همه علیه سنت «فصل و خونبس»
اخیرا در خوزستان و پیشتر در استانهای دیگر، عدهای به تکاپو افتادهاند که رسم «فصل و خونبس» را تحت عنوان «میراث معنوی» به ثبت ملی برسانند. فصل یا خونبس در نظام حقوق جوامع ابتدایی و پیشامدرن، برای حل منازعههای قومی و طایفهای و جلوگیری از ادامه نزاع به کار میرفته است. به این شکل که اگر مردی، یک مرد از قبیله یا طایفهای دیگر را بکُشد، برای نجات او و کمکردن احتمال انتقامجویی بستگان مقتول از تیره و طایفه قاتل، ریشسفیدان و متنفذان محلی پادرمیانی میکردهاند که قاتل به شرط اعطای دیه که شامل اموال، زمین، چارپایان و دختری از نزدیکان قاتل میشده، بخشیده شود و ماجرا فیصله یابد.
سیمین کاظمی
اخیرا در خوزستان و پیشتر در استانهای دیگر، عدهای به تکاپو افتادهاند که رسم «فصل و خونبس» را تحت عنوان «میراث معنوی» به ثبت ملی برسانند. فصل یا خونبس در نظام حقوق جوامع ابتدایی و پیشامدرن، برای حل منازعههای قومی و طایفهای و جلوگیری از ادامه نزاع به کار میرفته است. به این شکل که اگر مردی، یک مرد از قبیله یا طایفهای دیگر را بکُشد، برای نجات او و کمکردن احتمال انتقامجویی بستگان مقتول از تیره و طایفه قاتل، ریشسفیدان و متنفذان محلی پادرمیانی میکردهاند که قاتل به شرط اعطای دیه که شامل اموال، زمین، چارپایان و دختری از نزدیکان قاتل میشده، بخشیده شود و ماجرا فیصله یابد. در این رسم که از طرف مدافعانش «اثر فاخر اجتماعی» خوانده شده، زن در ردیف زمین و چارپایان، شیء و کالایی است که برای رهاندن مرد قاتل و ایل و تبارش اهدا میشود. ظاهرا در آیین «فصل»، چهار زن و در خونبس یک زن بابت هر قتل باید تقدیم خانواده مقتول شود. در این «میراث معنوی»، زن نه انسان به حساب میآید و نه حق انتخاب و چونوچرا دارد؛ او قربانیای است به درگاه خشونت مردانه که البته عادی و گریزناپذیر است. او گروگان و اسیری است که خانواده مقتول میگیرند تا به جبران گناه ناکرده، تا پایان عمر مورد تحقیر، تنفر و غضب مالکان جدیدش باشد. با چنین توصیفی، اینکه سنت «فصل و خونبس» که میراث عصبیت، جهل، خشونت و زنستیزی است، «اثر فاخر اجتماعی» و «میراث معنوی» معرفی شده و از آغاز دهه 90 شمسی در صفحات غرب و جنوب غرب کشور برای تصاحب و ثبت ملی آن رقابت درگرفته و قرار است با چنین رسمی، گره از پروندههای فروبسته در این مناطق باز شود، تأملبرانگیز و نیازمند تحلیل و توضیح است. سؤال این است که چرا نهادهای حقوقی و فرهنگی مناطقی از کشور دست به کار احیای رسمی شدهاند که شناختهشدهترین وجه آن، نقض حقوق، شأن و کرامت انسانی زنان است و این نوستالژی برای یک سنت عجیب از کجا نشئت میگیرد؟ احیای سنتی که میراث نظام حقوقی پیشامدرن است، پیش از هر چیز نشاندهنده شکست و ضعف نظام حقوقی و قضائی مدرن در اداره جامعه و ناتوانی در پاسخگویی به نیازهای آن است. در وضعیتی که مؤسسهها و نهادهای مدرن قادر به اداره امور جامعه نیستند، به نظر میرسد دلبستن به بقایای نظام حقوقی سنتی و پیشامدرن و متوسلشدن به سنتهای در حال اضمحلال، تلاشی از سر استیصال و ناتوانی در شناسایی و برطرفکردن ضعفها و ناکارآمدیها باشد. نزاعهای قومی و قبیلهای در جنوب غربی و غرب ایران بیش از هر چیز حاصل توسعهنیافتگی و محرومیتهای مزمن اقتصادی و اجتماعی است. با توجه به این واقعیت مغفول، دامنزدن به سنتهای رو به زوال، نهتنها به حل مشکلات مردم این مناطق کمک نخواهد کرد، بلکه همچون مانعی در راه توسعه عمل میکند و آنها را روی ریل پسرفت اجتماعی و فرهنگی به قهقرا میبرد. متوسلشدن به نظام حقوقی پیشامدرن و غبارزدایی از رسم «فصل و خونبس» شاید از حجم فعالیت دستگاه قضائی بکاهد، اما پسرفتهایی را در نظام اجتماعی و فرهنگی جامعه ایجاد خواهد کرد که جبرانش آسان نخواهد بود. «فصل و خونبس» بهعنوان رسمی که دربردارنده تحقیر و تبعیض علیه زنان است، ابزار متناسب با ارزشها، هنجارها و مشکلات اجتماعات سنتی گذشته است و تناسبی با اندیشهها، دغدغهها و مسائل جامعه امروز ندارد. در یک نظام حقوقی مدرن، تمام انسانها یا شهروندان، یکسان و دارای حقوق مساوی فرض میشوند، اما در نظام حقوقی سنتی که فصل و خونبس از راهکارهای آن است، زنان آشکارا تحقیر میشوند، کرامت و شأن انسانیشان تباه میشود و مورد استفاده ابزاری قرار میگیرند. دستگاه قضائی چگونه میخواهد از راهکارهای نظام حقوقی سنتی استفاده کند و به کلیت چنین نظام تبعیضآمیز و نابرابری رسمیت و مشروعیت ببخشد؟ رسمیتبخشیدن به فصل و خونبس، متضمن مشروعیتدادن به ساختار سنتی مدیریت جامعه، نفی ارزشهای مدرن، احیای نظام شیخوخیت و پدرسالاری و قدرتگرفتن رؤسای قبایل، طوایف و خوانین و بازسازی مناسبات فئودالی در اجتماعات روستایی و شهری است که تمام اینها با روح دموکراسی و برابری در تضاد است. طرفداران ثبت ملی فصل و خونبس چگونه میخواهند چنین تضادی را حل کنند؟ واقعیت این است که جسارت طرح «خونبس و فصل» به عنوان «اثر فاخر اجتماعی» و «میراث معنوی»، در شرایطی به وقوع میپیوندد که خوارانگاری و تحقیر زنان امری عادی و پذیرفتهشده است و در تصمیماتی که درباره امور جامعه گرفته میشود، زنان عموما نادیده گرفته میشوند. وقتی در اداره امور جامعهای، زنان به هیچ گرفته میشوند، اینکه تصمیمگیریهای معطوف به حل مشکلات مردانه، چه مصایبی برای زنان ایجاد میکنند، محلی از اعراب ندارد و سعی بر این است که مشکلات زنان بیاهمیت و فرعی جلوه داده شوند و در عوض حلکردن مشکلات مردان به هر قیمتی مشروع و در اولویت جلوه داده شود. بااینحال، کسانی که از احیا و ثبت ملی آیینهای متحجرانه فصل و خونبس دفاع میکنند، با این واقعیت نیز مواجه هستند که زنان امروز، زنان منفعل و سراپاتسلیم قرون گذشته نیستند که پذیرای هر تصمیمی باشند؛ چنان که زنان خوزستان با اطلاع از خبر تلاش برای ثبت ملی «فصل و خونبس»، اعتراض خود را در شبکههای اجتماعی به گوش همگان رساندند و مقاومت در برابر چنین تصمیم نسنجیده و غیرمنصفانهای را آغاز کرده و نشان دادهاند زمانه سکوت و تندادن به ستم جنسیتی و تبعیض، سر آمده است.