|

معرفی فیلم زندگی‌های گذشته به کارگردانی سلین سانگ

همیشه این تویی که می‌روی

عشق‌های راه دور با وجود سرعت گسترششان هنوز به شکل بی‌رحمانه‌ای غیررسمی و نپذیرفتنی هستند و کمتر کارگردانی رغبت به انتخابش دارد اما سلین سانگ نظر دیگری دارد. او در فیلم اولش «زندگی‌های گذشته» از روابط آغشته با مناسبات مدرن و آنلاین، بستری مناسب برای تعریف داستانش ساخته. مسافت‌های جغرافیایی به مدد ابزارهای امروزی مانع کوچکی برای رابطه به نظر می‌رسد. البته تا آنجایی که صمیمیت‌، بین خطوط تکست‌ها گم می‌شود و ناکامی ناشی از چنین ارتباطی واقع می‌شود. جایی که فقدان رخ می‌دهد و درام شکل می‌گیرد. زندگی‌های گذشته وقتی جذاب‌تر می‌شود که با رویای ملاقات دوباره با آدم‌های زندگی‌های قبلی می‌آمیزد.

همیشه این تویی که می‌روی
خبرنگار: فرانک کلانتری

شکل کنونی ارتباطمان با جهان اطراف هیچ شباهتی با گذشته ندارد. دگرگونی مناسبات، تنها وقتی ملموس است که فقط چند ساعت بدون اینترنت و تلفن همراه رها شویم. اگر در خیابان باشیم به سختی به خانه می‌رسیم و اگر در خانه باشیم، نمی‌دانیم چطور با بیرون ارتباط بگیریم. کار، روابط خانوادگی و حتی عشق بدون ابزار نوظهور می‌لنگد؛ اما این شکل جدید ارتباطی و متعلقاتش، در قصه‌ها جای چندانی ندارد و هنوز به‌اندازه تاثیر پررنگش، در داستان‌ها و دارم ‌نقش نمی‌گیرد. به نظر می‌رسد تماس‌های تصویری، عشق‌های مجازی و احساسات کوتاه شده در ایموجی آن‌قدر که در زندگی‌ها جاریست در داستان‌ها نیست. اگر هم هست به شکل اغراق‌شده در آثاری شبیه او «HER» به چشم می‌خورد. پرداختن نوعی اعتبار دادن است و پذیرفتن تغییرات آسان نیست. عشق‌های راه دور با وجود سرعت شیوعشان هنوز به شکل بی‌رحمانه‌ای غیررسمی و نپذیرفتنی هستند و کمتر کارگردانی رغبت به انتخابش دارد اما سلین سانگ نظر دیگری دارد. او در فیلم اولش «زندگی‌های گذشته» از روابط آغشته با مناسبات مدرن و آنلاین بستری مناسب برای تعریف داستانش ساخته. مسافت‌های جغرافیایی به مدد ابزارهای امروزی مانع کوچکی برای رابطه به نظر می‌رسد. البته تا آنجایی که صمیمیت‌ بین خطوط تکست‌ها گم می‌شود و ناکامی ناشی از چنین ارتباطی واقع می‌شود. جایی که فقدان رخ می‌دهد و درام شکل می‌گیرد.

این ایده داستانی به قدر کافی ملموس و هوشمندانه است اما در «زندگی‌های گذشته» برخلاف تعریف و تمجیدهای منتقدان ناقص مانده و پرداختی چندان خلاقانه و گیرا ندارد.

خطر لو رفتن داستان

داستان از این قرار است: دو عاشق پیشین، نورا و هه سونگ، در بازی بسیار آشنای اواخر دهه 2000 (جستجوی آدم‌های قدیمی از سر کنجکاوی در فیس بوک) دوباره به هم برمی‌خورند. احساسات گذشته در ملاقات اسکایپی جان تازه می‌گیرد. نورا مون نمایشنامه‌نویس ساکن نیویورک در کودکی به همراه خانواده‌اش از کره به کانادا و سپس به آمریکا مهاجرت کرده و هه سونگ، همچنان در سئول زندگی می‌کند. آن‌ها در ریتمی مست‌کننده روبروی هم قرار می‌گیرند. اشتیاق شناخت دوباره و بازگو کردن تجربه‌های مشترک آن‌قدر قدرت دارد که مکالمات طولانی را لذت‌بخش کند و رابطه آن‌ها از نو شکل بگیرد. رابطه‌ای که صریحاً عاشقانه نیست، اما دوستی ساده هم نیست که بشود حفظش کرد. تعریفی ندارد. فقط پر از اشتیاق محسوس و ناگفته است که در کسالت ناشی از تماس‌های تصویری طولانی و شش ساعت اختلاف زمان به ناامیدی می‌رسد. لانگ دیستنس زندگی آفلاین‌ آن دو را به خطر می‌اندازد و دانستن اینکه حداقل یک سال طول می‌کشد تا ملاقات واقعی رخ بدهد، پایان رابطه‌ای را رقم می‌زند که از ابتدا به طور رسمی آغاز نشده.

از زمان اولین نمایش، فیلم «زندگی‌های گذشته» به‌عنوان یک داستان عاشقانه تأثیرگذار، معرفی شد که جذابیت همیشگی ارتباط افلاطونی را با خودش حمل می‌کرد. اغلب منتقدان بر ارائه ظریف سونگ تمرکز کردند که علاوه بر نمایش رابطه عمیق دو نفر، رویکرد متفاوتی به مهاجرت دارد. برخلاف آنچه در اغلب داستان‌های مربوط به مهاجرت شرقی‌ها به غرب مرسوم است، از ناکامی‌ها و ناله‌های معمول خبری نیست. نورا هر چه از نیویورک می‌خواسته به دست آورده. تحصیلات در رشته‌ای که آرزویش بوده، جایگاه اجتماعی مناسب و همسر نویسنده‌ای که تحسینش می‌کند؛ اما همان‌طور که مادر نورا در توجیه ترک کشورش می‌گوید، او چیزی پشت سر گذاشته تا چیزی دیگر به دست ‌آورد. نورا با اینکه در کودکی مهاجرت کرده اما زندگی دوگانه‌ای دارد و حتی با دو نام مجزا. نورا در آمریکا و نا یانگ در کره. جایی در مکالمه با شوهرش از این احساس دوگانه حرف می‌زند و می‌گوید: «وقتی با هه سونگ هستم احساس می‌کنم خیلی کره‌ای نیستم» رابطه او با هه سونگ چیزی شبیه رابطه‌ای است که با کره و فرهنگش دارد. پیشینه‌ای که پس از ۲۲ سال دست از سرش برنداشته و به بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی‌های گذشته‌اش تبدیل شده. گذشته‌ای که با حضور و غیاب هه سونگ خودی نشان می‌دهد. او با حضورش زندگی‌ای را نشان می‌دهد که نورا به خاطر مهاجرت از دست داده. امکانی که با ماندن در کره می‌توانست داشته باشد. چیزی که برای به دست آوردن چیز دیگری پشت سر گذاشته. سکانس مکالمه صمیمی هه سونگ و نورا با زبان مشترک در حضور همسر آمریکایی، گواه عینی همین احساس صمیمی گمشده است که در غربت پیدا نمی‌کنی. نوعی گم‌گشتگی در مسیر یافتن هویت ثابت. فیلم نگاه احساسی به این گم‌گشتگی ندارد و فقط می‌کوشد موقعیت و احساسی را بیان کند. فیلم‌ساز اجازه نمی‌دهد بیننده بفهمد نورا به خاطر از دست دادن زندگی دیگری که می‌توانست داشته باشد و امروز ندارد افسوس می‌خورد یا نه.

وارد کردن مفهوم «این یون»، باور قدیمی کره‌ای و این اعتقاد که ملاقات‌های ما در زندگی‌های گذشته که می‌تواند بر ارتباطات در زندگی فعلی تأثیر بگذارد، رنگ و بویی عرفانی به روایت داده و تلاشی غربی پسندانه برای عمق دادن به قصه است. افسانه‌ای که نورا که در اولین ملاقات برای همسرش تعریف می‌کند و به آن می‌خندد، هه سونگ باور دارد و برای اثبات این باور تا نیویورک سفر می‌کند. حضور دو عاشق قدیمی در نیویورک و قدم زدن در خیابان‌های خیس همان کلیشه قدیمی تکرار شونده است که نمی‌تواند جذابیت چندانی ایجاد کند و گویا همیشه فاصله کارگردان به‌عنوان یک فیلم‌ساز کره‌ای- آمریکایی که قصه خودش را روایت می‌کند با نیویورک پیداست. نیویورک او به‌اندازه نیویورک وودی آلن دل‌نشین نیست و از طرف دیگر سادگی‌ای از جنس سادگی «فیلم‌های یک برش از زندگی» را هم ندارد. اتمسفری ایجاد نمی‌شود. روایت درگیر کننده نیست و شخصیت‌ها هم کسل‌کننده‌تر از آن‌اند که دوستشان داشته باشیم و روحشان را لمس کنیم؛ اما «زندگی‌های گذشته» به‌عنوان فیلم اول اثری قابل‌قبول است که نوید حضور کارگردان زن توانمندی می‌دهد که حرف‌هایی برای گفتن دارد.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها