در باب کافیشاپ و قهوهخانه
فارسی شکر است
نزدیک بیست سال است که بازنشسته شدهام. یعنی به نسل گذشتههای دور تعلق دارم. به هنگام نوجوانی و جوانی آمال و آرزوهای ما، در احوال شخصی، محدود میشد، به قبولی در کنکور مهندسی یا پزشکی یا هنر و در احوال عمومی علاقه و باور به سوسیالیسم و عقبههای آن و البته عشق به میهن و افتخار به تاریخ درخشان گذشته.
بیژن جهانگیری . استاد دانشگاه تهران
نزدیک بیست سال است که بازنشسته شدهام. یعنی به نسل گذشتههای دور تعلق دارم. به هنگام نوجوانی و جوانی آمال و آرزوهای ما، در احوال شخصی، محدود میشد، به قبولی در کنکور مهندسی یا پزشکی یا هنر و در احوال عمومی علاقه و باور به سوسیالیسم و عقبههای آن و البته عشق به میهن و افتخار به تاریخ درخشان گذشته. قلههای افتخارات هم طبیعتا شعرا بودند و دشت پهناور ماندگاری زبان فارسی. گروهی از قهرمانان دوران ما نگهبانان زبان فارسی بودند و پالایشکنندگان و ترویجکنندگان آن. این گروه مورد احترام عمیق جامعه بودند تا حدی که وقتی صحبت جمهوری پیش آمد و پرسیدند چه کسی میتواند رأی اکثریت مردم را جلب کند، فقط یک نام مطرح شد: علامه علیاکبر دهخدا.
قهرمانانی بودند که عاشقانه به غبارروبی زبان فارسی همت گماشتند و چنان صادق بودند که نظرشان موردپسند هشیارانه جامعه قرار گرفت. جامعهای که پذیرفت فارسی شکر است. انشای کتابها و مقالات روزنامهها و حتی نطقهای اهالی سیاست گرایش هرچه سادهتر بودن را پذیرفت و رسیدیم به آنجا که هستیم.
حقوق بازنشستگی دانشگاهیان با واسطه بانکها پرداخت میشود. روزهای اول هر ماه برای دریافت حقوق به بانک مراجعه میکنم. وقتی شروع ساعت کار بانکها را به ششونیم رساندند خوشحال شدم. به بانک رسیدم و دریافت حقوق. گمانم یکی از بزرگان ادبیات جهان است که مینویسند از مناظر دیدنی، سینه موقتا سپرشده کارمندی است که هماکنون حقوق ماهانهاش را دریافت کرده. هوا هنوز گرم نشده بود. با علاقه به پیادهروی در محدوده بانک پرداختم. از یک، دو، سه مغازه نزدیک به هم عبور کردم. هر سه مغازه یک عنوان داشتند: «کافیشاپ». برای من کافیشاپ قهوهخانه معنی میدهد بدون اینکه از این معنی احساس خفت و کوچکی و قدیمیبودن و عقبافتادهبودن داشته باشم. در آن پیادهروی صبحگاهی به آهنگ و نوای تلفظ دو کلمه «کافی» و «قهوه»، بادقت و مکرر در مکرر فکر کردم. با حداکثر انصاف اگر لغت قهوه خوشنواتر از کافی نباشد کم از آن نیست. با این تفاوت که کافی فارسی نیست و قهوه و قهوهخانه به فرمایش علامه دهخدا بیش از چهارصد سال است که وارد زبان فارسی شده و باز هم به روایت علامه در صدها شعر آورده شده است.
میماند «شاپ» و «خانه». قضاوت کدام خوشنوا بودن این دو لغت را به شما خواننده گرامی واگذار میکنم. کافیشاپهایی که از مقابلشان عبور کردم،و شما هم هر روز عبور میکنید، دارای پسوندهایی بودند بهغایت بیسلیقه. یقین دارم نامهای فارسی زیبا و مشتریپسند و خوشنوایی وجود دارد که قابل دسترسی است برای همگان مشروط به جستوجوی آگاهانه و مهربان.
میماند دو مسئله دیگر: کافیشاپ خاص جوانان است و مد روز. میگویم پس احترام و قدرشناسی از زبان فارسی و هزاران محافظ تاریخی آن چه میشود؟ اگر فردا لباس را «سوت» و کفش را «شوز» بگویی چه باید کرد.
درباره حفاظت از جواهر درخشان زبان فارسی بسیار گفتهاند و نوشتهاند. عقبه اجتماعی و سیاسی و فرهنگی بیتوجهی به این ثروت گرانقدر وخیم است و خسارتبار.
اما باور دارم مسئولیت حفظ و اشاعه و مراقبت زبان فارسی بر عهده متولیان اصلی و کاردان آن است و نه صادرکنندگان بخشنامه یا دستورالعملهای اداری. عقبه همان غبارروبندگان گذشته زبان فارسی هستند که مسئول ادامه پالایش فارسی و جلوگیری از آلودگی خسارتبار آناند. وظیفهای که کسی جز ایشان نمیتواند و نباید متولیگری آن را بر عهده بگیرد.