|

نگاهی به سریال «هم‌گناه»

روایت زوال تدریجی خاندان صبوری

روایت زوال تدریجی خاندان صبوری
فرهاد خالدی‌نیک

با عرضه و پخش بیست‌وچهارمین قسمت، سریال «هم‌گناه» به نقطه پایان رسید تا قصه‌های دنباله‌دار خاندان پرهیاهوی صبوری بیش‌از‌این ادامه پیدا نکند؛ قصه‌هایی که بدون‌شک توان و کشش بسط و گسترش بیشتر را داشتند، ولی مصطفی کیایی و گروه نویسندگانش، «هم‌گناه» را طبق برنامه‌ریزی اولیه به پایان رساندند تا بار دیگر ثابت کنند که مانند خیلی از مجموعه‌های تلویزیونی به‌دنبال آب‌بستن به سریال و تباه‌کردن دستاوردهای خویش نیستند. سریالی که به‌جرئت می‌توان گفت هر قسمت آن مانند یک فیلم سینمایی، داستان و ایده جالب توجه داشته و کارگردان در فاز اجرا و دکوپاژ صحنه‌ها، از هیچ تلاش هنرمندانه‌ای برای ارتقای کیفی اثر فروگذار نکرده است. با‌این‌حال، اصلی‌ترین نقطه قوت «هم‌گناه» را باید در بهره‌بردن از فیلم‌نامه‌ای منسجم و حساب‌شده دانست؛ فیلم‌نامه‌ای به قلم محسن کیایی و علی کوچکی که قصه‌پردازی و پرداخت شخصیت‌های متعدد سریال را به بهترین شکل ممکن برعهده گرفته و شخصیت‌هایی خاکستری خلق می‌کند که مخاطب به هر‌ یک به‌نوعی حق داده و تمایل دارد سرنوشت آنها را دنبال و پیگیری کند. سرنوشت شخصیت‌هایی مثل پیمان (پدرام شریفی) که با اینکه به‌ظاهر منفی و خشن است و عملکردی اهریمنی دارد، در‌واقع مانند کودکی معصوم است که جدایی‌اش از مادر (هنگامه قاضیانی) او را به این حال‌و‌روز انداخته است. سکانس تماشایی حضور سارا صبوری (مارال بنی‌آدم) در منزل پیمان و آگاه‌شدن‌مان از بیماری روحی و روانی او، یکی از درخشان‌ترین و تأثیرگذارترین سکانس‌های سریال است که موجب می‌شود مخاطب حتی با این شخصیت نیز همذات‌پنداری کند؛ کما‌اینکه واپسین سکانس فیلم نیز با حضور پیمان در آسایشگاه روانی و نمایش دوباره درگیری ذهنی او برگزار می‌شود تا این شخصیت و خصوصیات اخلاقی‌اش همچنان در ذهن مخاطب، زنده و تأمل‌برانگیز باقی بماند. همان‌طور که دیگر شخصیت‌های خاندان صبوری این پتانسیل را دارند که در اذهان مخاطبان بمانند و افکار ایشان را به پرواز درآورند. از شخصیت فرید (مسعود رایگان) گرفته که با عملکردش، زندگی عده‌ای از اعضای خانواده‌اش را به فنا می‌دهد تا فریبرز (پرویز پرستویی) و البته فریده (رؤیا تیموریان) که اطاعت‌پذیری‌اش، زندگی خود و همسر سابق و پسرانش را تباه می‌کند. از‌این‌رو پربیراه نیست اگر هم‌گناه را روایت تباهی و زوال تدریجی خاندان صبوری بنامیم؛ خاندانی که در طول سریال با پیشینه و شناسنامه‌شان به‌خوبی آشنا می‌شویم و قرار نیست تنها مقهور خانه و ثروت آن‌چنانی‌شان شویم. ثروت و زندگی پر‌ از زرق‌و‌برقی که در سریالی مثل دل (منوچهر هادی) تنها برگ برنده سازندگان اثر به نظر می‌رسد، در اینجا آن‌چنان در حاشیه قرار می‌گیرد که اصلا به چشم نمی‌آید. در عوض این شخصیت‌ها هستند که جان گرفته و به‌خوبی پرورش یافته‌اند؛ شخصیت‌هایی نظیر زیبا فخری (هدیه تهرانی) که با وجود حضوری کم‌و‌بیش حاشیه‌ای در قصه‌ای چنین پرشاخ‌و‌برگ، تأثیرش را در روند قصه و رویکرد دیگر شخصیت‌های سریال می‌گذارد. داستانک عشق نامتعارف آرمان (محسن کیایی) به زیبا و سرنوشت غم‌انگیز این رابطه، یکی از درخور‌توجه‌ترین بخش‌های سریال است؛ به‌ویژه آنکه بازی خوب و اثرگذار هدیه تهرانی به مدد شکل‌گیری این رابطه و چنین سرنوشتی آمده تا دایره نکات تأمل‌برانگیز سریال گسترده‌تر از اینها باشد. این‌چنین است قصه فرهاد (مهدی پاکدل) و هدیه (ساقی حاجی‌پور) که به‌گونه‌ای روایت شده که مخاطب، ناخودآگاه حق را به هر دو ایشان داده و در مقام قاضی سخت بتواند کفه ترازوی یکی را سنگین‌تر از دیگری بداند. یکی از دلایل این امر را باید در برتری‌نداشتن کاراکتری از دیگر کاراکترها در فیلم‌نامه و یکدستی بازی‌ها در اجرا جست‌وجو کرد؛ امری که مصطفی کیایی به‌خوبی از پسِ آن برآمده تا هم‌گناه پس از سریال شهرزاد، از محبوب‌ترین و باکیفیت‌ترین سریال‌های شبکه نمایش خانگی باشد؛ شبکه‌ای که پس از تولید و عرضه چند سریالی که آشکارا تنها اهداف اقتصادی را دنبال می‌کردند، حالا با هم‌گناه، امیدهای علاقه‌مندان آثار نمایشی را زنده نگه داشته است؛ امیدهایی که امیدواریم حالا حالاها زنده باقی بمانند و شاهد باشیم که دیگر تولیدات آتی این شبکه نیز چنین کیفیت شایسته‌ای خواهند داشت.