به بهانه احیای مدیوم تلهتئاتر در شبکه نمایش خانگی
احیا در پلتفرم
راهاندازی مجدد ساخت تئاتر تلویزیونی (تلهتئاتر) پس از گذشت نزدیک به دو دهه از تعطیلی و به فراموشی رفتن آن، اتفاق فرخندهای است که بیعزمی و بیتدبیری تلویزیون در زندهنگهداشتن این مدیوم ارزشمند و اهمیت راهاندازی شبکه نمایش خانگی (پلتفرمهای خصوصی) را توأمان به ذهن میآورد.
مازیار معاونی
راهاندازی مجدد ساخت تئاتر تلویزیونی (تلهتئاتر) پس از گذشت نزدیک به دو دهه از تعطیلی و به فراموشی رفتن آن، اتفاق فرخندهای است که بیعزمی و بیتدبیری تلویزیون در زندهنگهداشتن این مدیوم ارزشمند و اهمیت راهاندازی شبکه نمایش خانگی (پلتفرمهای خصوصی) را توأمان به ذهن میآورد. بینندگان قدیمیتر تلویزیون بهویژه علاقهمندان هنر تئاتر مطمئنا به خوبی به یاد دارند که تا اواسط دهه 80 خورشیدی برای حدود 40 سال تئاتر تلویزیونی یکی از برنامههای نمایشی ثابت تلویزیون محسوب میشد که در دهههای متمادی بینندگان همیشگی (هرچند محدود) خود را به دست آورده بود. گونهای که در میان سریالهای ریز و درشت و پرتعداد تلویزیون که مورد اقبال عامه مخاطبان بودند، عطش بینندگان خاص و تشنه تماشای آثار نمایشی متفاوت را برطرف میکرد. در فاصله حدود چهاردههای تأسیس تلویزیون تا سال ۸۴ که انتقال بخشنامهای تصدی مدیوم تلهتئاتر از شبکه دو به شبکه چهار سیما به کلی آن را از نفس انداخت، آثار بسیاری از نمایشنامهنویسان بزرگ دنیا از
آگاتا کریستی تا هنریک ایبسن، مولیر، گوگول و البته نمایشنامهنویسان وطنی برجستهای مانند بهرام بیضایی، غلامحسین ساعدی، محمد چرمشیر، محمود استادمحمد و بسیاری از بزرگان دیگر به لطف همین نگاه مثبت تلویزیون به هنر تئاتر، از حصار بسته و محدود متون نمایشی به گیرندههای خانگی انبوه بینندگان تلویزیونی راه پیدا کردند. اما به دنبال همان انتقال نابجایی که ذکرش رفت و تلهتئاتر را از خانه اصلیاش یعنی شبکه دوم تلویزیون دور کرد و البته بنا به تصمیمات نسنجیده، کمیتمحور و ویترینمدار مدیریتهای وقت تلویزیون نفسهای این مدیوم باارزش و فرهیختهمدار کمکم به شماره افتاد و ظرف پنج، شش سال وضعیت تلهتئاتر از تولیدات پیدرپی و رونق قابلقبول به توقف ساخت آثار تازه و بازپخشهای مکرر و خستهکننده تولیدات قبلی رسید و در نهایت در نیمه دوم دهه 90 پخش تلهتئاتر از کنداکتور هفتگی پخش شبکه چهار سیما به طور کامل حذف شد؛ آنهم به شکلی بیسروصدا و بدون اینکه تلویزیون خود را در قبال هنر تئاتر به عنوان مدیوم مادر هنرهای نمایشی و قشر فرهیخته علاقهمند به این مدیوم مسئول و متعهد بداند.
از اواخر سال گذشته و درحالیکه بیاعتنایی چندساله تلویزیون به درخواست و دغدغه علاقهمندان تئاتر تلویزیونی به احیای این مدیوم بیپاسخ مانده بود، شبکه نمایش خانگی (پلتفرمهای خصوصی) میزبانی پخش چند تئاتر تلویزیونی جدید را بر عهده گرفت تا بار دیگر و البته شاید برای هزارمین بار درستی این گزاره اثبات شود که سپردن انحصار تولید و عرضه یک گونه نمایشی خاص به یک رسانه و اختصاص جایگاه بیرقیب به آن، چه تبعات و عوارضی میتواند در پی داشته باشد. نسبت تلویزیون و تئاتر تلویزیونی یادآور نسبت این رسانه با دیگر برنامهها مانند سریال، برنامههای ورزشی و... است که در چند دهه گذشته همیشه انتقادات بسیاری را متوجه تصمیمات و عملکرد این رسانه کرده است. با این اوصاف و ادامه منع قانونی تأسیس و فعالیت شبکههای تلویزیونی خصوصی، بیشک حیات و فعالیت شبکه نمایش خانگی به منزله یک موهبت برای تمام گونههای نمایشی از سریال تا تئاتر تلویزیونی و حتی گونه به محاق رفته فیلم تلویزیونی (تلهفیلم) است تا خارج از مدار بسته تلویزیون امکان حیات و فعالیت داشته باشند. البته با این امید که ساختار نظارتی جدید وابسته به تلویزیون یعنی سازمان ساترا که بر تولیدات شبکه نمایش خانگی نظارت میکند، در راه احیای گونه تلهتئاتر که دههها در انحصار تلویزیون بوده راه مدارا در پیش بگیرد.
به بحث بازگردیم و به تئاترهای تلویزیونی عرضهشده از طریق پلتفرمها نگاهی بیندازیم، تا زمان نگارش این یادداشت سه تلهتئاتر «سهم زن»، «یک آشنایی ساده» و «میس جولی» هر سه به کارگردانی محمد قنبری و بر اساس متنهایی روسی و سوئدی در پلتفرمها بارگذاری شدهاند و البته اخباری مبنی بر ساخت چند تلهتئاتر دیگر توسط همین کارگردان منتشر شده که و یکی پس از دیگری ساخته شده و احتمالا در نوبت عرضه هستند. نگاهی به شناسنامه این چند اثر نشان میدهد که محمد قنبری در مقام کارگردان ثابت این آثار از یک چهره مطرح عرصه نمایش یعنی ایوب آقاخانی توأمان هم به عنوان دراماتوژ (تحلیلگر متن) و هم به عنوان بازیگر ثابت ساختههایش استفاده میکند؛ رویکردی که تاکنون در مدیوم تلهتئاتر بیسابقه بوده و بیشتر روندی را شبیه به آنچه در گروههای ثابت تئاتری اتفاق میافتد، تداعی میکند که کمتر به استفاده از عواملی (بهویژه بازیگرانی) خارج از ترکیب ثابت خود رضایت میدهند؛ ضمن اینکه تا پیش از این بهکارگیری دراماتوژ عمدتا به آثار صحنهای اختصاص داشت و در تیتراژ تلهتئاترهای تلویزیونی چندان مرسوم نبود، تمهید کارگردان در استفاده همیشگی از تحلیلگر ثابتی که در عین حال بازیگر ثابت ساختههایش هم باشد، از منظر درک متقابل کارگردان/بازیگر/ تحلیلگر ارزشمند است و حتی شاید به عنوان یک الگوی امتحاننشده مورد توجه تلهتئاترسازان احتمالی آینده هم قرار بگیرد، مشروط به اینکه شائبهای دال بر بستهبودن درِ تلهتئاتر برای عموم شاغلان این حوزه و فراهمبودن فرصت کار تنها برای جمعی محدود را به دنبال نداشته باشد.
وجه دیگر قضیه که به کلیتی جامعتر نظر دارد، در اینجاست که احیای یک گونه نمایشی در حال فراموشی که تلویزیون بهعنوان خانه اصلی به طور کامل به آن پشت کرده، تنها با یک کارگردان ثابت و گروه کاری در اختیارش به دست نمیآید. در دهههای قبل اگر تلهتئاتر دستکم برای بینندگان فرهنگیتر و هنردوستتر تلویزیون به عنوان یک گونه نمایشی محبوب
جا افتاده بود و کنداکتور چهارشنبهشبها و بعدها یکشنبهشبهای شبکه دوم سیما در میان همان قشر محدود و حتی دیگر طیفهای بینندگان تلویزیونی محبوب و پرطرفدار بود، بخش عمدهای از این محبوبیت از تنوع و تکثری سرچشمه میگرفت که کارگردانان مختلف تئاترهای تلویزیونی به آن تزریق میکردند؛ از حسن فتحی و علاقهاش برای به تصویر درآوردن آثار معمایی آگاتاکریستی (معمای یک قتل تا زندهیاد رکنالدین خسروی (دشمن مردم)، رضا بابک (بازپرس وارد میشود)، زندهیاد رضا کرمرضایی (قطار ارواح) و... که هریک از منظر نگاه خود و با اتکا به تجارب و پیشینهای که در عرصه هنرهای نمایشی داشتند، دریچه تازهای را به روی علاقهمندان تئاترهای تلویزیونی گشودند. اکنون هم اگر قرار است تلهتئاتر در یک رسانه تازه احیا و استمرار یابد، اصل لزوم تکثر آرا همچنان بر جای خود محفوظ است؛ اصلی که باید از مسیر دعوت از افراد صاحب دانش و تجربه اتفاق بیفتد تا گونه در حال فراموشی تلهتئاتر جایگاه رفیع گذشته خود را بازیابد.