ایران دورودی، کارگردان، نویسنده، منتقد هنری و استاد دانشگاه
ایران دورودی در 11 شهریور 1315 در نیشابور در خانوهای سرشناس به دنیا آمد.
ایران دورودی در 11 شهریور 1315 در نیشابور در خانوهای سرشناس به دنیا آمد.
پدرش خراسانی و مادرش قفقازی بود.
تبار پدریاش بازرگان بودند و مادرش به همراه خانواده پس از انقلاب اکتبر و تشکیل کشور شوروی از قفقاز به ایران مهاجرت کردند.
او در کودکی با خانواده به اروپا سفر کرد. وقتی جنگ جهانی دوم آغاز شد خانواده او در هامبورگ زندگی میکرد و یک سال پس از شروع جنگ از طریق لهستان به ایران بازگشتند و مدتی در مشهد زندگی کردند و سپس ساکن تهران شدند.
درودی در مدرسه به دلیل علاقه به نقاشی به کلاسهای آزاد طراحی و نقاشی میرفت.
بعد از پایان تحصیلات متوسطه راهی فرانسه شد تا در دانشکدهٔ هنرهای زیبای پاریس نقاشی بخواند.
وی در سال 1332 برای تحصیل در رشته نقاشی در دانشکدهای در پاریس به تحصیل مشغول شد و در سالهای 1332 تا 1336 به یادگیری هنر در آموزشگاهها و دانشکدههای گوناگون از جمله مدرسه هنرهای زیبای پاریس ، مدرسه لوور پاریس، دانشکده سلطنتی بروکسل ، انستیتوی آر.سی.آی. نیویورک (رشته تهیه و کارگردانی برنامههای تلویزیون) پرداخت.
پس از پایان تحصیلات به ایران بازگشت و در اردیبهشت ۱۳۳۹ آثارش را در تالار فرهنگ تهران به نمایش گذاشت.
فرح پهلوی در همسایگی آنها زندگی میکرد و زمانی که درودی در فرانسه تحصیل میکرد فرح مشتاق صحبت با درودی و گرفتن راهنماییهایی از او در زمینه نقاشی بود.
در سال 1347 به سفارش شرکت آی.تی.تی که کار لولهکشی نفت آبادان به ماهشهر را انجام داده بود، اثری با نام «نفت ایران» را خلق کرد. تصویر این نقاشی در مطبوعات مهم آمریکا مثل تایمز، لایف و نیوزویک به چاپ رسید و احمد شاملو شعری دربارهی این اثر سرود و به درودی تقدیم کرد
ایران درودی پس از بازگشتتش از پاریسف طی سالهای متمادی در بیش از ۶۳ نمایشگاه انفرادی و بیش از ۲۵۰ نمایشگاه گروهی در ایران و سراسر جهان، آثار خود را به دید عموم گذاشت و سپس خودش هم به آمریکا رفت.
در آمریکا با پرویز مقدسی کارگردان تآتر و سینما آشنا شد و با یکدیگر ازدواج کردند.
هر چند دوران زندگی مشترک این دو طولانی نبود و با مرگ زود هنگام مقدسی به پایان رسید اما تاثیر بسیار عمیقی بر درودی گذاشت و او دیگر هرگز ازدواج نکرد.
برخی منتقدان، سبک نقاشی او را حد فاصل بین سورئالیسم و سمبولیسم توصیف میکنند و برخی دیگر هر دو را درست میدانند.
به گمان عدهای دیگر اما او پیرو مکاتب متعارف نیست. بلکه به نوعی اصالت سبکی رسیده و شیوه هنری وی ایران درودیسم است.
خود درودی اما از طبقهبندی شدن در چارچوبها و سبکها گریزان بود. زیرا ضمن ترسیم جهان، تصاویر ذهنی و رویاهای بلندپروازانه خود در میان گلهایی روییده و دورنماهای غریب نورانی، مفاهیم برخاسته از فرهنگ خود را بیان میدارد که درک آن در هیچ قالبی نمیگنجد.
ایران درودی تنها زن از مشرق زمین است که شاگرد مستقیم سالوادور دالی بهشمار میآید؛ سبک وی در نقاشی تا اندازه زیادی از نگرههای مطلقگرا و نسبیگرا گذر کرده و بسوی نوعی نگاه بسیط و عمقگرا در حرکت بوده.
بیشتر مناظر در آثار درودی، حاشیه کویر و گلهایی خاص با دیوارهایی شیشهای و افق است که به آثار وی فضایی خاص و عمیق بخشیدهاند.
مرواریدهایی که ایران درودی در بسیاری از تابلوهایش میکشد یادگار خواهر او هستند. خواهر او مرواریددوز قابلی بود و گلها نیز در نقاشی هایش نماد مردم هستند.
اما هرچه زمان میگذشت شیوهی کار او به کمال میرسید و نقاشیهایش سادهتر شد. عناصر نمادین کمکم در کار او تقلیل پیدا کرد. فضای خیالانگیز و نورانی آثار او شبیه به تصاویر رویا بود و جایی میان واقعیت و خیال نوسان داشت.
درودی در سال 1376 با نوشتن کتاب در فاصلهی دو نقطه به نویسندگی نیز روی آورد.
ایشان در سال 1377 بود که به بیماری سرطان مبتلا شد و درگیر جراحیهای پی در پی بود. اما اتاق بیمارستان برایش به اتاق کاری تبدیل شد و آنقدر غرق در کار بود که به گفته خبرنگاران در هیچ مصاحبهای درد او را حس نمیکردند.
خود درودی این بیماری را نقطه عطفی در کارهایش بیان میکند و آن را منشا خلق آثاری بزرگ در زندگی خود میداند. علاوه بر این درک ارزش زندگی و زندگی با مرگ در طول مدت درمان برایشان زندگی کردن در لحظه و لذت بردن از لحظه لحظه زندگی را به ارمغان آورد.
ایران درودی در ۱۱ شهریور ۱۴۰۰ به بیماری کرونا مبتلا شد اما بهبود یافت. او سرانجام صبح ۷ آبان ۱۴۰۰ در سن ۸۵ سالگی در آیسییو بیمارستان دی تهران، پس از یک دوره بیماری چندماهه درگذشت. وی در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
فرح پهلوی، در بیانهای به مناسبت درگذشت ایران درّودی از نقش وی در راهاندازی موزه هنرهای معاصر ایران میگوید: هنرمند بزرگ ایران درودی در همسایگی ما زندگی میکرد و من او را از جوانی میشناختم. روزی در نمایشگاه آثارش در تالار فرهنگ تهران، آرزوی دیرینهای را با من در میان گذاشت: آرزویی که تحقق آن به تأسیس موزه هنرهای معاصر تهران انجامید