آیتالله هاشمی و مردم معترض
در آستانه فرارسیدن دهه فجر و چهلوچهارمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی قرار داریم. هرچند بخش قابلتوجهی از جامعه بهویژه نسل جوان، ابهاماتی نسبت به دستاوردهای انقلاب بهخصوص در حوزه معیشتی و آزادی دارند، اما رسانههای رسمی بر سیاق سابق با نادیده گرفتن بسیاری از واقعیتها و شخصیتها به ارائه روایت مورد علاقه خودشان درباره انقلاب اسلامی و دورانهای پرفراز و نشیبش میپردازند.
در آستانه فرارسیدن دهه فجر و چهلوچهارمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی قرار داریم. هرچند بخش قابلتوجهی از جامعه بهویژه نسل جوان، ابهاماتی نسبت به دستاوردهای انقلاب بهخصوص در حوزه معیشتی و آزادی دارند، اما رسانههای رسمی بر سیاق سابق با نادیده گرفتن بسیاری از واقعیتها و شخصیتها به ارائه روایت مورد علاقه خودشان درباره انقلاب اسلامی و دورانهای پرفراز و نشیبش میپردازند.
شاید مهمترین بخش از حقایق سانسورشده در این روایت، تنوع سلایق، علائق و دستاوردهای مردم در پیروزی و تداوم انقلاب بود که اگر این تکثر و گستردگی تبدیل به یک سلیقه و قشر محدود شود، طبیعتا روح انقلاب اسلامی مسخ خواهد شد.
پرسش اساسی این است که چگونه میتوان اکثریت جامعه و اقشار گوناگون مردم را همراه انقلاب نگه داشت؟ آیا با این شیوه نگاه و عملکرد رسانهها و تریبونهای رسمی ممکن است؟
ماه گذشته به مناسبت ششمین سالگرد رحلت آیتالله هاشمیرفسنجانی، تعداد محدودی یادداشت و مصاحبه که به قلم اینجانب و برخی دیگر از علاقهمندان ایشان در رسانههای مستقل و فضای مجازی منتشر شد، با عصبانیت رسانههای رسمی و مخالفان آیتالله مواجه شد و برآشفتند که چرا از هاشمی و دوران پایان عمر او میگویید؟ چرا نمیگویید که او از پیشروان انقلابیون بود، چرا نمیگویید فرمانده جنگ بود، چرا نمیگویید از اسلام دفاع میکرد و با رژیم صهیونیستی مبارزه میکرد و چرا و چرا؟!
البته که ما همه اینها را گفتهایم و میگوییم اما سؤال افکار عمومی اینجاست که چرا خودتان و رسانههای رسمی کشور که با بودجه عمومی اداره میشوند به جای روایت صحیح تاریخ و انتقال حقایق به سانسور یکی از مهمترین شخصیتهای کشور و به تعبیری شناسنامه انقلاب میپردازند؟
این امیدواری وجود داشت که با بروز مشکلات اقتصادی، سیاسی و ناآرامیهای اجتماعی، افراطیون در رویه خود تجدیدنظر کنند، اما دریغ از عبرتگرفتن و اصلاح روش، با فروکشکردن اعتراضات همچنان اشتباهات تداوم دارد.
اکنون و در فضای نسبتا آرام فعلی جامعه، جای طرح این سؤال است که چرا معترضان دوره اخیر، برخلاف دورههای گذشته به جای آنکه مسئولان مختلف اعم از رؤسای قوا یا فرماندهان مورد اعتراض واقع شوند، اصل نظام مورد اعتراض واقع شد و شعارها بسیار رادیکالتر از گذشته بود؟
برای پاسخدادن به این پرسش، خالی از فایده نیست که یادی از مرحوم آیتالله حائریشیرازی داشته باشیم. ایشان به مناسبت رحلت آیتالله هاشمیرفسنجانی، در فرصت کوتاهی که رسانه ملی در اختیارش گذاشته شده بود، در توصیف نقشی که آیتالله هاشمیرفسنجانی در سال 1388 ایفا کرد، گفته بودند: «آقای هاشمی تلاش کرد معترضان را در خانواده انقلاب نگه دارد تا آنها گوشی برای شنیدن و شخصیتی برای گفتوگوکردن داشته باشند تا از نظام و انقلاب عبور نکنند». البته این بار نخست نبود که هاشمی چنین نقش اثرگذاری را برای انقلاب ایفا میکرد، در دوران امام که مصلحتهای زمان جنگ و لزوم تأمین حداقل معیشت برای مردم بهخصوص مستضعفان اولویت انقلاب و جزء منویات امام خمینی بود، لایههای محافظهکار حوزه براساس دفاع از حق سرمایه، مخالفت میکردند و این هاشمی بود که با خطبههای پرشور عدالت اجتماعی، برای امام نقش سپر را ایفا میکرد و مورد تهاجم و تخریب جناح محافظهکار قرار میگرفت.
در اواخرجنگ و پس از حوادث متوالی در جبههها، این هاشمی بود که خود را سپر کرد و پس از اینکه امام خمینی قانع شد جنگ قابل ادامه نیست، هاشمی داوطلب محاکمه و اعدام شد تا امام و انقلاب حفظ شود.
در دوران سازندگی و بازسازی که کشور نیاز به سرمایهگذاری و فناوری و تجهیزات داشت، این هاشمی بود که خود را سپر توسعه ایران کرد تا افراطیون و مخالفانش در دو جناح که خواستار ماجراجویی و تنشزایی بودند، به خاطر تنشزدایی و صلحطلبی هاشمی او را مورد تهمت و تخریب قرار دهند و نمونههایی از این دست فراوان است.
بهطور کلی میتوان گفت وقتی هرم نخبگی در جامعه و شخصیتهای میانجی میان قدرت و مدنیت، حذف شده یا به حاشیه رانده میشوند، اعتراضها در محور و مرکز نظام متمرکز میشود درحالیکه در شرایط طبیعی و توزیع متعادل قدرت و پاسخگویی مسئولان نسبت به جامعه، هر مسئولی در سطح خود پاسخگوست و این اتفاق نمیافتاد که بهیکباره همه سطوح مسئولیت در حاکمیت کنار برود و اصل نظام هدف قرار گیرد.
اگر اجازه داده میشد نخبگان سیاسی، فرهنگی و مذهبی نقش خود را ایفا کنند، قطعا تعامل و اثرگذاری جامعه مدنی و احزاب موجب میشد بار مسئولیت و پاسخگویی در جامعه توزیع شود.
اگرچه شاید هیچکس نتواند خلأ هاشمی را در ایستادن در میانه نخبگان و حاکمیت و ایجاد پلی میان قدرت و اندیشه پر کند اما با شخصیتهایی که میتوانستند در تعامل با هم چنین نقشی را ایفا کنند، چه کردهایم؟
باید پرسید آقایان خاتمی، ناطقنوری، روحانی، لاریجانی، جهانگیری و بسیاری از شخصیتهای معتدل و دلسوز نظام چرا به حاشیه رفتهاند و اگر این افراد که به تعبیر رهبر انقلاب نقش خواص را ایفا میکنند، فضای تأثیرگذاری و کنشگری را داشتند، آیا اینگونه جامعه از نخبگان عبور میکرد و اصل نظام هدف قرار میگرفت؟
امروز اگرچه هاشمی نیست اما راه عقلانیت و میانهروی باز است و کسانی که هاشمی را حذف و سانسور و تخریب میکنند، بدانند که هیچکسی بیش از هاشمی برای امام و رهبری، نقش مدافعی دلسوز را ایفا نکرد و برای حفظ انقلاب و رهبری باید این راه برای شخصیتهای موجود گشوده شود.