مرجعیت رسانه ها از بین رفته است
در فضای فعلی ایران رسانهها یا باید به یک نهاد دولتی یا شبهدولتی وابسته باشند که در چنین شرایطی حیاتشان به تصمیم مدیران آن نهاد وابسته است یا اینکه مستقل باشند که به دلیل شرایط موجود در رسانههای ایران از جمله خطوط قرمز فراوان و سانسور نمیتوانند محتوای محبوب مخاطبان را تولید کنند و برای همین اقبال مخاطب را با چاپ مطالب خنثی از دست میدهند و چرخ اقتصادشان نمیچرخد. با آقای فریدون صدیقی از استادان قدیمی روزنامهنگاری به گفتوگو نشستیم.
وضعیت مدیریت رسانهها این روزها محل بحث و چالش فراوانی است. رسانههای زیادی این روزها با بحران اقتصادی مواجه شدهاند و سایه تعطیلی بر سر بسیاری از رسانهها سنگینی میکند. برخی رسانههای دیگر هم دستخوش تغییر و تحولات عرصه قدرت شدهاند و حیاتشان به خطر افتاده است. به نظر میرسد در فضای فعلی ایران رسانهها یا باید به یک نهاد دولتی یا شبهدولتی وابسته باشند که در چنین شرایطی حیاتشان به تصمیم مدیران آن نهاد وابسته است یا اینکه مستقل باشند که به دلیل شرایط موجود در رسانههای ایران از جمله خطوط قرمز فراوان و سانسور نمیتوانند محتوای محبوب مخاطبان را تولید کنند و برای همین اقبال مخاطب را با چاپ مطالب خنثی از دست میدهند و چرخ اقتصادشان نمیچرخد. با آقای فریدون صدیقی از استادان قدیمی روزنامهنگاری به گفتوگو نشستیم. وضعیت رسانهها را از نظر وابستگی به نهادهای قدرت یا مستقلبودن، چگونه ارزیابی میکنید؟ رسانه در همه جای دنیا وابسته به قدرت هستند. این قدرت یا اقتصادی است یا سیاسی و رسانه هم متأثر از آن جایگاه و پشتوانه فعالیت میکند. در فضای زیست رسانهای ایران باید گفت که بهجز این دو مورد بعید است رسانههای دیگری فرصت بروز و ظهور پیدا کنند. یعنی شما در ایران بین این دو مورد گیر افتادهاید. چرا بین این دو قطب گیر کردهایم؟ دلیل روشن است. بههرحال شرایطی بهتدریج به رسانهها تحمیل شده که مرجعیتشان را از دست دادهاند و نمیتوانند برای مخاطب کارکرد رسانهایشان را که اطلاعرسانی، سرگرمی و دانشافزایی است، انجام دهند. در چنین وضعیتی وقتی ما نتوانستیم پاسخگوی نیاز مخاطب باشیم، کم کم رسانهها مرجعیتشان را از دست میدهند. ازدسترفتن مرجعیت یک رسانه چه تأثیری بر جامعه میگذارد؟ وقتی مرجعیت رسانهها از بین میرود، به دلیل نگاه سلیقهای هم که بر رسانهها اعمال شده دیگر رسانهها کارکردی و کاربردی نیستند. مخاطب خودش را در رسانه نمیبیند و وقتی چنین است، دلیلی ندارد به سمت رسانه کشیده شود. حتی میبینیم که رسانههای تخصصی هم مرجعیت پیشین و دیرین خودشان را از دست دادهاند. نتیجه طبیعی این اتفاق این است که میبینیم چهرهها، آدمها و شخصیتها به فضای مجازی پناه میبرند و حتی بهعنوان مسئولان مملکت از شبکههای اجتماعی سر در میآورند که در کشور برای دسترسی به آن ممنوعیت وجود دارد. یا حتی برخی چهرهها در رسانههای تلویزیونی برونمرزی حاضر میشوند و اظهارنظر میکنند؛ درحالیکه اگر همان شخص بخواهد چنین حرفهایی را در رسانههای ایران بزند، اظهارنظرش مشمول سانسور میشود یا رسانهها به دلیل ترسی که دارند، نمیتوانند آن اظهارنظر را منتشر کنند. چنین وضعیتی چه بر سر رسانهها میآورد؟ ببینید تداوم چنین شرایطی موجب میشود مجموع اطلاعات، مفاهیم و موضوعاتی که در مناسبات رسانه در گردش و چرخش است مثل تازگی، بدعت، نوجویی، مکاشفه، رازگشایی و... عموما از دست برود. چنین وضعیتی موجب رنجوری خود رسانهها هم شده است. وقتی رسانهای نتواند تولید پول کند و درآمد نداشته باشد یا مجبور است به دولت وابسته باشد یا شبهدولت. آنوقت میتواند حیات حداقلی داشته باشد ولی رسانه دیگر در آنجا کارکرد بولتنی و سازمانی دارد. دیگر مأموریت رسانه در آنجا تبلیغ کارکرد یا احتمالا کارنکرد آن سازمان یا سازمان بالاسریاش میشود. دیگر اینکه ارتباط با مردم در کجای کارکرد این رسانه تعریف میشود، اصلا موضوعیتی ندارد. به این ترتیب است که وقتی سازمانی هزینههای یک رسانه را پرداخت میکند، به هر دلیلی که باشد رسانه را تعطیل میکند. چون در منظومه فکریاش جایی برای مردم و ارتباط رسانه و مردم وجود ندارد. در چنین شرایطی آینده رسانهها چه میشود؟ نتیجه چنین اتفاقی این است که رسانههای ما کارکردشان را از دست دادهاند. یعنی حتی صداوسیمای ما که کارکرد آنی دارد هم وقتی درگیر یکسری نگاهها و خطوط قرمز میشود، در برابر رویدادها تأخیری اعلام موضع میکند. برای همین رسانهها در چنین فضایی به رسانههای واکنشی تبدیل شدهاند و کنشمند نیستند. روزنامهها هم که 24 ساعت تأخیر دارند و به رویدادهای آنی نمیتوانند واکنش بدهند و به سمت تحلیل میروند. در این میان روزنامهها میتوانند به سمت موارد استثنائی در گزارشدهی مثل ماجرای وقف دماوند بروند و جریانسازی کنند. به نظر میآید مسئولان چندان علاقهمند به این جریانسازیهای رسانهای نیستند. کمااینکه رازگشایی از وقف دماوند کام مسئولان را تلخ کرد. جمعبندی این است که رسانهها واکنشی شدهاند و کنشمند نیستند. رسانهها دیگر بهنگام، دقیق، شفاف، کنشمند و هدایتگر نیستند. وقتی چنین شرایطی را از دست میدهند، چرا مردم باید به سمت رسانهها بروند. وقتی رسانهها رنجور میشوند و درآمدزایی ندارند و به سازمانهای دولتی یا نهادهای خارج از دولت وابسته میشوند، به چنین وضعیتی دچار میشوند. صاحب یک نشریه اندکی مستقل یا کمی مستقل هم به دلایلی که میدانیم نمیتواند تولید محتوای جریانساز داشته باشد و برای همین هم به سمت تحلیلها یا حرفهای بارها تکرارشده میرود و از این جهت آن هم مخاطبش را از دست میدهد. چون این محتوا هم چیزی نیست که مخاطب علاقهمند به آن باشد. این مسئله هم بهشدت روزنامهها و رسانههای مستقل را با خطر تعطیلی و خارجشدن از مرکز دایره اطلاعرسانی مواجه میکند. وضع موجود دلالت بر این وضعیت دارد. بهاینترتیب فرصت برای شبکههای برونمرزی و شهروند خبرنگارها بیشتر فراهم میشود و طبیعی است در چنین شرایطی مسئله دقت و صحت اخبار قربانی میشود. چنین شرایطی بیش از هرچیزی به مسئولان لطمه وارد میکند و بیشتر از آن مردم را تحت تأثیر قرار میدهد.