|

معرفی فیلم «دلال» اثر «هیروکازو کورئیدا»

بودای کوچک در گرداب عمیق

داستان فیلم «دلال» خارج از ژاپن و در کره جنوبی اتفاق می‌افتد و با الهام از پدیده «جعبه‌های نوزاد» ساخته شده است. او ایده این فیلم را وقتی فیلم «پسر کو ندارد نشان از پدر » را می‌ساخت، پیدا کرد. جعبه‌ نوزاد ابتکار کلیسا‌های کره برای پذیرش کودکان ناخواسته است. در پنج دقیقه ابتدایی فیلم با کلیشه‌ای‌ترین شکل ممکن به داستان وصل می‌شویم. در یک شب بارانی مادری مستأصل، نوزادی در آغوش دارد و با کندی و تردید از پله‌های خیابانی خالی از هیاهو، بالا می‌رود و کودکش را روبه‌روی یکی از جعبه‌های کلیسا رها می‌کند. چنین آغاز ساده و البته جذاب به اندازه کافی می‌تواند کنجکاوی برانگیز باشد.

بودای کوچک در گرداب عمیق
خبرنگار: فرانک کلانتری

سینمای ژاپن معما است و در دوران مختلف غافلگیری‌های متعددی داشته است. کوروساوا، میازاکی، ریوسکه هاماگوچی کارگردانی بودند که تاثیر عمیقی بر سینما گذاشتند؛ اما در بین نسل تازه هیروکازو کورئیدا می‌تواند ادعا کند بزرگ‌ترین کارگردان زنده سینمای ژاپن است که آثارش بیشترین شباهت به کارهای یاسوجیرو اوزوی بزرگ دارد. هرچند خودش بیشتر تمایل دارد با میکیو ناروسه مقایسه شود. او در سال ۲۰۱۸ جایزه نخل طلای کن را برای فیلم «دزدان فروشگاه» دریافت کرد؛ و سال گذشته دومین جایزه ویژه هیات‌ داوران را برای فیلم دلال گرفت. فقر و حاشیه‌نشینی، خانواده و تربیت کودکان دغدغه‌هایی است که در آثارش دنبال می‌کند. هیروکازو کورئیدا در ابتدا فیلم‌ساز مستند بود که کارهای تلویزیونی‌اش بر داستان‌های زندگی واقعی منحصربه‌فرد و ویرانگر متمرکز بود، مسیر مشابهی که در فیلم‌های داستانی با رویکردی ملایم و طبیعی‌تر نسبت به مسائل روزمره پیش گرفت.

داستان فیلم «دلال» تازه‌ترین اثر این کارگردان خبره، خارج از ژاپن و در کره جنوبی اتفاق می‌افتد و با الهام از پدیده «جعبه‌های نوزاد» ساخته شده است.او ایده این فیلم را وقتی فیلم «پسر کو ندارد نشان از پدر » را می‌ساخت، پیدا کرد. جعبه‌ نوزاد ابتکار کلیسا‌های کره برای پذیرش کودکان ناخواسته است. در پنج دقیقه ابتدایی فیلم با کلیشه‌ای‌ترین شکل ممکن به داستان وصل می‌شویم. در یک شب بارانی مادری مستأصل، نوزادی در آغوش دارد و با کندی و تردید از پله‌های خیابانی خالی از هیاهو، بالا می‌رود و کودکش را روبه‌روی یکی از جعبه‌های کلیسا رها می‌کند. چنین آغاز ساده و البته جذاب به اندازه کافی می‌تواند کنجکاوی برانگیز باشد. اما فیلم تماشایی‌تر می‌شود، وقتی می‌بینیم دو زن در اتومبیل مرموزی پیگیر داستان هستند. در ادامه دو مرد تحویل گیرنده نوزاد، به جای تحویل کودک به پرورشگاه او را به خانه می‌برند و رد پای مادر را هم از دوربین‌های مدار بسته پاک می‌کنند. همه این اتفاقات در چند دقیقه ابتدایی فیلم رخ می‌دهد اما به این سرعت ادامه پیدا نمی‌کند. بازیگر کره‌ای سونگ کانگ هو که به خاطر بازی در انگل بونگ جون هو اسم و رسمی به هم زد، اینجا در نقش سانگ هیون، یکی از دو مرد و کارمند کلیسای محلی ظاهر می‌شود. بازیگری که توانایی بروز ویژگی‌های خوب و بد شخصیت‌هایش به شکل هم‌زمان دارد. او در این فیلم در واقع دلالی است که گهگاه نوزادان تازه متولد شده را می‌دزدد و با کمک همکارش که در یتیم‌خانه بزرگ شده، برای فروش در بازار سیاه فرزندخواندگی عرضه می‌کند. دونگ سو ساکن سابق یتیم‌خانه، به اطلاعات والدینی که می‌خواهند بروکراسی کلیسا را دور بزنند و سریع‌تر به کودک دلخواهشان برسند، دسترسی دارد. این موقعیت غم‌انگیز و زشت، آغشته به طمع و استیصال، داستان دو خطی فیلم دلال است که انتظار می‌رود قصه تلخ و بی‌رحمی باشد. اما شخصیت‌هایی که حرفشان رفت احمق‌های خوش‌قلبی هستند که در کنار انگیزه‌های مالی خوشان را لک‌لک‌های دوقلویی می‌بینند که در جست‌وجوی خوشبختی برای کودکان نگون‌بخت هستند. دقیقاً همین تضاد جالب، فیلم را متفاوت از چیزی که انتظارش را داریم پیش می‌برد. طوری که ناچاریم شخصیت‌های معیوب فیلم را دوست داشته باشیم. جذابیت فیلم‌های کورئیدا توانایی او در شکل دهی شخصیت‌های لایه لایه‌اش است. در روایتش احساسات و روابط پیچیده‌ای ایجاد می‌کند که برای بیننده پذیرفتنی است. بار دراماتیک بر شانه‌های یک شخصیت سنگینی نمی‌کند و در طول داستان به شکل مهندسی‌شده‌ای بین همه کاراکترها تقسیم می‌شود. حتی نوزاد داستان فیلم اغلب در مرکز صحنه است و شاهد هر چیزی است که در حال رخ دادن است. کودک در همه صحنه‌ها نقش مرکزی دارد و منتظر نتیجه تصمیماتی است که دیگران برایش می‌گیرند. او بودای کوچکی است که در میان یک گرداب عمیق گرفتار شده است.

رمز موفقیت و باورپذیری داستان‌های عجیب کورئیدا تبحرش در بازی گرفتن است. کارگردانی که نمی‌ترسد نقش‌های تأثیرگذارش را به کودکان بسپارد. و به این توصیه سینمای هالیوود گوش نمی‌دهد که می‌گوید، اگر می‌خواهی فیلم خوب بسازی سراغ بچه‌ها و حیوانات نرو. کودکان در فیلم‌های او نقش اساسی دارند و در دلال هم به این چالش بزرگ تن می‌دهد. داستان فرعی کودکی که می‌خواهد فوتبالیست شود، برای هر کارگردانی می‌توانست انتخاب آخر باشد اما اینجا به ور کمدی فیلم تبدیل شده که به کم شدن تلخی درون‌مایه کمک می‌کند. انتخابی آگاهانه در کنار عناصر دیگر. بازیگران دیگر فیلم همگی بازی یکدست و روانی ارائه می‌دهند و گل سرسبدشان سونگ کانگ هو است که در  دلال واقعاً درخشان است. سونگ کانگ هو می‌تواند ویژگی‌های خوب و بد شخصیت‌هایش را به شکل استادانه‌ای با هم درآمیزد و سبکی بسازد که از چنین آدمی انتظار داریم.

فرمول موفقی که کورئیدا در این فیلم پیش گرفته، همان است که در فیلم دزدان فروشگاه هم می‌بینیم. شباهت این دو داستان قابل‌چشم‌پوشی نیست طوری است که یکی می‌تواند در ادامه دیگری باشد. لحن‌های مشترک ‌او در فیلم‌های مختلفش قابل ردیابی است. هر دو فیلم پرتره‌ای غیرمعمول از روابط خانوادگی ارائه می‌دهند که درنهایت خودتان را در آن را پیدا می‌کنید. کورئیدا آنجا هم از خانواده‌ای می‌گوید که برای سیر کردن شکمشان دزدان پاره وقت هستند اما با وجود فقر و گرفتاری، نمی‌توانند به‌سادگی از کنار کودک گرسنه به عبور کنند. نگاه خوش ببین کارگردان نسبت به زندگی تا حدودی آزاردهنده، احساساتی و در تضاد با زندگی واقعی به نظر می‌‌رسد. و بیان این درون‌مایه که فقر نمی‌تواند ذات انسان‌های خوش‌قلب را نابود کند، فیلم را تا مرز شعاری شدن پیش می‌برد اما به دامش نمی‌افتد و در نهایت صداقت کورئیدا در شکل بیان قصه متقاعدمان می‌کند که هیچ‌چیز در دنیای خاکستری او سیاه‌وسفید نیست و رویکرد بی‌قضاوتش پذیرفتنی ست.