معرفی فیلم «فلورا و پسر» به کارگردانی جان کارنی
مکس و مادرش
نویسنده و کارگردان ایرلندی، جان کارنی که با فیلم دوست داشتنی Once اسم و رسمی به هم زده بود با فیلم «فلورا و پسر» دوباره ظاهر شد. آخرین ساخته او، اشتراکات زیادی با فیلمهای دیگرش دارد. نسخه تکراری کارنی ترکیبی است از عشق، موسیقی و داستانی ساده و سرراست که اغلب در دوبلین میگذرد. فرمول کارنی هنوز کار میکند و با وجود پیشبینی پذیر بودن دلنشین و تماشایی است. موسیقی در فیلمهای کارنی کاراکتری حذف نشدنی و ابزار مهمی برای برقراری ارتباط شخصیتها، انتقال احساسات است.
نویسنده و کارگردان ایرلندی، جان کارنی که با فیلم دوست داشتنی Once اسم و رسمی به هم زده بود با فیلم «فلورا و پسر» دوباره ظاهر شد. آخرین ساخته او، اشتراکات زیادی با فیلمهای دیگرش دارد.
نسخه تکراری کارنی ترکیبی است از عشق، موسیقی و داستانی ساده و سرراست که اغلب در دوبلین میگذرد. فرمول کارنی هنوز کار میکند و با وجود پیشبینی پذیر بودن دلنشین و تماشایی است.
موسیقی در فیلمهای کارنی کاراکتری حذف نشدنی و ابزار مهمی برای برقراری ارتباط شخصیتها، انتقال احساسات است.
خطر لو رفتن داستان:
قصه فیلم اخیر، داستان مادر مجرد خودویرانگری از طبقه کارگر است که در جوانی باردار شده و بیشتر از آنکه زمانش را با پسر ۱۴ ساله عصیانگرش بگذراند در خیابانهای دوبلین شبگردی میکند.
روزها هم بهعنوان پرستار نیمهوقت به مراقبت از بچههای مردم میگذراند. داستان اولیه بسیار به فیلم Wild Rose 2018 (رز وحشی) شباهت دارد.
یک مادر مجرد بددهن و پرنوش و بیمیل که در خانه دیگران کار میکند به موسیقی بهعنوان راهی برای پیشرفت نگاه میکند. اما فلورا و پسر فیلمی ملایمتر و سادهتر است، با لحظاتی از خامی که درنهایت جای خود را به ترکیبی شیرینتر میدهد.
خانواده دونفره آنها با همه جور چالش و مشکلی روبروست. فلور برای جلبتوجه هر کاری میکند. حتی ابایی از طعمه کردن پسر برای بازگرداندن شوهر سابق ندارد؛ اما تلاشهایش بیفایده است و چیزی در چنته ندارد.
پسر نوجوانش هم از او متنفر و فراری است. این نقطه، جایی است تماشاگر وارد زندگی پرمسئله آنها میشود.
پسر فلورا یک خطا با زندان فاصله دارد. فلور گیتار نیمه شکستهای گوشه خیابان پیدا میکند و با ۱۸ دلار سروسامانش میدهد تا بهعنوان هدیه تولد دیرهنگام پسرش را خوشحال کند.
اوج تلاش فلورا برای بازگرداندن فرزند به آغوش خانواده کوچک و مشکلدار دونفرهشان . تلاشی دمدستی که به دل مکس نمینشیند. برای مکس سخت نیست، بفهمد که همیشه مانعی برای آزادی مادرش بوده؛ بنابراین او هم به خودویرانگری تمایل دارد. مکس بهسرعت وعصبانیت هدیه مادرش را رد میکند.
سلیقه موسیقیاش هم متفاوت است. مکس ترکیبی از الکترونیک، هیپ هاپ و پاپ را ترجیح میدهد.
فلور چندان از سلیقه پسرش خبر ندارد. آنها فقط دو همخانه عصبانی هستند که دنیا سمت خوشی برایشان ندارد. فلورا از همهجا مانده، به جای مکس گیتار دست میگیرد و یک معلم آمریکایی استخدام میکند تا آکوردها و نتهای ساخت موسیقی و نوشتن اشعار را از طریق اینترنت در زوم به او بیاموزد.
ایو هیوسون در نقش فلورا بازی بیعیب و نقصی ارائه میدهد. قلب و روح فیلم است. او توانسته خشم و رنجی که از آسیبهای دوران نوجوانیاش دارد را کنار نقش مادری حفظ کند.
در کل فیلم باوجود رنجشی که از کوتاه شدن دوره نوجوانیاش دارد، سعی میکند جوانی را کش دهد و اجازه ندهد مسئولیت والد شدن تواناییاش را برای خوش گذارنی از بین ببرد.
ایو بهآسانی توانسته هم زمان نقش مادر دلواپس و جوان بازندهای را بازی کند که هنوز دوست دارد برای خودش زندگی کند. تمام این احساسات متناقض با نوعی رهایی و رگههای از نافرمانی در بازی او مشخص است. هیوسون به آسانی ور آسیبپذیری که پشت بی خیالی رها شده به نمایش میگذارد.
بازی درخشان او در این نقش یاد به این دلیل باشد که زندگی شخصی ایو دور از این فضا نیست. پدرش پاول دیوید هیوسن معروف به بونو وکس، خواننده ایرلندی گروه راک یوتو (U۲) است.
فلور در حماقتی خودخواسته فرو رفته. تا جایی که وقتی خبرساز یادگرفتن را به شوهر سابق میگوید او دستش میاندازد. استعداد و هوش فلور فقط وقتی بروز پیدا میکند که با جف معلم گیتارش معاشرت دارد.
در صحنههای مشترک جف و فلور کارگردان بدون خودنمایی خاصی مناسبات تازه زندگی آدمها، مانند آموزش آنلاین، یا ارتباط راه دور را بهعنوان یک عنصر اصلی و پیش برنده وارد داستان میکند.
بیننده پسا کرونا هم امکان برقراری ارتباط عمیق بین دو نفر حتی از راه دور را میپذیرد؛ اما برای ملموستر شدن این ارتباط کارنی ترفند سادهای میزند که به نظر اصیل و راه گشاست.
او با یک چرخش دوربین فاصلهای که بین جف و فلورا ست را برمیدارد و شکلی واقعی به ارتباط دو نفر میدهد. فانتزی شیرینی که به طرز هوشمندانهای درست در مقابل دوربین عینی میشود.
فلورا با کمک موسیقی اعتمادبهنفسش را دوباره پیدا میکند و راهی برای ارتباط با پسر بداخلاقش پیدا میکند. ارتباط صادقانه و پویایی بین فلور و معلمش جف اتفاق میافتد.
کارگردان از فرصتهای اندک و محدودیتهایی که برای شناساندن جف دارد، استفاده میکند و با وجود اینکه نمیتواند از صفحه لپتاپ فراتر برود در ایجاد ارتباط عمیق او و فلور موفق است. شخصیت مرموز و آسیبپذیر جف کاملا پذیرفتنی است. رابطه دشوار و رو به رشد آنها دوستداشتنیترین بخش فیلم است.
مانند تماشای کارنی در حال اجرای یک آهنگ محبوب: ساختن شخصیتهایی که با هم موسیقی میسازند و در این فرآیند عاشق میشوند. کارنی با آثارش ثابت کرده میداند دقیقاً کدام دکمهها را چقدر فشار دهد که فیلمهایش در عین ساده بودن لوس و دمدستی به نظر نرسند و صداقت و صمیمیتشان را حفظ کنند. آثار او اغلب اصیل و تماشایی است و میتواند کمی به زندگی دلخوشتان کند.