مروری بر فیلم «یک صبح خوب» اثر میا هانسن-لووه؛
درخشان چون زندگی
هانسن-لوو فیلم اخیرش، «یک صبح خوب» را خودزندگینامهترین اثرش توصیف میکند. او پیشتر با فیلم « آنچه در پیش است» با بازی ایزابل هوپرت طرفدارانی دست و پا کرد که از جهات بسیاری به یک صبح خوب شبیه است. تا جایی که حتی میتوان یکی را در ادامه دیگری دانست.
خطر لو رفتن داستان| اغلب آثار میا هانسن-لووه کارگردان فرانسوی جوان که تا حد زیادی تحت تاثیر برگمان است، شخصی و نزدیک به خود واقعیاش است. او فیلم اخیرش «یک صبح خوب» را خودزندگینامهترین اثرش توصیف میکند. فیلم بیرون از دیدگاه کارگردان و به عنوان اثر مستقل، پرترهای متفکرانه است که مدام بین از دست دادن و تولد دوباره حرکت میکند. یک صبح خوب مخلوطی از حس لطیف غم، گناه و خلسه به بیننده ارائه میدهد.
هانسن-لوو پیشتر با فیلم « آنچه در پیش است» با بازی ایزابل هوپرت طرفدارانی دست و پا کرد که از جهات بسیاری به یک صبح خوب شبیه است. تا جایی که حتی میتوان یکی را در ادامه دیگری دانست. در آن فیلم ایزابل هوپر سرنوشتی همچون فرانسوا مادر ساندرا در این فیلم دارد. حتی آپارتمانش در فیلم تازه بسیار شبیه آپارتمان ناتالی فیلم قبلی است. شاید هم یکی باشد. شباهت این دو اثر زنانه طوریست که بدون دانستن نام کارگردان هم قابل تشخیص است و این مولفه مثبت شمرده میشود، تا جایی که به تکرار فیلمساز ختم نشود. تا اینجای کار میا هانسن-لوو یک فیلمساز بینظیر است و یک صبح خوب هم اثری قابل دفاع و خودمانی ست. کاری سر و ساده، بدون حرف اضافه، با سروشکلی سنجیده که با رشتهای از غم و اندوه همراه است.
فیلم اخیر هم با ظرافت هر چه تمام رنج کسانی را منتقل میکند که از نزدیک شاهد دوگانگی حضور و همزمان غیبت آزاردهنده مراقبت از عزیزی هستند که به هر دلیلی حافظهشان را از دست دادهاند و به شکلی درماندهای برای یافتن فضایی امن برایش تلاش میکنند. معضل ساندرا شخصیت اول فیلم هم همین است. سوگواری برای پدری که هنوز زنده است اما حافظهاش به خاطر بیماری تحلیل میرود.
لئا سیدوکس، که همه جور فیلمی از برنده نخل طلا گرفته تا فیلمهای پرفروش آمریکایی در کارنامهاش دارد، با سکوتهای معنادار و احساست کنترلشده بهخوبی از پس نقش ساندرا برآمده. او همان دختر مو کوتاه «آبی گرمترین رنگ دنیا» است. در این فیلم ساندرا، یک مادر تنها در آستانه تحولات مهم در زندگیاش است. او و خواهرش باید تصمیم بگیرند که پدرشان که از سندرم بنسون رنج میبرد، به خانه سالمندان بسپارند یا نه؟ بنسون یک بیماری تخریبکننده عصبی است که باعث از کار افتادن ذهن، بینایی و حافظه میشود و این شوخی زشت روزگار با پدر متفکر ساندارست که همه زندگیاش را وقف فلسفه و شاگردانش کرده.اما حالا کتابخانه بزرگ و دست پاگیرش بیصاحب مانده و خود پدر هم بیشتر از دیگران برای فراموش شدن، عجله دارد.
او به جز لیلا همسر دومش که جایی مطمئن در خاطراتش دارد، همهچیز را فراموش کرده و حتی ذهنش را بر زیبایی سونات شوبرت که زمانی دوستش داشته بسته است. حالا ساندرا باید برای پدری دل بسوزادند که در گذشته و خاطراتش جایی ندارد؛ و همزمان باید با مادری خود درگیر همراهی کند که در عین سلامت بهطور خودخواسته از گذشته فراری است. او افکار مربوط به ازدواج ناخوشایند و زندگی با پدرش را پاک کرده و فقط زندگی حرفهایاش را به یاد میآورد. درست در همان زمان که ساندرا چنین چالشهایی دارد، سروکله کلمان پیدا میشود و جرقههای عاشقانه جدیدی در زندگی ساندرا رقم میزند. احساسات فراموششده ساندرا دوباره بیدار میشود؛ اما از بد روزگار با مردی نامطمئن مواجه است که همچون پدرش از نظر عاطفی در دسترس نیست. به نظر میرسد این سرنوشت ساندراست که از همه مراقبت کند اما روی خوش نبیند. نگران نشوید. شخصیتهای اصلی فیلمهای هانسن-لووه با وجود انفعالی گریزناپذیر درنهایت سرپا میمانند و از طوفان بهسلامت عبور میکنند. ساندرا هم همچون شخصیتهای دیگر او ترکیبی غنی از پیچیدگی و آشنایی دارد که با همکاری کارگردان و ستارهاش بهطور ماهرانهای عینی شده است.
نکته دیگر این است که فیلم در لایههای زیرین بسیار پر اتفاق است و چیزها زیادی در داستان رخ میدهد، که در ظرایف گنجاندهشده، ولی کمتر از آن نوع رویدادهایی است که زندگی را متحول میکند و عموماً بهعنوان نقاط عطف در آثار دیگر در نظر گرفته میشوند. آنچه در این فیلم اهمیت دارد، هیاهویی درونی است که متواضعانه در طول قصه اجرا میشود و بیآنکه بفهمیم همهچیز را زیرورو میکند.
یک صبح خوب روشهایی متفاوتی است که ما خود را به عشق میسپاریم. صرفنظر از اینکه چقدر به ما آسیب میرساند. حتی در فیلم هم به این موضوع اشاره میشود وقتی ساندرا دستنوشته پدرش را مییابد، که در آن اعتراف میکند میخواهد در مورد چیزی بنویسد که او را نابود میکند. هانسن-لوو هم در واقع همان کار را انجام میدهد، او مشکلات عشق در همه ابعاد را بررسی میکند و در نهایت اعتراف میکند، عشق در هر شکلی میتواند ویرانگر، مستکننده و درعینحال باارزش باشد و هرگز هم از این حقیقت دوری نمیکند.
برداشت یک صبح خوب در بیان تأثیری که بر دیگران بسیار زیبا ظاهر شده. مثلا پدر هرگز فرصت نوشتن خاطرات خود را پیدا نکرد اما همه کسانی که او را میشناختند، از علاقهاش به کتابهای آگاه ماندند و درنهایت در حفظ میراثش کوشیدند. بخشی از کتابها در خانواده ماند و برخی به دانشآموزانی سپرده شد که معلمشان را با علاقه به یاد میآوردند. این بخش داستان جنبهای ظریفی بود که نشان میداد آنچه ما دوست داریم، حتی پس از رفتنمان همچنان بر اطرافیانمان تأثیر میگذارد که شاید تا حدودی خودشیفته گونه باشد. اما قبول کنیم که اشتیاق و ما از طریق دیگران زنده میشود، حتی اگر فقط با چیزی بهسادگی کتابی باشد که به نسل بعدی داده شده است.
شخصیت مهم دیگر فیلم که نمیتوان به سادگی از آ ن عبور کرد و در فیلمهای دیگر هانسن-لووه هم خودنمایی میکند، شهر پاریس است که هویتی قدرتمند دارد واثر را بیشتر به کارهای اروپایی پرسهزن شبیه میکند که مکانهای دیدنی اروپا را بدون اینکه کلیشهای به نظر برسانند، نمایش میدهند و به ستایش هنر و اندیشه میپردازند.