مروری بر فیلم بابیلون اثر دیمین شزل/ Babylon
این یک فیلم عاشقانه نیست
شزل در دو فیلم اخیرش «لالالند» و «بابلیون» سراغ خود سینما رفته. قصههایی از تاریخ سینما. اما هرچقدر در لالالند نگاهی احساساتی به تاریخ سینما داشت در بابلیون به نقد هالیوود میپردازد.
خصوصیت مشترک فیلمهای پرزرق و برق و عظیم «دیمین شزل» شخصیتهایی هستند که حاضرند برای رسیدن به خط پایان هر شکنجهای تحمل کنند. فرقی نمیکند ماجرا رفتن به فضا باشد یا ستاره سینما شدن. او در همه آثارش چه وقتی فیلم کوتاه میساخت، چه امروز که کارگردانی پرآوازه شده از زندگی تماشایی آرمانگرایانی میگوید که هیچ مانعی در مسیر تحمل نمیکنند. هرچند بارها در طول سفر گم میشوند.
شزل در دو فیلم اخیرش «لالالند» و «بابلیون» سراغ خود سینما رفته. قصههایی از تاریخ سینما. اما هرچقدر در لالالند نگاهی احساساتی به تاریخ سینما داشت در بابلیون به نقد هالیوود میپردازد. بابیلون در عین منتقد بودن مجموعهای خیرهکننده از صحنههایی است که هم در اجراها و هم از نظر عناصر فنی بینظیرند و کارگردان این صحنه بزرگ، همانقدر کمال طلب است که شخصیتهایش. یکی از عواملی که باعث بالا رفتن انتظارات از فیلم بابیلون شده است، بازیگرانش است. برد پیت، مارگارت رابی و توبی مگوایر از جمله بازیگرانی هستند که در این فیلم حضور دارند.
قصه بابیلون با ورود جادویی مانی تورس، شهروند آمریکایی مکزیکی، به شهر فرشتگان آغاز میشود. فیل عظیم الجثهای بلیت ورود مانی به مهمانی دیوانهوار پایان دوران فیلم صامت است. او به مهمانی وارد میشود و برای همه عمر در رویای جنونآمیز سینما پاگیر میشود. رفاقت ویرانکننده مانی با نلی لاروی ستاره مشتاقی که در شرف طلوع کردن است، در همین نقطه آغاز میشود. جرقه عشقی ناکام بین آنها شکل میگیرد. اما اشتباه نکنید بابلیون یک فیلم عاشقانه نیست بلکه ادای دینی است به سینمای صامت. یا آنطور که شهرت دارد نامهای است به سینمای آن دوران. درمجموع فیلم تصویری کلی از هالیوود دهه ۱۹۲۰ به تصویر میکشد و بهطور قابلتوجهی از جذابیت و بزرگنمایی این دوران خبر میدهد، در عین حال که به بررسی بعضی از جنبههای تاریک صنعت سینما، مانند نژادپرستی و تبعیض جنسیتی، میپردازد.
همزمان با تماشای مهمانیای که حرفش رفت و بیشتر شبیه کابوسی رنگارنگ است، با جک کنراد (برد پیت) جذاب آشنا میشویم، ستاره فیلمهای صامت که بناست همسر سومش را هم ترک کند. همسر جک میرود. نلی و مانی هم سمتی در سینما کسب میکنند درست وقتیکه فیلمهای ناطق در حال متولد شدن است. آنها نمیدانند قرار است بخشی از سیستمی شوند که به اندازه تجهیزات فیلمبرداری هم ارزش ندارند. هرکدام از شخصیتها به شیوه خودشان به مهرهای قدرتمند تبدیل میشوند. استعداد موسیقایی سیدنی در حالی، اوج میگیرد. مانی به وضوح باهوش و استعدادش بقیه را تحت تاثیر قرار میدهد و تعداد بیشتری از تصمیمگیریها به او واگذار شود و نلی هم بهسرعت به ستارهای پولساز بدل میشود. قصه پیش میرود و حتی جک کنراد ستاره درمییابد افسانههای یکبارمصرف هالیوود تا چه حد میتوانند دورریختنی باشند. فیلم همچنین با جزییات تاریخی و افسانههایی درباره آن دوران سینمای هالیوود درآمیخته است اما به نامهای واقعی اشاره نمیکند تا داستان درخطر بازنمایی تاریخی قرار نگیرد. اما اغلب منتقدان معادلهایی در سینمای صامت یافتهاند که سرنوشتشان بسیار به شخصیتهای اصلی فیلم شباهت دارند. داستان جک کنراد شباهت زیادی به زندگی بازیگری به نام جان گیلبرت دارد و شخصیت مارگو رابی بر اساس کلارا بو ساختهشده است. شخصیتهای فرعی مانند سیدنی نوازنده ترومپت جاز و خواننده کاباره لیدی فی ژو هر کدام نقش موثری در روایت داستان دارند به قصه قوام میدهند. اما تعدد کاراکتر و انبوه قصههای فرعی آنقدر زیاد است که گاهی از دست تماشاگر در میرود و این خردهای است بیشتر منتقدان به فیلم گرفته اند.
بازی مارگو رابی بینظیر است، اما برد پیت برجستهتر است. بازیاش، حسی از شکوه ازدسترفته منتقل میکند که به نظر میرسد از زندگی شخصیاش هم زیاد دور نیست. بههرحال فراموش نکنیم، برد پیت پس از ۳۰ سال ستاره سینما بودن، جک کنرادهای زیادی دیده که میآیند و میروند به همین دلیل در بابیلون توانسته بهراحتی خود را با ژستهایی مالیخولیایی و چشمگیر آغشته کند حال و هوایی که به کل فیلم عمق میدهد.
نام فیلم هم از شهر باستانی واقعی بابل گرفته شده است. پایتخت امپراتوری بابل باستان در بینالنهرین که بهعنوان سنگر علم و هنر مورد ستایش قرار میگرفت؛ بنابراین عنوان فیلم میتواند اشارهای باشد به مکانی که زمانی پررونق بود اما کمکم فرسوده شد؛ اما به نظر میرسد مفاهیم عمیقتری در انتخاب این نام نهفته باشد. بااینکه در طول فیلم اشارهای به آن نشد، روایت زیرمتنی بابیلون بسیار نزدیک است به قصه داستان کتاب مقدس؛ که در آن برجی وجود داشت و از شدت شکوه به آسمانها رسید. شهر در آسمان سیر میکرد که خدا از آن عبور کرد و خراب شد. درست مانند شکوه ابتدایی هالیوود. در تعبیر دیگری از داستان کتاب مقدس هم وقتی مردم بابل به یک زبان صحبت میکردند، قدرت افسارگیسختهای پیدا میکنند. به همین دلیل خداوند این توانایی را از آنها سلب میکند، زبانهای مختلف متولد میشود و وحدت به پایان میرسد. قصه بابیلون هم گذار از تصاویر بیصدا به فیلم ناطق است. در قصه هالیوود هم کسی صدایی نداشت و سکوت زبان مشترک و متحدکننده بود اما ناگهان صدای همه در آمد؛ و تحولات اتفاق افتاد. هالیوود برای همیشه تغییر کرد؛ و این مفهوم را مارگو رابی در سکانس دردناکی که در نلی در آن سعی میکند، حرف بزند، به زیبایی انتقال میدهد. بنابراین هالیوود هم مانند بابل، پیچیده است. واقعی و درعینحال غیرواقعی، گرفتار بین تاریخ و اسطوره.
از این جزییات در نامگذاری تا قطعههای دیگر پازل برمیآید که شزل به وضوح تکالیفش را درست انجام داد؛ و بار دیگر تعهدش در فیلمسازی باعث ارتقای تیمش شد. فیلمبرداری سیال لینوس سندگرن به فیلم سرعت و ریتم زیادی میبخشد. موسیقی جاستین هورویتز با لحن تاریک و پایان تراژیک داستان مطابقت دارد. طراحی صحنه احساس واقعی بودن و در عین حال شکوه آن زندگی را تداعی میکند و فیلمنامه هم پاسخ مثبتی است برای این پرسش که آیا یک فیلم میتواند، مجموعهای باشکوهش باشد از قطعاتش باشد یا نه. اما با همه این درخششها و شمار زیادی از طرفداران که فیلم را میستایند، درمجموع میتوان گفت این اثر، بهترین فیلم کارنامه شزل نیست. در حالیکه پیش از ساخت انتظار میرفت، چنین باشد. او در فیلمهایی مانند تازیانه (ویپلش) عمیقتر و بیادعاتر ظاهر شد؛ اما در بابیلون کمی متظاهرانه و گاهی سطحی حضور پیدا میکند. بهخصوص در پایان وقتی سعی میکند، صنعت سینما را منحرف و نابودگر نشان دهد، در حالیکه فیلم پرخرجش جزئی از همان سیستم است.