|

حامد سعادت کارگردان فیلم «تذکره» در گفت‌وگو با شبکه شرق

تصمیم داشتم در ایران دیگر فیلم اجتماعی نسازم

سعادت معتقد است که ساخت فیلم اجتماعی چه در حوزه فیلم داستانی و چه مستند دشواری‌های خاص خودش را دارد و او هم مثل برخی از همکارانش تصمیم داشته که دیگر به این حوزه ورود نکند.

تصمیم داشتم در ایران دیگر فیلم اجتماعی نسازم

حامد سعادت مستندساز کرمانی امسال با فیلم «تذکره» در بخش نمایش هفدهمین جشنواره سینما حقیقت حضور دارد. فیلمی که روایتگر بخشی از زندگی فرزانه دختر خانواده‌ای مهاجر غیرقانونی از افغانستان است که در ایران به دنیا آمده و برای گرفتن شناسنامه‌اش به افغانستان برمی‌گردد. در طول این مستند با فرزانه همراه می‌شویم و می‌بینیم یک زن تنها بدون مرد هویت مستقلی در افغانستان ندارد. طبیعی است که ساخت فیلم در جغرافیایی دیگر خصوصا افغانستان برای یک گروه مستند ساز چندان راحت نیست. سعادت معتقد است که ساخت فیلم اجتماعی چه در حوزه فیلم داستانی و چه مستند دشواری‌های خاص خودش را دارد و او هم مثل برخی از همکارانش تصمیم داشته که دیگر به این حوزه ورود نکند. 

 

 بیشترین دغدغه شما در فیلم «تذکره» مطرح کردن موضوع افغان‌هایی است که درایران به دنیا می‌آیند و بی‌شناسنامه هستند. فکر می‌کنم اولین بار نیست که سراغ چنین موضوعی رفتید.

بله. اولین فیلم مستندم «بچه‌های جهان» درباره همین موضوع بود. در دوره ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد ایران از همه کنوانسیون‌های جهانی خارج شد. در کنوانسیون ژنو که در دوره آقای هاشمی امضا شد، اشاره شده کودکان در تمام دنیا اگر پدر و مادرشان مهاجرت کرده باشند، مهاجر غیرقانونی محسوب نمی‌شوند و باید حق هویت و تحصیل به آن‌ها داده شود که البته ایران از این کنوانسیون هم خارج شد. سال‌ها قبل یکی از اساتید دانشگاه شهید باهنر کرمان دکتر زند، مدرسه‌ای افتتاح کرد و بچه‌های کار افغان، ما بین کارشان مدرسه می‌رفتند و اتفاقا علاقه‌مند یاد گرفتن و تحصیل بودند. همین موضوع دست مایه ساخت اولین فیلم من شد.

 

فکرمی کنم موضوعی که در «تذکره» مطرح می‌شود تا حد زیادی قابلیت این را داشت که به جای افغانستان در ایران ساخته شود.

از جهاتی صحبت شما درست است. به این دلیل که چندین بار این سوژه در ایران کار شده و از طرفی همیشه علاقه‌مند جغرافیای افغانستان هستم، دوست داشتم سوژه در این محیط دیده شود و تصمیم گرفتم فیلم را در افغانستان بسازم.

 

تا حد زیادی در کنار روایت قصه سعی داشتید سنت‌ها و آداب و رسوم افغانستان را هم تصویر کنید. مثل آداب عید نوروز یا رسم بزکشی و… که درمیان روایت شما یعنی گرفتن شناسنامه دیده می‌شود. اتفاقا در برخی لحظات همین موضوعات ما را از روایت اصلی دور می‌کند.

قبل از هر چیز باید به این نکته اشاره کنم که رسانه‌ها گاهی تصویری نادرست از یک کشور ارائه می‌دهند. ما همیشه از افغانستان روایت‌هایی شنیده‌ایم که گاهی با واقعیت متفاوت است. موضوع امنیت درافغانستان آن چیزی نیست که رسانه‌ها به خورد ما می‌دهند. در سه ماهی که ما آنجا مشغول کار بودیم اتفاقا اوج درگیری طالبان و حکومت اشرف غنی بود. بعد از اتمام فیلمبرداری ۱۰ روز افغانستان را گشتم حتی تا جنوب تا جلال آباد هم رفتم. دوست داشتم در «تذکره» این را نشان بدهم که در افغانستان زندگی و سنت‌ها جریان دارد.

 

طبیعی است که همه ما در جریان اتفاقاتی که برای زنان در افغانستان رخ می‌دهد، هستیم. اینکه زنان در آنجا تا حد زیادی نادیده گرفته می‌شوند و اتفاقا در روایت شما هم این موضوع کاملا عیان است. دختر قصه شما درتماس با افرادی که از آن‌ها برای گرفتن شناسنامه کمک می‌خواهد گاهی با واکنش‌ها تندی مواجه می‌شود که بیشتر در دیالوگ خلاصه شده. انگار که سعی داشتید وضعیت نامطلوب فرزانه در آن شرایط را بیشتر به مخاطب تذکر بدهید، در صورتی که شاید به عنوان مخاطب دوست داشتم به جای دیالوگ، او را در موقعیت‌هایی ببینم که با تصویر این مفاهیم منتقل شود.

مشکلات ساخت فیلم در افغانستان کم نبود. به نظرم فیلمسازی در ایران نسبت به خیلی از کشورها راحت‌تر است. چرا که می‌توان گاهی بدون مجوز فیلمبرداری کرد. اما در افغانستان اینطور نبود. علاوه بر اینکه زمان حضور ما در افغانستان حکومت فاسدی حضور داشت. فرض کنید برای گرفتن یک مجوز مثلا ۱۰ دلار باید پرداخت می‌کردیم، تا به آن ۱۰ دلار برسیم و پرداخت کنیم و مجوز بگیریم باید ۱۰۰ دلار هزینه می‌کردیم و این روند تولید را عقب می‌انداخت و تولید هم هزینه بر بود. اگر جایی به سمت دیالوگ رفتیم به دلیل مشکلات تولید بود. البته مشکلات دیگری هم داشتیم. سوژه ما بازی نکرد. تمام موقعیت‌هایی که می‌بینید کاملا واقعی است.

 

 یعنی کاملا قصه واقعی این دختر بود؟

بله. در افغانستان به شجره نامه کنده گفته می‌شود. در آنجا شجره نامه‌ها هنوز دستی نوشته می‌شوند. اگر دو نفر شهادت بدهند مثلا این پسر عمومی ما است و ایران به دنیا آمده، اسم فرد در شجره نامه اضافه می‌شود و بعد کارت ملی و شناسنامه به او داده می‌شود. در فیلم هم می‌بینیم تعداد پسرعموم‌ها که می‌توانستیم به همه آن‌ها سر بزنیم زیاد بودند.

آخرین نفر هم در بلخ زندگی می‌کرد که به دلیل حضور طالبان در آنجا به او نرسیدیم. اتفاقا پسر عمویی که در بلخ زندگی می‌کرد بر خلاف دیگران گفته بود که برای شهادت دادن می‌آید تا فرزانه شناسنامه دار شود. اگر به بلخ رسیده بودیم دختر شناسنامه می‌گرفت و به ایران برمی گشت و در همین جا تدریس می‌کرد و الان فرانسه نبود. هیچ کجای فیلم فرزانه مقابل دوربین بازی نمی‌کرد و موفقعیت‌ها کاملا واقعی بود.

 

چرا فرزانه جایی فارسی صحبت می‌کند و جایی دیگر افغانی حرف می‌زند؟

هر جا عصبانی یا ناراحت می‌شد افغانی حرف می‌زد و هر جا راحت بود به دلیل اینکه از کودکی ایران متولد و بزرگ شده بود، فارسی صحبت می‌کرد. سعی نکردم مجبورش کنم همه جا یک شکل صحبت کند و فکر کردم راحتی او مقابل دوربین مهم‌تر است.

 

درطی سه ماه کار درافغانستان حتما مشکلات متعددی داشتید. به هر حال فیلم ساختن خارج از ایران با شرایط پیش بینی ناپذیر چندان راحت نیست. بزرگترین مشکلی که با آن رو به رو بودید چه بود؟

یکسری وسایل را از ایران با خودمان نبرده بودیم و فکر کردیم از همان جا تامین می‌کنیم. در صورتی که هزینه اجاره تجهیزات خیلی زیاد بود و به دلار حساب می‌شد. مثلا اگر اجاره یک نور در ایران شبی پنجاه هزار تومان است، آنجا شبی صد دلار بود. فساد سیستماتیک دولت وقت افغانستان به کار ما آسیب زیادی زد. مجوز گرفتن برای فیلمبرداری اصلا کار ساده‌ای نبود.

شرایط کار کردن در افغانستان کاملا شبیه مناطق مرزی خودمان است. البته مردم شمال افغانستان با ما همکاری خوبی داشتند.

 

اولین بار بود که خارج از ایران فیلم می‌ساختید؟

نه من قبلا در گرجستان یک فیلم ساختم.

 

اینکه از ایران خارج شوید و در لوکیشن یا فضای دیگری فیلم بسازید چه حسی داشت؟

در ایران هم من معمولا در فضای شهری فیلم نمی‌سازم. به نظرم مردم دنیا تفاوتی با هم ندارند. تمام مردم اگر صداقت ببینند با جان و دل همکاری می‌کنند. شاید هم شانس خوب من بوده که تا به امروز مشکلی به جهت ساخت فیلم در خارج از ایران نداشتم.

 

فیلم پایان جالب و عجیبی دارد. چنین پایانی را از ابتدا طراحی کرده بودید یا خیر؟

کاملا اتفاقی بود. سعی کردیم به بلخ برویم و طالبان را دور بزنیم. آن زمان یکی از محل‌های درآمد طالبان این بود که جاده‌ها را می‌بستند و ازخودرو‌ها مخصوصا کامیون‌ها باج می‌گرفتند. کمتر کسی حاضر می‌شد مسیر سی کیلومتری مزار شریف تا بلخ را برود. یک روز تصمیم گرفتیم طالبان را دور بزنیم و نشد. جاده خاکی بود و طی کردن مسیر سخت بود. از طرفی گروه از اینکه چنین مسیری را برویم می‌ترسیدند و البته حق داشتند. . در هر صورت اجازه ورود به بلخ را به ما ندادند. یکی از موارد هم این بود که فرزانه باید برقع می‌پوشید. به هر صورت رفتن ما به بلخ ممکن نشد. اگر این دختر برادری داشت که همراهش می‌آمد قطعا شناسنامه را گرفته بود. به هر حال بدون گرفتن شناسنامه به ایران برگشتیم. ۱۰ روز بعد از برگشت ما به ایران، طالبان اول هرات و بعد کابل را گرفت. پایانی که در فیلم می‌بینید کاملا واقعی است.

 

ازابتدا هم قصد داشتید فیلم در جشنواره سینما حقیقت شرکت کند؟

تا به امروز فیلم‌های زیادی ساختم که بیشتر آن‌ها مشکلاتی در ساخت و نمایش داشتند. از جایی به بعد تصمیم داشتم در ایران دیگر فیلم اجتماعی نسازم. اما در ادامه تصمیمی که برای حضور این فیلم در جشنواره‌ها داشتم نمایش درجشنواره حقیقت برایم مهم بود.

 

پس مشکلاتی که در سینمای داستانی در حیطه ساخت فیلم اجتماعی هست هم درساخت فیلم مستند وجود دارد.

خیلی بیشتر. در سینمای بلند و داستانی به دلیل وجود افراد مشهور و معروف درفیلم‌ها و هزینه‌هایی که می‌شود این اتفاق شکل متفاوت‌تری پیدا می‌کند. مثلا اگر یک چهره واکنشی نشان بدهد بازتاب زیادی پیدا می‌کند و شاید زودتر مشکل فیلم حل شود. اما در سینمای مستند از ابتدا شکل کلی در ذهن کارگردان نسبت به ساخت فیلم وجود دارد و بعد که به موضوع پروانه نمایش فیلم می‌رسیم مشکلات خودش را نشان می‌دهد. تقریبا همه چیزغیر قابل پیش بینی است. علاوه بر اینکه ما مستند سازان صنف پویا و محکمی هم نداریم. به همین دلیل فکر می‌کنم مستندسازی حوزه آسیب‌پذیر‌تری است. اساسا هم گردش مالی در آن ناچیز است. معتقدم سینما در تمام دنیا وابسته به دولت‌ها است و چیزی به اسم سینمای مستقل حداقل در بخش پخش و ارائه وجود ندارد. در سینمای مستند بودجه‌ها با سینمای داستانی قابل مقایسه نیست. به همین دلیل مستند سازان معمولا از خودشان هزینه می‌کنند و شکست یک فیلم زندگی یک آدم را با مشکلات جدی رو به رو می‌کند. من هم بعد از آسیب‌هایی که در دوره مستندسازی خوردم، تصمیم گرفتم دیگر فیلم اجتماعی نسازم و به سراغ سوژه‌هایی که روی آن‌ها حساسیت خاصی نیست بروم. اما نتواستم از سوژه «تذکره» به راحتی بگذرم.

طی چند ماه گذشته تصمیم گرفتم فیلم را به حقیقت برسانم و حاصلش شد حضور در بخش جنبی جشنواره سینما حقیقت. اما فکر می‌کنم «تذکره» می‌توانست در بخش مسابقه حضور داشته باشد. چرا که اساسا مستند جایی برای نمایش در ایران ندارد. پلتفرم‌ها زیر بار نمایش مستند‌ها نمی‌روند. «هنر و تجربه » هم مگر چقدر پتانسیل اکران دارد؟ به هر حال باید پذیرفت که جشنواره حقیقت تنها ویترین  اصلی و درست سینمای مستند است.

البته که من فیلم را برای جشنواره‌های الف دنیا هم فرستادم و در فهرست کوتاه تمام جشنواره‌های الف دنیا مثل برلین و ایدفا هم رفت وانتخاب نشد. به گمانم دلیل انتخاب نشدنش واضح است. آن‌ها هم سیاست‌های خودشان را دارند. مثل اینکه اگر فیلمی از ایران در جشواره‌های خارجی نمایش بدهند که ایران را خوب نشان بدهد، دوست ندارند. در مورد افغانستان هم همین موضوع صدق می‌کند. به هر حال من همچنان به دنبال حضور فیلم در جشنواره‌های خارجی و اکران آن هستم.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها