاییها پیشنهاد دادند و عمل کردند. اروپاییها هم بودند. نتیجهاش آن چیزی است که امروز در شهرهای ایران میبینیم. البته این هم عجالتا مربوط به ما نیست. آنچه مربوط به این یادداشت کوتاه است، مسئله هویت فردی هنرمندان است. فرهنگ، خاطرهای نفیس از هنرمندان گذشته ما دارد. از مانی، پیامبر نقاش بگیر تا سعدی و حافظ یا رضا عباسی و حتی کمالالملک که مأمور بود حکم مشروطیت را به امضای شاه برساند. هویت فردی هنرمند، نهتنها آثار او، بلكه کیستی خود شخص است. معدود هنرمندانی هستند که در این چشماندازی که گفتم، هم توانستند آن رؤیای آدمیزاد اهل هنر ایران را دوباره برای ما بازسازی کنند در شمایلی. معدود بودند و هستند؛ وگرنه بسیار کسان در انواع هنر الگویی جز فرهنگ غرب چه در آثار و چه در هویت شخصی خود دنبال نکردند. «نیما» در جهان شعر فارسی معاصر شد. حرف امروز و زبان امروز ما را گفت؛ درعینحال هویت نفیس یک شاعر فارسیزبان را هم به ما نشان داد و آموخت. در جهانبینی، اخلاق، باورهای اجتماعی و رفتارهای شخصی. از اندیشه، نظر تا باور و هر رفتاری از این دست. بگردیم در تمام انواع هنر ایران و بیابیم. چه کسانی این بخش از هستی هنر را برای ما به میراث گذاشتهاند و الگو شدند در همه رشتهها. و اما «بهمن محصص» یکی از این نمونههای ماندگار هنرمندی امروز ایران بود. هستی شخصی او در کار و در باور و در رفتار بارز بود. کسی بود که میشد نهتنها به کارهایش؛ بلکه به نوع بودنش نگاه کرد و آموخت. در رفتار با قدرت، در نگاه به ثروت، در آداب حضور اجتماعی و برکنارماندن از آسیبهای هویتی. البته در تمام انواع هنر امروز ایران سرنمونهای با این هویت وجود دارد و طبیعی است که انگشتشمار باشند. در همه جهان و در تمام دورانها انگشتشمار بودند؛ اما ناچار خیل عظیم «سلبریتیها» برای کوتاهزمانی دیده میشوند و میمیرند. گنجی به گنجینه هویتی هنرمندان ایران باقی نمیگذارند. از شما میپرسم واژهای از این واژه (سلبریتی) بیمعناتر، چندشآورتر شنیدهاید؟