|

مختصری درباره رمان تاریخی «جنگ و صلح» تولستوی

خردگرایی مخل

تأمل در فلسفه تاریخِ تولستوی، به درک رمان کمک می‌کند: «همه اشخاص بی‌شماری که در این جنگ شرکت داشتند بر این گمان بودند که می‌دانند چه می‌کنند حال آن‌که همه جز ابزارهایی بی‌اراده در خدمت تاریخ نبودند و کاری را پیش می بردند که خود از آن خبر نداشتند.

از دیر زمان هوس بلعیدن این حجم عظیم را داشتم. هر دو فیلم و سریال را دیده بودم. هیچ یک جای خالی کتاب را پر نمی‌کرد. این را به تأکید می‌گویم. پس از خواندنش. 

تأمل در فلسفه تاریخِ تولستوی، به درک رمان کمک می‌کند: «همه اشخاص بی‌شماری که در این جنگ شرکت داشتند بر این گمان بودند که می‌دانند چه می‌کنند حال آن‌که همه جز ابزارهایی بی‌اراده در خدمت تاریخ نبودند و کاری را پیش می بردند که خود از آن خبر نداشتند. سرنوشت تغییرناپذیر عاملان امور چنین است و هر قدر که بر نردبان مراتب اجتماعی بالاتر باشند کمتر آزادند.» (ص 843). «بیشتر مردم هیچ توجهی به جریان کلی امور نداشتند و توجهشان فقط بر منافع شخصی متمرکز بود و درست همین اشخاص مفیدترین عاملان آن روز بودند» (ص1140). «کسانی که می‌کوشیدند تا از جریان کلی امور سر در آورند در واقع نا مفیدترین اعضای جامعه بودند. همه‌چیز را وارونه می‌دیدند. فقط تلاش ناآگاه است که میوه‌ای مفید می‌آورد.» (ص1140).

تولستوی متأثر از فیزیوکرات‌ها و نظریه اولویت زمین (نسبت به صنعت) آن‌ها بود و نیز متأثر از روسو و بدبینی او نسبت به اثر فاسدکننده تمدن و تجلیل از «وحشی نجیب» و شیوه زندگی «طبیعی» بود. تصور تولستوی از تاریخ، ابرقدرتی بسیار قوی‌تر از خدای سنتی است که نه تابع هوا و هوس است و نه توجهی به این یا آن طرح و برنامه از پیش اندیشیده ژنرال‌ها و شاهان دارد و با عزمی راسخ به راه خود می‌رود. تولستوی شخصیتی استوار و شریف چون پرنس آندره بالکونسکی را خلق می‌کند اما خردگرایی و نظم و برنامه‌ریزی او را نه مفید که مخل نظم طبیعی می‌داند. تصویری که تولستوی از پرنس کوتوزوف فرمانده ارتش روس می‌دهد یک ژنرال معمولی و بی هیچ تشخص و برجستگی است که تا آن‌جا که می‌تواند سعی دارد از درگیری با ارتش ناپلئون پرهیز کند (و با توجه به فلسفه تاریخ تولستوی یعنی او را شخصیتی منفی نمی‌داند)، اما در اواخر رمان و آن‌جا که پرنس کوتوزوف ارتش ناپلئون را تعقیب می‌کند و سعی می‌کند بدون درگیری وسیع او را به بیرون از روسیه براند و ژنرال‌های دیگر با او مخالفند، از او تجلیل می‌کند. این هم نظر آیزایا برلین در باره تولستوی: «نزدیک‌ترین خویشاوندش روسو است. مانند روسو عقیده گناه فطری بشر را رد می‌کرد. اعتقاد داشت بشر بی‌گناه زاده شده و نهادهای فاسد او را فاسد کرده‌اند.» (متفکران روس. ترجمه نجف دریابندری. چاپ اول. انتشارات خوارزمی. ص. 359).  نزدیک‌ترین پرسوناژها به فلسفه تولستوی (اگر روستاییان را در پرانتز بگذاریم) پی یر بزوخف و ناتاشا روستف هستند. تولستوی این‌ها را مفیدترین اعضای جامعه اشراف می‌داند. آن‌ها را زنده نگاه می‌دارد و به هم می‌رساند تا  لذت «زندگی طبیعی» را در روستا مزمزه کنند.

* نقل‌قول‌ها تلخیص شده‌اند.

جنگ و صلح. تولستوی. ترجمه سروش حبیبی. انتشارات نیلوفر. چاپ اول.