بزرگ علوی، نویسنده، سیاستمدار چپ گرا، روزنامه نگار و استاد زبان فارسی ایرانی
.سید مجتبی آقا بزرگ علوی متولد 13 بهمن 1283 در تهران و در خانوهای سطح بالا و روشن فکر پا به جهان گذاشت
.سید مجتبی آقا بزرگ علوی متولد 13 بهمن 1283 در تهران و در خانوهای سطح بالا و روشن فکر پا به جهان گذاشت
پدر او حاج سید ابوالحسن و پدربزرگش حاج سید محمد صراف نماینده نخستین دوره مجلس شورای ملی بود. مادر وی نوه آیتالله طباطبایی بود. سید ابوالحسن علوی و همسرش خدیجه قمرالسادات که از طرفداران مشروطیت بودند دارای سه دختر و سه پسر بودند که مجتبی فرزند سوم آنان بود.
بزرگ علوی در نوجوانی به همراه برادرش مرتضی علوی جهت ادامه تحصیل روانه آلمان شد و دوران دبیرستان را در شهرهای مختلف گذراند. او در دوران اقامتش در آلمان با یادگیری زبان آلمانی توانست چند اثر ادبی آلمانی را به فارسی برگرداند.
در سال 1305 الی 1306 پدر وی بعد از یک شکست بزرگ تجاری خودکشی کرد. یک سال پس از این اتفاق علوی از دانشگاه مونیخ فارغالتحصیل شد و در سال ۱۳۰۷ به ایران بازگشت.
وی به تهران آمد و کار تدریس را دنبال کرد.
یکی از ویژگیهای زندگی علوی نزدیکی و محشور بودن او با صادق هدایت است.
روزی در خانهٔ غلامعلی فریور دوست قدیمیاش، کتاب پروین دختر ساسان به دستش می افتد و آن را میخواند و میبیند که با کتابهای موجود آن دوران هم سطح نیست و از نظر شکل و محتوا چیز دیگری است از آقای فریور میپرسد: نویسندهٔ این کتاب کیست؟
آقای فریور در پاسخ میگوید: جوان خوب و خوشمزهای است، باید با او آشنا شوی…
مدتی پس از این گفتگو روزی علوی و فریور در خیابان ناصریه آن زمان به کتابخانهٔ میروند، که به طور تصادفی صادق هدایت هم آنجا بودهاست که فریور میگوید: «این همان آقا است».
این سرآغاز آشنایی این دو دوست است که بعدها «مسعود فرزاد» و «مجتبی مینوی» نیز به آنها میپیوندند و جمعی به وجود میآید که بعدها ربعه نامیده شد..
آنها این گروه را تشکیل دادند و سلسله بحث های نوین ادبی را آغاز کردند.
بزرگ علوی بعدها توانست اولین مجموعه داستان کوتاهش تحت عنوان چمدان را در سال 1313 منتشر کند.
علوی در این مجموعه با به کارگیری نثری ساده، انشای روان، بازتاباندن فرهنگ عامه و تصویر ناکامی ها و سیه روزی ها، به سبک محمد علی جمال زاده و صادق هدایت نزدیک شد با این تفاوت که شخصیت داستان های علوی به لحاظ تحرک و پویایی اجتماعی با شخصیت های داستان های هدایت، که نگرشی دیگر گونه نسبت به جهان دارند، فرق می کند.
علوی هم همپای صادق هدایت در دگرگونی داستاننویسی ایران تأثیر گذاشت و همانند او به سبک واقعگرایی میپرداخت.
بزرگ علوی در سال 1315 به اتهام داشتن افکار سوسیالیستی، با جمعی دیگر از همفکرانش به زندان افتاد و تا برکنار شدن رضاشاه در زندان ماند.
یادداشت های بزرگ علوی در سال های زندان پس از آزادی اش دستمایه نگارش دو گزارش داستان گونه اش شد.
بزرگ علوی در شهریور 1320 به اتفاق یاران همفکر خود از زندان آزاد شد و به فعالیت های حزبی پرداخت.
وی کتاب ورق پاره های زندان را در 1320 و پنجاه و سه نفر را در 1321 منتشر کرد. حوادث سیاسی داخلی بزرگ علوی را بار دیگر در سال 1327 به زندان فرستاد و این بار 2 سال در زندان ماند.
علوی در 1329 از زندان آزاد شد و در زمانی که کشور، صحنهی تلاش برای ملی کردن صنعت نفت بود، او نیز متاثر از سیاست روز در زمینه های گوناگون قلم زد.
وی در همین سال ها برجسته ترین اثر هنری این دوره از نویسندگی خود یعنی داستان نیمه بلند «چشمهایش» را نوشت و در 1331 به چاپ رساند.
بزرگ علوی از جمله نویسندگان و بزرگان داستان نویسی نو در ایران به حساب می آید که سعی کرد با توجه به واقعیت ها و متاثر از رویدادهای روزمره بنویسد.
توانمندی های وی در نویسندگی و به ویژه در بیان ویژگی های ظاهری، روحی و رفتار و گفتار شخصیت ها، بارز و آشکار است؛ اگر چه گاهی توجه بیش از حد او به پردازش یک شخصیت، سایرین را در سایه قرار می دهد.
در داستان های علوی شخصیت ها در محوری طبقاتی قرار می گیرند چرا که علوی دارای نگرش واقع گرایانه(رئالیستی) است. وی به مانند بیشتر هم نسلی هایش زیر تاثیر شدید انقلاب اکتبر روسیه قرار گرفته است اما قهرمان داستان هایش اغلب از لایه های روشنفکران جامعه اند که این ویژگی خط فاصلی میان کارهای علوی و برخی پرچمداران رئالیسم اجتماعی می کشد.
زبان علوی ساده، روشن و بی پیرایه است. یکی از ویژگی های وی نیروی تخیل اش در یافتن عناصری است که به داستان های وی رنگ داستان های پلیسی می دهند.
بزرگ علوی در داستانپردازیهایش به نوآوری گرایش داشت. در بیشتر آثارش، ابتدا گِرِهی هست و حادثهٔ اصلی پیشتر روی دادهاست و راوی، حادثهٔ داستان را بازسازی میکند. شخصیتهای داستانهایش پویا و مبارز هستند.
بزرگ علوی در فروردین 1332 برای معالجه چشم به آلمان رفت و در برلین به تدریس زبان و فرهنگ ایران پرداخت.
علوی پس از پیروزی انقلاب ۵۷، برای مدت کوتاهی به ایران بازگشت، اما خیلی طول نکشید که دوباره ایران را به مقصد آلمان شرقی ترک نمود.
علوی در واپسین سالهای زندگی، خود را قربانی سیاست میدانسته و در یکی از آخرین مقالههایش با عنوان «میخواستم نویسنده شوم» توضیح میدهد که مدتها میان دو گروه نوسان میکرده یا در واقع سرگردان بودهاست؛ یکی گروه پنجاهوسه نفر و مبارزان سیاسی به رهبری تقی ارانی و دیگری گروه ربعه و روشنفکران ادبی به رهبری صادق هدایت.
او با تأسف و حسرت آشکاری مینویسد که کاش صرفاً در جرگه هدایت سر میکرد و قادر بود در همان فضای ادبی جولان بدهد و زندگی خود را وقف نوشتن کند.
علوی به علت سکتهٔ قلبی در بیمارستان فریدریش هاین برلین بستری شد و سرانجام در روز یکشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۷۵ برابر با ۹ فوریه ۱۹۹۷ درگذشت.
در این تشریفات حدود صدنفری شرکت داشتند و تعدای از آنها آلمانی بودند.