یادداشتی بر اثر هنری ژرژ براک
رؤیای استشمام بوی «لیموها»
برای ژرژ براک همواره محدودیتها بود که خلاقیت میزایید. ذهن کاوشگر و پویای نقاش، مدام پی آزمودن راههای گوناگون برای طوری دیگر نمایشدادن چیزها یا بیشتر قابللمس بودن چیزها بود. بنابراین او در حیات هنری خود به سیاقهای گوناگون گریز زد. به کودکی، نقاشی را موروثی از پدربزرگ و پدر دچار شد که بعدها همین تجربه -نقاشی ساختمان- در آثار سالهای بعدش نیز نمود پیدا کرد.
سینا خزیمه،منتقد: برای ژرژ براک همواره محدودیتها بود که خلاقیت میزایید. ذهن کاوشگر و پویای نقاش، مدام پی آزمودن راههای گوناگون برای طوری دیگر نمایشدادن چیزها یا بیشتر قابللمس بودن چیزها بود. بنابراین او در حیات هنری خود به سیاقهای گوناگون گریز زد. به کودکی، نقاشی را موروثی از پدربزرگ و پدر دچار شد که بعدها همین تجربه -نقاشی ساختمان- در آثار سالهای بعدش نیز نمود پیدا کرد.
اوایل سده بیستم مدتی تحت تأثیر امپرسیونیستهایی همچون ونگوگ و سورا قرار گرفت و بعدتر برای بیان و بروز جوششهای درونی خود به راه و رسم فوویستها گروید. فوویستها هیجانات درونی خود را با بهکارگیری رنگهای تند، بیپروا و غلیظ به نمایش میگذاشتند و دور از باور نبود کسی که مدام در پی کشف راههای نو برای بازنمایی غلیانهای درونی خویش است، به سیاق آنها نیز میل پیدا کند.
یکی از اصلیترین دستمایههای فوویستها برای شیوه و رویکردشان به رنگها، طبیعت بیجان بود، به غیر از پیکرهها و پرترهها. بعدتر در نیمه دوم دهه نخست سده بیستم، ژرژ براک در راستای همدلی با سلوک هنری پابلو پیکاسو با او رفاقت میگیرد و به یاری همدیگر موجب تولد رویکردی در نقاشی مدرن میشوند که مهمترین و خلاقانهترین مکتب هنری قرن میشود؛ «کوبیسم»؛ پرداختن به تناقضات و مصائب خلق فضایی سهبُعدی روی سطح دوبُعدی بوم یا کاغذ و به تصویر درآوردن ابژهای از زوایای گوناگون روی سطحی دوبعدی و خلق سیال چیزها. همهچیز در خدمت لمس بیشتر مخاطبی است که برابر تابلوی نقاشی ایستاده است و عقبهای سنتی در مواجهه با اثر هنری دارد. نیمه نخست دهه دوم سده بیستم، براک و پیکاسو جدایی میگیرند و هریک به سمتوسویی مختلف میروند. براک نگره شخصی خویش را در کوبیسم پیش گرفت.
او اعتنای چندانی به مسائل اجتماعی و سیاسی دوران خویش نداشت و تأثیری نیز که در روند تحول نقاشی مدرن در تاریخ هنر گذاشت، از دل پستی و بلندی کاوشگریهای شخصیاش بود. انگار عمیقترین خلاقیتها از دل آتلیه شخصی نقاش است که به وجود میآید؛ شبیه زایش رفتارهای نو با واژهها در هیئت شعر از خلوت شاعری با کاغذ و قلمش در گوشه نهانی. نقاشی «لیموها» را ژرژ براک در سال 1963 کشیده است. در پیرانهسری، هنرمند بیش از پیش به دل خویش بها میتواند دهد. نمود جلوههای واقعگرایانه با رگههای ظریف کوبیستی در این نقاشی به چشم میخورد. آنطورکه سویه رؤیایی ذهن مخاطب را به هیجان و غلیان درآورد و بوی تازگی لیموها و برگهای سبز زنده آن نیز استشمام شود. رویکردی که در نقاشیهای کلاسیک و جهان یکسویه و تحکمآمیزشان وجود ندارد. ترسیم اشیا و ابژههای روزمره زندگی یا همان طبیعت بیجان که دستمایه بروز تجارب گوناگونی برای کوبیستها بوده، بهانهای است برای رفتار نو در فرم، رنگ و شکل.
در کارهای براک بهعنوان ذهن پویایی که یک آن حتی از کندوکاو در راههای مختلف هنری از پا ننشسته است، اگرچه میتوانیم طبیعتا تأثیر برخی جنبشها و نقاشها را حس کنیم ولی مواجهه با ابژهها در آثار او برای مخاطب مواجههای اصیل و امضادار خواهد بود.
در اثر فعلی، چند لیمو با رنگهای زرد روشن (لیمویی) و زرد تیره و خاکستری تیره روی پهنه سپیدرنگی که نمیدانیم چیست، لابهلای برگهایی به رنگ سبز تیره قرار گرفتهاند. رفتار کوبیستی ژرژ براک در نشاندادن پسِ پشت لیموها نمود پیدا کرده است. او با خطوط منحنی به لیموها حجم بخشیده و با خطوط مورب، عمق و ژرفا ایجاد کرده و کیفیتی سهبُعدی به اثر بخشیده است. سیاق رنگآمیزی براک روی حجم لیموها و روی سفره برگها سوی ابهامی عامدانه پیش میرود که خوی مدرن اثر او را علاوه میکند و به راههایی بیش برای تأویل و تفسیر راه میدهد. او در این اثر رنگهای ملایمتری به کار برده و هندسه لیموها را با حجمی که به آن داده، بیشتر قابل لمس کرده است.
براک نیمی از زور درک و حس اثر خود را بر دوش تخیل مخاطب گذاشته است تا از پسِ برگهای سبز و تازه در لابهلای لیموها، بوی پارگی احتمالی پوستشان را نیز حس کنیم. این گریززدنها و تجارب در رنگآمیزی برای او بیش از باقی سوژهها در طبیعت بیجان است که خودافشایی میکند. طراوت و سرزندگی از رنگهای ملایم و روشن بهکاررفته در اثر، علاوه تکنیک و اسلوبی که براک در طراحی به کار برده است، او را در نظر مخاطب رؤیابین شاخص میکند. همچنان که نویسندهای از موطن او، «مارسل پروست»، در کتاب سترگ خود «در جستوجوی زمان ازدسترفته» مجلد «در سایه دوشیزگان شکوفا» میگفت تنها تخیل است که برخی آدمها را میتواند میان دیگران «شاخص» کند و حالوهوایی به وجود آورد.
چنین است که ژرژ براک که هیچگاه از چیزی که در پی کشیدن آن روی بوم بوده، تقلید نکرده است و چشمها را بسته و از ذهن و تخیل خود نقاشی کرده، میتواند از همنشینی لیموهای زرد روشن و زرد تیره و از سبزی برگهای لابهلای آنها، «بو» هم حتی حول تابلوی خود ایجاد کند و بُعدی دیگر نیز به لکههای رنگ خود روی احجام علاوه کند. و این زیستن در آغوش طبیعت است تا تقلید از طبیعت.