معرفی مستند مهرجویی: کارنامه چهلساله به کارگردانی مانی حقیقی
ملاقات با مرد سالخورده
پایان مهرجویی، همچون زمین گذاشتن کتابی چندجلدی است که دلبسته سطورش هستی و در پیشگفتار و پاورقی دنبال چیزی تازه میگردی که دوباره وصلت کند به داستان. مرور آثار و خواندن کتاب و دیدن مستند و مصاحبههایی که با مهرجویی شده از جنس همین سرگشتگی و مرهمی است بر فراموشی و نیستی. تماشای مستند پرترهای که مانی حقیقی سالها پیش در مورد مهرجویی ساخت مناسبترین راه برای ملاقات دوباره با اوست.
پایان مهرجویی، همچون زمین گذاشتن کتابی چندجلدی است که دلبسته سطورش هستی و در پیشگفتار و پاورقی دنبال چیزی تازه میگردی که دوباره وصلت کند به داستان. مرور آثار و خواندن کتاب و دیدن مستند و مصاحبههایی که با مهرجویی شده از جنس همین سرگشتگی و مرهمی است بر فراموشی و نیستی. تماشای مستند پرترهای که مانی حقیقی سالها پیش در مورد مهرجویی ساخت مناسبترین راه برای ملاقات دوباره با اوست. مانی حقیقی در این مستند به واسطه جایگاهی در سینمای ایران دارد توانسته چهرههای سرشناسی را به گفتوگو دعوت کند و به دلیل تسلطش بر سینما و آشنایی با مناسبات پشت دوربین گفتوگوهایی بیپرده رقم میزند که روشنگرانه است و فیلم را به ورطه مدح و ستایش یک چهره سرشناس نمیبرد. خطری که اغلب مستند پرترهها با آن درگیرند. در این مستند مخالفان و منتقدان مهرجویی بیپرده از دیدگاهشان میگویند. نظراتی که برخی امروز معتبرترند و برخی تاریخ مصرفشان گذشته. تدوین بهمن کیارستمی ریتمی مناسب به فیلم داده که احتمالاً گزینشی است از گفتوگوهای بسیار طولانی. مانی حقیقی گفتوگوهای مفصلتر را در کتابی با همین عنوان برای مخاطبان کنجکاوتر چاپ رسانده است.
این مستند نسبتاً طولانی با همکاری چهرههای سرشناسی ساخته شد و به نوعی ادای احترام به کارنامه درخشان و خارقالعاده مهرجویی است. بازنگری فیلمهای او وقتی در حال ساخت سنتوری است، در عین شناخت این فیلمساز به درک سینمای ایران بعد از انقلاب و آنچه بر جامعه روشنفکری گذشت، کمک میکند. مستند ابتدا با بازگویی خاطرات پیش از انقلاب از زبان مهرجویی و برخی رفقا آغاز میشود. گلی ترقی، عزت انتظامی، داریوش شایگان، و دیگرانی که بودند، از رفاقت و تجربههای گذشته میگویند. آنها در خاطراتشان بخشی از شخصیت مهرجویی را عیان میکنند که احتمالا برای بسیاری از دوستدارانش آشنا نیست. پس از مرور این خاطرات، فیلم به چگونگی ساخت اجارهنشینها میرسد. برخی از عوامل جلوی دوربین میآیند و از روند ساخت فیلم حرف میزنند. و داریوش مهرجویی در زاویهای دیگر از نگاه خودش همان ماجراها را روایت میکند. افرادی که با آنها درباره مهرجویی صحبت شده در یک سمت قاب و مهرجویی در طرف دیگر قاب است. پس از فیلم اجارهنشینها، بقیه آثار شاخص مهرجویی به ترتیب زمانی تا فیلم سنتوری بررسی میشوند. صحبتهای عوامل، کلاس سینماست و تنها مرور آثار مهرجویی نیست. تاریخ شفاهی سینمای آن سالها است، وقتی که کلاری، بهرام رادان، لیلا حاتمی، نیکی کریمی و بسیاری دیگر هنوز در ابتدای مسیر بودند و در کنار کارگردانی همچون مهرجویی رشد کردند و مهرجویی هم کنار آنها مهرجویی شد.
بررسی چهار دهه سینمای مهرجویی در یک مستند دو ساعته، دیدی تازه به علاقهمندانش میدهد که روزی برای دیدن فیلمهایش ساعتها در صف سینما میایستادند؛ اما امروز سلیقهاش را دوست ندارند. مهرجویی هنرمندی سرگشته بود که آنچه بر احوالاتش میگذشت، به تصویر میکشید. به همین دلیل فیلمهایش گاهی خودنمایانه و گاهی هم بسیار صمیمی به نظر میرسند. از خودش مایه میگذاشت. همانطور که در بین حرفهایش هم اشاره میکند، سینما برای مهرجویی راهی برای عبور از دغدغههای ذهنی و خالیکردن افکارش بود. گاهی به عشق، گاهی به فلسفه و گاهی به رنج طبقه ضعیف متوجه بود. هامون را ساخت تا از یک عشق قدیمی خلاص شود. میکس را ساخت تا از سختیهای فیلمسازی بگوید. اجاره نشینها را ساخت تا به روزگار فشل آن روزها غر بزند. او بیتوجه به جریان غالب پیش رفت و رنجهایش را به تصویر کشید. به همین دلیل با اینکه نماینده سینمای روشنفکری بود، ابایی نداشت این عنوان را زمین بگذارد و فیلم سنتوری را بسازد که با نخ صدای چاووشی به ذائقه عموم متصل بود. مهرجویی سینماگر مؤلف نبود.
تنوع ساختار و قصههایی که به آنها متمایل بود، مثالزدنی بود که در کارنامه کمتر فیلمسازی به چشم میخورد. وقتی از مهرجویی علت این تنوع سبک و تم فیلمهایش سوال میشود، با لحنی خسته رو به دوربین میگوید: «حالا میفهمم که چرا جکسون پولاک یک روز بلند شد و گفت دیگر نمیخواهم آن کارهای قبلی را بکنم و بعد بوم نقاشیاش را گذاشت کف اتاق و رفت از آن بالا و شتلق شتلق قطرههای رنگ را ریخت روی بوم و بعد اوووه! چیزهای عجیب و غریب و خارقالعادهای از کار درآمد که هم خیلی معنی داشت و هم خیلی درست بود. سینما بدبختانه نمیتواند به این مرحله از رهایی برسد، چون اسیر روایت و تصویر و دو ساعت زمان است؛ ولی من آن حس رهایی را درک میکنم و الآن دیگر دوست دارم در سینما کارهایی را بکنم که خودم خوشم بیاید.» او پس از فیلم سنتوری نتوانست به اندازه گذشته با مخاطبش ارتباط بگیرد. گویا ورود جادوییاش را از خاطر برد اما توانست در هر شرایطی صادقانه آنچه در ذهنش میگذشت و دغدغهاش بود به تصویر بکشد. تدوام در فیلمسازی مهمترین جادویی بود که او با وجود بالا و پایینهای زندگی شخصی و روزگار عجیب و غریب حفظ کرد. فیلمهایی ساخت که به ماندگارترین آثار سینمای ایران تبدیل شدند. آنچه امروز از آن مطمئنیم این است که بدون فیلمهای مهرجویی سینمای ایران آن چیزی نبود که امروز هست.