از رنجی که میبریم
این محتوا چند خطی است درباره کنسرت نمایش «سیصد» که این روزها با همراهی بلوبانک روی صحنه رفته است.
شاید امروز که به راحتی در میان صحبتهای روزمره از کلمات زبانهای بیگانه استفاده میکنیم، به درستی ندانیم که زبان فارسی از چه بلاها و تنگناهایی عبور کرده تا به ما برسد و زنده بماند. بزرگترین تاثیر را بر روی این زبان حمله مغولها و بعدتر حمله اعراب به ایران گذاشتند. اما مغولها کمر به نابودی کامل این زبان بسته بودند. همانطور که عزم جزم کرده بودند ایران را به ویرانه تبدیل کنند. شاهنامهها سوزاندند و صحبت به زبان فارسی را قدغن کرده بودند. اما فارسی یا بهتر است بگوییم پارسی، به جهد آنهایی که ارزش این گوهر را میدانستند، زنده ماند
کنسرت نمایش «سیصد» شرح یکی از هزاران بلایی است که بر این زبان و سرزمین رفته. داستان «گات» که این نمایش براساس آن ساخته شده، درباره لشگرکشی مغولان به شیراز و قصد نابودی تخت جمشید است. در واقعیت مغولان شیراز را فتح میکنند. اما در «سیصد» بخشی از مقاومت مردم و سرداران ایرانی را میبینیم. در کنار آن روح ابولقاسم فردوسی در عذاب و سرگردان است، چون قرار است مغولها حاصل 30 سال تلاش او برای زنده نگهداشتن پارسی را از بین ببرند. روایت «سیصد» خطی نیست و بازی با زمان، رجوع به ارواح و روایت قصههای گذشته، ریتمی سریع به داستان داده است. مخاطب نه با عمق دردناک حضور مغولان در ایران، اما با بخشی از فاجعهای که این قوم در سرزمین مادری به وجود آوردند آشنا میشوند.
ایستادگی در برابر ظلم، مهمترین پیام این نمایش است و تعمد ترکیب آن با موسیقی و ترانه را میتوان در دیالوگی کوتاه که میان یکی از سرداران جنگی ایرانی قصه با سرباز زیردستش رد و بدل میشود، متوجه شد. جایی که گلشاه با بازی بهرام رادان پس از یک جنگ با چهره خونین به سوی سپاه بر میگردد و در حال آوازخوانی است و فردی از سپاهیان فریاد میزند:«چه وقت شعرخوانی است در این خونریزی؟» و گلشاه پاسخ میدهد:«آنها خون میریزند که ما شعر نخوانیم!»
این قصهی پر از آب چشم را گروه بازیگران «سیصد» روایت میکنند. گروهی که نقاط قوت و ضعفی دارد، اما قرارگیری آنها در کنار هم در مجموع گروهی منسجم را به وجود آورده. بهرام افشاری در نقش دارا و دلنیا آرام در نقش دختر چنگیزخان مغول، ستارههای اصلی این نمایش هستند. بهرام رادان و گوهر خیراندیش در پله بعدی قرار میگیرند. چهرههایی که بخش زیادی از داستان برعهده آنها است و بازیهای قابل تاملی از خود ارایه میدهند. نوید محمدزاده در نقش ابولقاسم فردوسی، به کار بیشتری بر روی بیان احتیاج داشته، اما به عنوان تصویری متفاوت از فردوسی در یادها خواهند ماند.
بخش بزرگی از «سیصد» اجرای قطعات موسیقی توسط سهراب پورناظری است. او پس از دو تجربه نوازندگی در پروژههای «سی» و «سیصد» در سالهای گذشته، اینبار، هم مینوازد و هم میخواند. کارگردانی این اجرا هم بر عهده خود اوست. اما بهتر است از نقش خوانندگی و کارگردانی او عبور کنیم و بیشتر به نوازندگی پورناظری بپردازیم. او با تار و کمانچهاش هر شنونده و بینندهای را محسور میکند. شاید از تاثیرگذارترین بخشهای نمایش «سیصد» چند دقیقهای است که پورناظری کمانچه میزند و دلنیا آرام بر روی آن همصدایی اپراگونهای اجرا میکند.
«سیصد» را باید دید تا یادم بیاید آنچه از زبان و سرزمین مانده را نباید به راحتی از دست داد. همان شعر و ادبیاتی که میخوانیم مینویسیم، قرنها بعد ما را به فراموشخانه نمیسپارد و در قصههای این سرزمین زنده خواهیم ماند.