|

قصه مقاومت، مبارزه و سازندگی

اگرچه این یادداشت به بهانه نقد نوشته یک همکار خوش‌قلم تدوین شده، اما به دلیل اینکه موضوع مهم اجتماعی امروز ماست، به آن پرداخته‌ایم. نوشته‌های آن عضو محترم هیئت علمی دانشگاه، به اعتبار جایگاهی که در فضای مجازی یافته است، اغلب در آن فضا دست به دست می‌چرخد و مخاطبان زیادی را به خود جلب کرده است.

قصه مقاومت، مبارزه و سازندگی
مراد راهداری دکترای اقتصاد و عضو هیئت‌ علمی دانشگاه

اگرچه این یادداشت به بهانه نقد نوشته یک همکار خوش‌قلم تدوین شده، اما به دلیل اینکه موضوع مهم اجتماعی امروز ماست، به آن پرداخته‌ایم. نوشته‌های آن عضو محترم هیئت علمی دانشگاه، به اعتبار جایگاهی که در فضای مجازی یافته است، اغلب در آن فضا دست به دست می‌چرخد و مخاطبان زیادی را به خود جلب کرده است. اگرچه در علوم اقتصادی تخصص دارد، اما از دوره دانشجویی که محافل علمی داشتیم، ذوق ادبی‌اش را در بیان مطالب به کار می‌گرفت و گاه می‌گفت نمی‌داند چه سبک و سیاقی دارد و از چه صنایع ادبی استفاده کرده است و به روایت خودش، نمی‌دانست در قالب و روش‌های رایج ادبی جایی دارد یا خیر؛ مع‌الوصف کلام او زیبا به نظر می‌رسید. قلم ایشان از اواسط دهه 60 تاکنون به همان شیوایی استمرار داشته است. چون شعر یا قصه‌نویسی، اسیر برهان فکری نیست؛ معمولا اظهارنظر بر این پایه، از علوم تجربی یا حتی از علوم عقلی (قیاسی) گاه خارج و صرف نظر از روش‌شناسی علمی، ظهور می‌یابد.

نوشته اخیر او که اشاراتی به موضوع سوریه دارد، تلویحی قصه مقاومت را تمام‌شده تلقی می‌کند، آن‌گاه نظر خود را تعمیم به ارزش‌های انقلاب اسلامی می‌دهد و قصه‌های امام و دکتر شریعتی رحمت‌‌الله علیهما را؛ یعنی نهضت انقلاب اسلامی و آورده‌هایش را صرف نظر از جدایی شأن گفتمان و تفکر با شأن عمل و اجرا نیز تمام‌شده محسوب می‌کند. به آنجا اکتفا نمی‌کند و ادعا می‌شود که در مواردی، نظیر تلاطم سیاسی-اجتماعی سال 1388 و بعد از آن، مثل اعتراض به افزایش بهای بنزین و دیگر موارد را که هرازگاهی اعتراض‌هایی و خاستگاهی در میان بود، قصه‌هایی خوانده که عقیم مانده‌اند. در نهایت قصه‌ای به نام قصه خانم مهسا امینی را بهترین می‌خواند و به آن امید دارد و مستمر می‌خواند که توان زایش و تثبیت‌یافتن و عاملیت تغییر و ساخت دیگری را دارد!

اظهار نظر در عرصه اجتماعی، اگر بخواهد مبتنی بر واقعیت باشد، یا روش علمی را باید به کار گیرد یا حداقل در برابر نقد روش علمی باید بتواند از خود دفاع کند. با تخیلات و ذهنیات می‌توان ساختمان مدنظر خود را ساخت و جملات ادبی زیبایی گفت، اما نمی‌توان لزوما بر تن واقعیت کرد. نظریه درباره عوامل تغییرات اجتماعی و تبیین چرایی فرازوفرود آنها نیاز به پشتوانه علمی از سیاست، جامعه‌شناسی، اقتصاد، مدیریت و مانند اینها دارد. هرگز خاستگاه عدالت‌محور در میان مردم نمی‌نشیند. به اقتضای فطرت، عقل و نیاز اجتماعی، همواره رفتار صاحبان قدرت را رصد می‌کند و در جست‌وجوی مفاد مورد مطالبه خود است و برای دسترسی و جاری‌کردن آنها تلاش می‌کند. پس هر قصه‌ای که بر این واقعیت می‌نشیند، تمام‌شده تلقی نمی‌شود و نمی‌توان در فرازوفرود تاریخی که به اقتضای عوامل مختلف اعم از برون‌زا یا درون‌زا با آن مواجه شد و رأی به ختم ماجرا داد.

اما درباره سوریه و قصه مقاومت، بعضی در تبیین سرنگونی حاکمیت سوریه، غالبا به عوامل بیرونی می‌پردازند و اصطلاحا نئومارکسیستی تحلیل می‌کنند و شکست حاکمیت سوریه را ناشی از دخالت نظام سلطه و قدرتی مانند آمریکا و صهیونیسم با همکاری بعضی دیگر می‌پندارند. چرا به عوامل داخلی کمتر توجه می‌شود؟! و از عوامل داخلی غالبا غفلت می‌شود؟ آیا مردم از حاکمیت اسد و کارکردش راضی بودند؟ آیا سامانه حکومتی او مضمحل نشده بود؟ چرا به دنبال یک برنوشته اعتراضی کوچک در دیوار داخلی یک دبیرستان دخترانه که حدودا 14 سال پیش روی داد، این‌همه غوغا در سوریه به پا شد؟! ضرب‌وشتم شد، جمعیت کثیری به زندان افتادند و اعتراض فکری را جرم تلقی کرد و برخورد با آن افراطی شد؟! بلافاصله داعش زایش یافت و آمریکا و روسیه پا به میدان آنجا گذاشتند و گذشته از همه اینها، بعد از مهار داعش، چرا باقی‌مانده داعش در یک منطقه اجازه استقرار داشت؟ چرا تا شکست کامل داعش و استقرار حکومت مرکزی سوریه، در همه جغرافیای سوریه، مبارزه و مقابله ادامه نداشت؟ تا چه رسد به موضوع جولان که در تصرف صهیون بود.

چرا آمریکا در سوریه پایگاه داشت؟ چرا سهم ترکیه در اقتصاد و ایفای نقش حتی در عملیات نظامی در نوار مرزی بالا بود و سوریه عکس‌العملی نداشت؟ چرا روسیه عملیات دفاعی در برابر تهاجم رژیم اشغالی به سوریه را سلیقه‌ای اعمال می‌کرد و گاهی اجازه تخریب می‌داد و گاهی نه؟ چرا مانع تهاجم هوایی صهیون به پایتخت سوریه نشد؟! و «چرا»های بسیار دیگر. آیا در بیش از یک سال گذشته که غزه در تلاطم مقابله و مبارزه بود و حزب‌الله به کمک شتافت، یمن و ایران نیز درگیر شدند، نقش مورد انتظار سوریه ایفا شد؟! یا عمدتا به سطح کمک به درمان و پناه‌دادن به مراجعان اکتفا کرده بود؟! چرا اوضاع مالی دولت سوریه ماه‌ها بحرانی شده بود؟! چرا سال‌های سال اوضاع اقتصادی و تورم نابهنجار و فقر بیداد می‌کرد؟! چرا نهادها و بنیادهای سازمان‌دهی اجتماعی در حیات جمعی سوریه آسیب دیده بودند؟! غفلت حاکمیت در رسیدگی به امور حیات اجتماعی از چه ناشی می‌شد؟! آیا ناشی از ضعف درون و صلاحیت خود نبود؟! آیا به محتوای قدرت و ذیل آن یعنی مردم، مربوط نمی‌شود؟!

آگاهی از ضعف درونی یا حتی طرح و برنامه براندازی از سوی منطقه داعش‌نشین، مربوط به کشف دو یا سه ماه نیست؛ شکست، ناشی از بی‌خبری درباره معضلات داخلی و انعکاس‌نیافتن کوشش‌های ضد جریان مقاومت به مقامات بالای سوریه‌ای و مقابله‌نکردن آنها نبود، بلکه مسئله را باید در فقر، بی‌عدالتی، حاکمیت خارج از اراده و نظر مردم، نبود آزادی پس از بیان و مقابله خشن با معترضان و ضعف در حاکمیت جست‌وجو کرد.

واقعیت این است که قصه مقاومت تمام‌شدنی نیست. حتی در بعضی جوامع و برخی از مناطق جغرافیایی، قصه سرآغازی برای آینده‌ای نه‌چندان دور است. همان‌طورکه مقابله 33روزه بین لبنان و صهیون، طرفین را به سوی برنامه‌های توان‌بخشی و کارکرد برتر کشاند. این وقایع نیز در خود زایش‌هایی خواهد داشت. آنچه حائز اهمیت است، ساماندهی درس‌ها و عبرت‌ها برای تغییر و سازندگی مقتضی است. هر جریانی از مردم جدا شود، پایگاه حیات اجتماعی خود را از دست می‌دهد و قصه خود را تمام می‌کند. رئیس‌جمهوری مادام‌العمر، بسته‌شدن راه ورود افکار و کارشناسی مردمی در سیاست‌گذاری اجتماعی و مانند آن، پشتوانه حکومت سوریه را سست کرد. همان‌طورکه بنیان‌گذار فقید ج.ا.ایران فرموده‌اند، جدایی حکومت‌ها از مردم سبب اضمحلال حاکمیت‌ها می‌شود. حاکمیتی می‌ماند که از مردم، در مردم و با مردم باشد. این چیزی است که سوریه نداشت، بنابراین جان‌فشانی معنی و مفهوم نمی‌یابد. معلوم نیست آنچه می‌خواهد بشود، بدتر از وضع فعلی‌شان باشد، برای چه مقابله کنند؟!

حاکمیت‌ها نباید از مردم‌سالاری -که می‌تواند شایسته‌سالار باشد- غفلت کنند و این الزاماتی دارد، مثل آزادی بیان، امکان اعتراض و رسیدگی به آن. اگر 

امر به معروف بسته شود، رشد متوقف و افول به طور قهری روی می‌دهد. زایش‌های فکری نباید جرم تلقی شود، برخورد قهری و قضائی با نظرات کارشناسی مانعی در مسیر رشد و شکوفایی استعدادها و خلاف قواعد عدلیه در زندگی اجتماعی است.

داستان مبارزه و مقابله با ظلم، میان جوامع بیدار همیشه قرائت می‌شود و به فعل می‌آید. قصه مقاومت و سازندگی در جوامع برخوردار از شرایط، همواره در عمل بازخوانی می‌شود. اگر شرایط امر به معروف و تغییر وجود نداشت و جامعه غالبا خفته بود، افراد و گروه‌های فرهیخته‌ای که در اقلیت تام هستند، در درون جامعه اقدام به بیداری و آگاهی‌بخشی و تربیت منابع انسانی می‌کنند تا به جمعیت انبوه و فراوانی لازم برسند و تغییر را ممکن کنند. عوامل تغییر از نظر کمّی و کیفی هرگاه به توانایی لازم برسند، تغییر را به طور منطقی به وجود می‌آورند؛ چون معلول، نتیجه الزامی مقدمات است. مردم هر جامعه‌ای خودشان باید، فکر و بازوی اصلی تغییر باشند، کمک از بیرون، بدون نقش نهادهای داخلی، محکوم به شکست است. عوامل تغییر و سازندگی، عوامل مقابله با تهدید و مقاومت، اگر میان مردم نهادینه نشده باشد، کارایی ندارد. چه‌بسا قصه مقاومت، داستان بیداری و مبارزه برای تعالی، میان ملل اسلامی از این به بعد، بنا به دلایل متعدد کارآمدتر نیز شود. کسب تجربه و مشاهده جمیع رفتارهای موافق و مخالف، دوست و معاند، همه درس‌آموز است و به جوامع  پیام می‌دهد.

توسعه‌یافتگی و تعالی جوامع را باید در زندگی اجتماعی مبتنی بر عدل، علم، فرهیختگی و اخلاق، رفاه و آسایش خردورزانه، مردم‌سالاری و مانند اینها یافت، نه در بی‌بندوباری و در هنجارشکنی اجتماعی یا در هر نوع قدرتی که بخواهد خارج از آن مفاد یاد‌شده بر مردم چیره شود. پس، مانایی یا نامانایی هر جریان فکری و کارکردی در جوامع، وابسته به مراتب کاشت، داشت و برداشت چیزی دارد که بشر به حکم عقل آن را بنیان‌های فکری-رفتاری اجتماعی سازنده و بالنده می‌شناسد. اگر علم و فرهیختگی حاکم شود، دانش فنی مفید سازنده، چه در پدافند و چه در تعالی جامعه متولد می‌شود. در برابر هر نوع تهاجم می‌ایستد و می‌تواند وضع موجود جامعه را به سوی وضعیت بهتر تغییر دهد.