درباره سریال «فلز در همتنیده»
لطفا جدی نگیرید!
احتمالا اگر بخواهید تعداد فیلمها و سریالهای تلویزیونی ناموفقی که از روی بازیها ساخته شدهاند را نام ببرید، میتوانید به موارد بسیار زیادی اشاره کنید. البته اگر قصد دارید به همین یک سال اخیر اکتفا کنید و «آخرین بازمانده از ما» و انیمیشن «برادر سوپر ماریو» را به عنوان شاهد بیاورید، چندان جامعه آماری مطمئنی نخواهیم داشت. این دو مورد که اخیرا در دنیای سریالهای تلویزیونی و سینماها مورد توجه قرار گرفتند، شاید راه را برای اقتباس از بازیها باز کرده باشد.
احتمالا اگر بخواهید تعداد فیلمها و سریالهای تلویزیونی ناموفقی که از روی بازیها ساخته شدهاند را نام ببرید، میتوانید به موارد بسیار زیادی اشاره کنید. البته اگر قصد دارید به همین یک سال اخیر اکتفا کنید و «آخرین بازمانده از ما» (The Last of Us) و انیمیشن «برادر سوپر ماریو» (The Super Mario Bros. Movie) را به عنوان شاهد بیاورید، چندان جامعه آماری مطمئنی نخواهیم داشت. این دو مورد که اخیرا در دنیای سریالهای تلویزیونی و سینماها مورد توجه قرار گرفتند، شاید راه را برای اقتباس از بازیها باز کرده باشد، اما دلیلی برای این نیست که فراموش کنیم اغلب اقتباسهایی که از بازیها صورت میگرفت، چگونه با سر به زمین خوردهاند. «فلز در همتنیده» اما در میانه میایستد. سریالی که بر اساس فرانچایز بازی ویدیویی به همین نام توسط سونی اینتراکتیو اینترتینمنت ساخته شده و به وسیله شبکه پیکاک در دسترس مخاطبان قرار گرفته است.
داستان «فلز در همتنیده» به هیچ وجه پیچیده نیست و از قضا رت ریس، پال ورنیک و مایکل جاناتان اسمیت - به عنوان سه توسعهدهنده سریال - حساب و کتابشان با خودشان صاف است. آنها میدانند میخواهند چه چیزی بسازند. بازی «فلز در همتنیده» در یک سطر بازی ماشینهای جنگی است. بازیهایی که از سال 1995 در دسترس مخاطبان قرار گرفته و مورد توجه هم بوده است.
سریال هم با الگو قرار دادن همین ماجرای ماشینهای جنگی یک اکشن جادهای در فضایی پساآخرالزمانی طراحی کرده که در مرکز آن جان دو (با بازی آنتونی مکی) قرار دارد: «بیست سال پیش، دنیا تمام شد. تبدیل شد به یه آشغالدونیِ آخرالزمانی؛ یه باگی تمام کامپیوترهای دنیا رو از کار انداخت. شبکههای برق از کار افتادن، اینترنت قطع شد. برای همین شهرها دیوار کشیدن تا از خودشون حفاظت کنن و جنایتکارها رو انداختن بیرون وسط هرج و مرج تا بتونن سر هر چی مونده بجنگن؛ که چیز چندانی هم نبود، عمدتاً ماشین و اسلحه. الان داخلیها داخل میمونن و بیرونیها هم بیرون، ولی عدهای هم هستن که وارد و خارج میشن. آدمهای خفن، اسطوره و متواضعی مثل بنده که محمولههای باارزش رو از یه شهر میبرن به یه شهر دیگه. مسیرش خیلی خطرناکه. چون همهی اینها دنبال چیزی هستن که دارم. اینجاست که میرسیم به ماشینها و اسلحهها.» شغل جان دو «شیرفروش» است. شیرفروشها اما در جهان این سریال شیر نمیفروشند! شیرفروشها محمولههای مهم اساسی برای زندگی بین شهرها جابهجا میکنند و همیشه هم سوار ماشینهایشان هستند. آنها باید با خطرات زیاد بین جادهها روبهرو شوند و در نهایت محموله خود را به سلامت برسانند. در این میان و در این سریال یک پیشنهاد به جان دو باعث میشود که او مسیر متفاوتی را در مقابل خود ببیند.
شاید مهمترین ویژگی سریال «فلز در همتنیده» این باشد که تکلیف آن با خودش روشن است. این از آن ویژگیهایی است که در دنیای سریالهای تلویزیونی به عنوان یک غنیمت به حساب میآید. سازندگان دقیقا میدانند از سریال خود چه میخواهند و بر اساس آن پیش میروند. حتی آنها کار را به جایی میرسانند که توقعشان از سریالی که ساختهاند، معلوم است. آنها قرار است همه عناصر بازی را در کنار هم قرار دهند و به همین علت است که مسیری را برنامهریزی میکنند تا شخصیتهای مختلفی را در مسیر حرکت جان دو قرار دهند.
سریال نه تنها ما را با جهان بازی آشنا میکند بلکه به صورتی هوشمندانه مسیری را در پیش میگیرد که قرار نیست در آن خیلی اتفاقات جدی رخ دهد. تکلیف سازندگان با جهان این سریال بسیار روشن است. آنها میدانند که قرار است یک سریال بزرگسالانه بسازند و در آن همه چیز را به سخره بگیرند. طنز ظریفی در زیرلایههای «فلز در همتنیده» وجود دارد که از جدی گرفته نشدن سریال توسط سازندگان حکایت میکند. اینجا قرار نیست چیزی جدی باشد و همین جدی نبودن باعث شده که اتفاقا این مجموعه 10 اپیزودی با قسمتهای 30 دقیقهای به هیچ وجه مخاطب را خسته نکند.
در هر قسمت از «فلز در همتنیده» ما با شخصیت اصلی در جاده حرکت میکنیم در حالی که گذشته شخصیتهای دیگر و اوضاع و احوال امروزشان را نیز میبینیم. همه این شخصیتها در خرده روایتهای سریال قرار است در کنار هم قرار گیرند و این همان نقطهای است که «فلز در همتنیده» را به سریالی تبدیل میکند که از دیدن آن خسته نخواهید شد.
این سریال اساسا در دسته مجموعههایی جا میشود که برای سرگرمی ساخته شدهاند. حتی سریال همنشینی خاصی با جهان بازی هم به مخاطب ارائه نمیدهد. نبرد ماشینها در حالی که میتوانست بخش مهمی از سکانسها را به خود اختصاص دهد، یک اتفاق همیشگی در سریال نیست. این نکته از یک سو میتواند نقطه قوت و از سوی دیگر نقطه ضعف سریال باشد. نقطه قوت از دید کسانی که نمیخواهند صرفا یک بازی ماشینهای جنگی را ببینید و نقطه ضعف از اینکه در جهانی بنا شده بر اساس نبرد ماشینهای جنگی چرا بخش عمدهای از آن به رویدادهای دیگر اختصاص دارد و جنگ ماشینها گاهی حتی به طور کلی به ورطه فراموشی سپرده میشود.
جهان سریالهای تلویزیونی جهانی پر حادثه است، اما «فلز در همتنیده» حتی به همین پر حادثه بودن هم زیاد اعتنایی نمیکند و راه خود را میرود. همه چیز در این سریال، خیلی خطی و بدون هیچ پیچیدگی اتفاق میافتد. این ویژگی کار را به جایی رسانده که شخصیتها هم چندان عجیب و غریب از کار در نیامدهاند. نه جان دو، نه «ساکت» (با بازی استفانی بیاتریز) و نه حتی «دندون شیرین» و «مامور استون» چیز زیادی برای عرضه ندارند. شخصیتهایی دم دستی که کار چندانی انجام نمیدهند اما چون قرار نیست سریال یک اثر جدی باشد، حضور آنها هم به همین اندازه کافی است. جهانی که «فلز در همتنیده» آن را تصویر میکند، جهان عحیب و غریبی نیست و خود سریال هم قصدی برای عجیب و غریب بودن ندارد. با اینکه قرار است یک فضای پساآخرالزمانی را ببینیم اما چندان توجهی به این فضا هم نمیشود و اصراری هم برای استفاده از این فضا وجود ندارد.
«فلز در همتنیده» یک انتخاب در مقابل شماست. انتخابی که میتوانید با تماشای آن از تماشای یک سریال سرگرمکننده لذت ببرید، با جهان یک بازی پر طرفدار آشنا شوید و یک اکشن پساآخرالزمانی بزرگسالانه ببینید. البته همه اینها در یک صورت «فلز در همتنیده» را به یک اتفاق متفاوت تبدیل میکند که این سریال را اصلا جدی نگیرید.