|

معرفی فیلم «آناتومی یک سقوط» به کارگردانی «جاستین تریت»

خرده جنایت‌های زن‌وشوهری

«آناتومی یک سقوط» جاستین تریت با یک معما آغاز می‌شود و در ادامه به موشکافی ازدواجی سقوط کرده می‌پردازد که در طول سال‌ها کینه و خیانت به نقطه تلخ پایانی رسیده. نقطه‌ای که در آن ساندرا ناچار است ماجراهای خانه را به دادگاه ببرد و برای دیگرانی که شناختی از او ندارند، از جزییات رابطه‌اش بگوید. این فیلم برنده نخل طلای جشنواره کن امسال شد، زیرا چیزی بیشتر از یک درام دادگاهی بود.

خرده جنایت‌های زن‌وشوهری

«آناتومی یک سقوط» جاستین تریت با یک معما آغاز می‌شود و در ادامه به موشکافی ازدواجی سقوط کرده می‌پردازد که در طول سال‌ها کینه و خیانت به نقطه تلخ پایانی رسیده. نقطه‌ای که در آن ساندرا ناچار است ماجراهای خانه را به دادگاه ببرد و برای دیگرانی که شناختی از او ندارند، از جزییات رابطه‌اش بگوید. این فیلم برنده نخل طلای جشنواره کن امسال شد، زیرا چیزی بیشتر از یک درام دادگاهی بود. تریت در اثرش، سؤالات عمیقی درباره شخصیت‌هایش می‌پرسد، اما بیشترین قدرتش را از این نکته به‌دست می‌آورد که پاسخ‌ قطعی برای سوال‌ها ندارد. جاستین تریت سومین کارگردان زن برنده نخل طلا است و پیش از این با فیلم‌ «سیبیل» شناخته شده بود. تریت هنگام دریافت جایزه از مخالفتش با سیاست‌های امانوئل مکرون حرف زد.

فیلم در کلبه جنگی خانه ساندرا و ساموئل که هر دو نویسنده هستند، آغاز می‌شود. مصاحبه خودمانی زن با دانشجویی که به خانه آنها آمده با موزیک پر سر و صدای همسرش مختل می‌شود. ساندار خوددارانه گفت‌وگو را کوتاه و آن را به زمانی دیگر موکول می‌کند. مصاحبه‌کننده خانه را ترک می‌کند. دانیل پسر کم بینای ساموئل و ساندرا، سگشان اسنوپ را برای یک پیاده روی طولانی بیرون می‌برد؛ اما وقتی بر می‌گردد، پدرش را زخمی و خونین روی برف‌های جلوی خانه پیدا می‌کند. آیا او از اتاق زیر شیروانی که در آن کار می‌کرد به زمین افتاد؟ پریده یا کسی هلش داده؟ برای دو ساعت و نیم بعدی، «آناتومی یک سقوط» به جزییات این حادثه می‌پردازد و هر تصمیمی که نه فقط آن روز، بلکه در دوران ازدواج گرفته شده، توسط افرادی که هرگز خانواده سه نفره را نمی‌شناسند، بررسی می‌شود. خصوصی‌ترین لحظات آنها را در محیط عمومی و عقیم دادگاه به نمایش گذاشته می‌شود. در طول فیلم گاهی متقاعد می‌شویم که ساندرا مسئول اتفاق‌ها است و گاهی به او حق می‌دهیم؛ اما تا پایان نمی‌فهمیم واقعا چه اتفاقی افتاده. چیزی شبیه زندگی واقعی.

این عدم دریافت پاسخ قطعی صدمه‌ای به فیلم نمی‌زند. چون اهمیت واقعی فیلم در حل معما نیست. تریت و همسرش «آرتور هراری» نویسنده فیلمنامه، تلاش می‌کنند بفهمند زوج‌ها چگونه شکست می‌خورند و این شکست در پایان می‌تواند به چه چیزی منجر شود. نوشتن فیلمنامه توسط یک زوج به جذابیت قصه اضافه می‌کند و استفاده از نام واقعی بازیگران در فیلم هم احتمالا نکته‌ای دارد. تریت بین صحنه‌های پرتنش دادگاه و فلاش بک‌های زندگی خانوادگی ساندرا می‌لغزد و با اطلاعاتی که به کندی و مهندسی شده وارد داستان می‌کند، توجه بیننده را به تنش‌های داخل خانواده جلب می‌کند. تکه‌ها پراکنده پازل به مرور به هم می‌چسبند. ساندرا و ساموئل به خاطر تصادفی که باعث نابینایی دانیل در چهار سالگی شده بود، احساس گناه داشتند، اگرچه به نظر می‌رسد یکی از آنها بیشتر ضربه خورده و دیگری را به خاطر موفق‌تر بودن، سرزنش می‌کند. ساموئل در اغلب صحنه‌های فیلم غایب است. بار سنگین فیلم بر دوش «ساندار هولر» و «میلو ماچادو گرانر» بازیگران نقش ساندرا و دانیل است که در کلوزآپ‌های بی‌شمار فیلم، با بازی کنترل شده، پیچیدگی شخصیت‌ها را به نمایش می‌گذارند. هولر خیره‌کننده است. او با قدرت بی‌نظیری، انگیزه‌ و اسکلت‌ نیمه مدفون ساندرا را درون خود نگه می‌دارد و زنی را به نمایش می‌گذارد که هرگز نمی‌توانیم بشناسیمش. تریت در مورد نمایش شخصیت ساندرا هرگز به ملودرام متوسل نمی‌شود اما در نقطه‌ای حساس از فیلم اجازه می‌دهد ساندرا در واقع گرایی مختص خودش در هم بشکند.

ابزار دیگر تریت برای نمایش این موقعیت پیچیده، استفاده از مفهوم زبان و هویت است. ساندرا آلمانی است. در فرانسه زندگی می‌کند و با همسرش انگلیسی صحبت می‌کند. زبانی که آنها در آن به اشتراک رسیده‌اند. پسر با تشویق پدرش به زبان فرانسوی بزرگ می‌شود، علی‌رغم اینکه مادرش به زبانی کاملاً متفاوت، راحت‌تر بود. در برخورد با پلیس و مقامات دادگاه، ساندرا ناچار است با زبان به فرانسوی از خود دفاع کند. بیان عمیق‌ترین افکار با زبانی که ساندرا به آن مسلط نیست موقعیتی ایجاد می‌کند که فیلم را به لایه‌های پیچیده‌تری می‌رساند. بررسی چیستی زبان و چگونگی ایجاد روابط پیرامون آن. اینکه چگونه زبان با هویت و فردیت گره خورده است، موضوع مهمی برای شخصیت پردازی ساندرا و نقش او به عنوان مادر و همسر به دادش می‌رسد.

یک سوم پایانی فیلم به واکنش دانیل و شک و تردیدهایش اختصاص دارد. در یک صحنه، وقتی وکلا بی‌رحمانه اطلاعات زندگی ساندرا و ساموئل را شخم می‌زنند، تریت روی صورت پسر تمرکز می‌کند و به نسخه خیالی آنچه در ذهن او اتفاق افتاده است برش می‌دهد: آیا پدرش زمین خورد یا ساندرا او را هل داد؟

در اواخر دادگاه، ضربه نهایی زده می‌شود. دانیل می‌خواهد شهادت دیگری بدهد. ساندرا که بیشتر نگران احساسات دانیل است تا سرنوشت خود به او اصرار می‌کند صادق باشد، اما وقتی دانیل می‌خواهد آخر هفته را بدون او بگذراند عصبی است. این بخش به سخت‌ترین جنبه پرونده تبدیل، زیرا پسر که در اواخر فیلم به‌عنوان شخصیت محوری ظاهر می‌شود مجبور شده است چیزهای وحشتناکی را در مورد هر دو والدینش کشف کند و اکنون موظف است تصمیم بگیرد که چه چیزی را باور کند. در واقع تریت از این طریق از تماشاگران می‌خواهد انتخابی مشابه داشته باشد و سمت و سویش را انتخاب کند. کاری که مدام در قرن بیست و یک و در مواجهه با انبوه اطلاعات بی‌رحمانه هر روز ناچار به انجامش هستیم.