|

 تأملی بر «زمان باقی‌مانده» به‌ مناسبت نمایشگاه «در برابر فراموشی»

اقتدار شاهد

اینجا، در پسِ نگاه‌های مات یا مبهوتِ سوژه‌های عکاس، در ویرانه‌ها و تاب‌خوردن در میان ویرانه‌ها، در چهره‌های بی‌روح طالبان و خنده‌های ماسیدۀ کودکانِ هرات و ورشو و چرنوبیل و شوچنکو، در نمایشگاه «در برابر فراموشی»*، مؤلفی ایستاده است که به ناتوانی از سخن‌گفتن شهادت می‌دهد.

اقتدار شاهد
شیما بهره‌مند دبیر گروه فرهنگ‌

انسان آن ویران‌نشدنی است که می‌تواند تا بی‌نهایت ویران شود.

موریس بلانشو

اینجا، در پسِ نگاه‌های مات یا مبهوتِ سوژه‌های عکاس، در ویرانه‌ها و تاب‌خوردن در میان ویرانه‌ها، در چهره‌های بی‌روح طالبان و خنده‌های ماسیدۀ کودکانِ هرات و ورشو و چرنوبیل و شوچنکو، در نمایشگاه «در برابر فراموشی»*، مؤلفی ایستاده است که به ناتوانی از سخن‌گفتن شهادت می‌دهد. شاهد در مقام مؤلف. اما اگر بازماندگان همان شاهدان باشند، شهادت واجد شکافی است که معنای آن و اعتبار شاهدان را به پرسش می‌کشد. پریمو لوی، شاهد تمام‌عیاری که از آشویتس جان سالم به در برد، معتقد است «آنان که این تجربه را از سر نگذرانده‌اند هرگز نخواهند دانست؛ آنان که از سر گذرانده‌اند هرگز نخواهند گفت؛ نه واقعاً، نه کاملاً... گذشته از آنِ مردگان است».** منظور لوی از «این تجربه»، همان تجربۀ اردوگاه است که می‌توان آن را به هر فاجعه‌ای چون جنگ و خشونت و سرکوب تعمیم داد و از شاهدی سخن به میان آورد که به‌رغم ناممکنی به شهادت برخاسته است. «باید تکرار کنم: ما بازماندگان، شاهدان حقیقی نیستیم. ما بازماندگان یک اقلیت کم‌شمار و نیز غیرعادی هستیم؛ ما کسانی هستیم که به ته خط نرسیدند. آنان که به ته خط رسیدند دیگر بازنگشتند تا از آن خبر آورند یا لال بازگشتند، اما آنها همان تسلیم‌شدگان هستند، همان غرق‌شدگان، شاهدان کامل...». لوی اما بازماندگان را شاهدانی به نیابت از شاهدان کامل می‌داند که حقیقت را با حدی از خردمندی بازگو می‌کنند، پس به نمایندگی از آنها سخن می‌گویند. آنها به‌ قول آگامبن، به شهادتی گم‌شده شهادت می‌دهند. اما غرق‌شدگان نه چیزی برای گفتن دارند، نه هیچ خاطره‌ای برای بازگفتن. آنها هیچ داستانی ندارند، چهره‌ای ندارند و حتی فکری در سر ندارند. پس هر‌کس بارِ شهادت‌دادن به نام آنان را بر دوش می‌کشد می‌داند که باید به نام ناممکنیِ شهادت‌دادن شهادت دهد. با این اوصاف، سکوت در برابر فاجعه و باور به اینکه فاجعه، واقعیتی مجزا از زبان است که به بیان و تصویر درنمی‌آید، یا وانهادنِ کلمات و تصاویر شاهد به آزمون ناممکنی، ناخودآگاه ژستِ قدرت برسازندۀ خشونت و فاجعه را تکرار می‌کند. چنان‌که به روایت لوی، نازی‌ها خطاب به ساکنان اردوگاه می‌گفتند «این جنگ هر‌طور تمام شود، ما جنگ علیه شما را برده‌ایم؛ هیچ‌یک از شما باقی نخواهد ماند تا شهادت دهد، اما حتی اگر هم کسی زنده بماند، دنیا او را باور نخواهد کرد... هیچ یقینی در میان نخواهد بود، زیرا ما اسناد و شواهد را همراه با شما نابود خواهیم کرد... ما همان کسانی خواهیم بود که تاریخ اردوگاه‌ها را دیکته می‌کنند». پس با وجودِ این شکاف میان شهادت حقیقی و شاهدان، هر فاجعه به شاهدی نیاز دارد که دست‌کم به روی‌دادن بالقوگی سخن‌گفتن شهادت دهد. به تعبیر آگامبن، «شهادت، با هر کلمه‌اش، دقیقاً همین جداافتادگی بقا از زندگی را رد می‌کند». همین‌جاست که او مفهوم «اقتدار شاهد» را پیش می‌کشد؛ درواقع اقتدار شاهد «عبارت است از توانایی او به سخن‌گفتن تنها به نام یک ناتوانی به سخن‌گفتن -یعنی عبارت است از سوژه‌بودن او». از دید آگامبن، تأمل بر شأن خاص سوژه از این منظر ضرورت دارد که سوژۀ شهادت یک «باقی‌مانده» است. یک زمان باقی‌مانده. در نمایشگاه «در برابر فراموشی»، عکس‌ها و چیدمان و ویدئوآرت‌ها چنان تدارک دیده شدند که هر انسان تسلیم‌شده، یا به‌ تعبیر آگامبن «غرق‌شده»، هر انسان در معرض جنگ و خشونت، در نبود یک پایان به‌نوعی بی‌معنایی و بیهودگی و تباهی بی‌پایان محکوم نیست، بلکه همه‌چیز چنان در کنار هم چیده شده تا این تصور شکل بگیرد که آنها، آن شاهدان حقیقی -یا آنان که هنوز به ته خط نرسیدند اما مات و مبهوت و ساکت مانده‌اند، نه یک پایان، بلکه یک باقی‌مانده دارند که شاهد در مقام مؤلف می‌تواند آن را به زمان باقی‌مانده پیوند بزند. آگامبن برای درکِ کارکرد مؤلف در مقام شاهد، به ریشۀ لاتین این کلمه برمی‌گردد که در اصل بر شخصی دلالت دارد که در امور اشخاصی که در قانون نامعتبرند، مداخله می‌کند. و البته معانی دیگری را نیز برمی‌شمارد که همگی دلالت بر مداخلۀ شخصی برای اعتباربخشی به دیگری یا کامل‌کردن ارادۀ او دارد. در این معنا، کلماتی که در زبان ایدۀ شهادت را بیان می‌کنند، فیزیونومیِ خاص خود را به دست می‌آورند. بر این اساس، «مؤلف» مادامی بر شاهد دلالت می‌کند که شهادت همواره چیزی، واقعیتی، فاجعه‌ای را پیش‌فرض بگیرد که پیش از او وجود داشته و واقعیت آن باید گواهی شود. بدین معنا، اقتدار شاهد بیش از آن‌ چیزی است که به آن شهادت می‌دهد. و شهادت همواره کنش یک مؤلف است: «شهادت همواره مستلزم یک دوگانگی ذاتی است که در آن یک نابسندگی یا ناتوانی کامل می‌شود یا معتبر می‌گردد».

عکس‌ها و چیدمانِ «در برابر فراموشی» در مقام متنِ شهادتی پدیدار می‌شود که بنا دارد کنش یک ناتوان (شاهد حقیقی) را کامل کند و قدرت اثبات را به آن چیزی ببخشد که به خودی خود آن را ندارد. درواقع کنشِ ناقص یا ناتوانی بر کنش مؤلف مقدم است و به کنش شاهد اعتبار می‌بخشد و آن را کامل می‌کند. این همان زمان باقی‌مانده‌ای است که از پسِ فاجعه یا در میانۀ فاجعه، به تصور کشیده شده است تا در برابر فراموشیِ شاهدان حقیقی بایستد. شاهد و سوژه قربانی، مؤلف و تسلیم‌شده، ناتوان و آفریننده، جدانشدنی‌اند، وحدت-تفاوتِ آن‌هاست که شهادت را برمی‌سازد. پس، «در برابر فراموشی» به بیان درآمدنِ شاهدان حقیقی به روایت مؤلفی است که به این نیابت باور دارد و از این‌روست شاید که به‌عنوانِ سوژۀ شهادت‌دهنده در این چیدمان محو شده و غایب است. این عکس‌ها و همهمه‌های نامفهومِ ویدئوآرت‌ها، همان «سایه‌های تاریک»اند که پریمو لوی صدای آنان را در «پس‌زمینه» می‌شنید. همان سایه‌های تاریک که از شاهدان کامل، از آنان خبر می‌دهد که ما نمی‌توانیم ببینیم‌شان، همان «تسلیم‌شدگان» که دیگر زبانی برای شهادت‌دادن ندارند و البته، بازماندگانِ کنونی که مات و مبهوت به دوربینِ «شاهد-مؤلف» یا به چشم‌اندازی نامعلوم خیره شده‌اند. آگامبن، دست آخر می‌گوید باقی‌مانده‌های فاجعه -شاهدان- نه مردگان‌اند و نه بازماندگان، نه غرق‌شدگان‌اند و نه نجات‌یافتگان، بلکه همان چیزی هستند که بین آنها باقی می‌ماند. در شهادتِ «در برابر فراموشی» نیز، باقی‌مانده به‌منزلۀ یک ماشین رستگاری‌بخش پدیدار می‌شود که با نقب‌زدن به ویرانه‌های اخلاقیاتِ فاجعه (جنگ اوکراین و خشونت طالبان و سرکوب و خشونت هر قدرت دیگری در هر جای جهان)، «نوعی اخلاق نوین شهادت» را تداعی می‌کند.

* پروژه «در برابر فراموشی»، عکس‌ها و ویدئوآرت‌های علی پاکزاد و افشین قدبیگی از افغانستان و طالبان و جنگ اوکراین، 1 تا 12 تیرماه در سالن استاد ممیز خانه هنرمندان.

** «باقی‌مانده‌های آشویتس: شاهد و بایگانی» جورجو آگامبن، ترجمه مجتبا گل‌محمدی، نشر بیدگل.