اپرای سینمایی ژاک اودیار
معرفی فیلم امیلیا پرز آخرین اثر ژاک اودیار
«امیلیا پرز» بهترین فیلم ژاک اودیار نیست. حتی به گرد پای آثاری همچون «زنگار و استخوان» نمیرسد.
«امیلیا پرز» بهترین فیلم ژاک اودیار نیست. حتی به گرد پای آثاری همچون «زنگار و استخوان» نمیرسد؛ اما جاهطلبی کارگردان خوشفکر فرانسوی در امیلیا پرز به اوج میرسد.
ساخت فیلم به زبان غیرفرانسوی، موزیکال بودن و انتخاب بازیگر ترنس برای نقش اول هر کدام سنگ بزرگی است که پرتابش از هر کسی برنمیآید. هر یک از چالشها هم دلیلی دارد که تنها علت وجودیاش برطرف شدن عطش جاهطلبی اودیار نیست و در خدمت محتوا است.
فیلم اخیر ژاک اودیار همنشینی تناقضات است. کارگردانی که به احساسات مستقیم و شدید گرایش دارد و داستانهایش با شوکهای ناگهانی همراه است. قصه متفاوت امیلیا پرز از جنس خشونت عریان فیلم «یک پیامبر» و اوراکتهایی «ماریون کوتیار» در نقش مربی نهنگ فیلم زنگار و استخوان است. کارگردان نامآشنای سینمای فرانسه، در جدیدترین اثرش، مرزهای روایتگری را جابهجا کرده است.
این درام موزیکال جنایی که در سال ۲۰۲۴ اکران شد، بر اساس رمانی از «بوریس رازون اکوت» ساخته شده و توسط فیلمساز گسترش داده شده که روایتی پیچیده و پرکشش از دنیای جنایت و تغییر هویت ارائه میدهد.
امیلیا پرز در هفتاد و هفتمین جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد و با استقبال منتقدان روبرو شد. جوایز متعددی از جمله جایزه هیئت داوران جشنواره کن و جایزه بهترین بازیگر زن برای گروه بازیگران زن را به دست آورد.
همچنین، به عنوان یکی از ۱۰ فیلم برتر سال ۲۰۲۴ توسط موسسه فیلم آمریکا انتخاب شد و نماینده فرانسه در جوایز اسکار بود. در هشتاد و دومین دوره جوایز گلدن گلوب نیز با ۱۰ نامزدی، از جمله بهترین فیلم موزیکال یا کمدی، رکوردشکنی کرد و البته انگ جشنوارهپسند بودن هم خورد. ژاک اودیار امیلیا پرز را بیشتر از اینکه فیلم ببیند اپرایی میداند که فیلم شده.
نه قطعات داستانی که قرار باشد با موزیک کمتر حوصله سربر باشد. داستانی وحشیانه که به زبان اسپانیای بیشتر مینشیند تا فرانسوی رمانتیک.
اودریار در مصاحبهای در مورد انتخاب زبانی غیرفرانسوی برای فیلمش میگوید: «برای من، زبان موسیقی است. وقتی به زبان خودم کارگردانی میکنم، درگیر جزئیات میشوم.
به همین دلیل خوشحال شدم فیلمی به زبان اسپانیایی بسازم.». در امیلیا پرز، موسیقی نه تنها به عنوان یک عنصر پسزمینه بلکه به عنوان یک شخصیت فعال در داستان عمل میکند که به پیشبرد روایت کمک میکند.
شعر و ترانههای فیلم اثر «لین مانوئل میراندا» است و با طراحی رقص «دیمین جالت» همراه شده که ترکیبی بینظیر است. فیلم موفق میشود قطعات موسیقاییاش را در مقیاس بزرگ و طراحی شده و بدون احساس گسست در روایت بگنجاند.
هیجانانگیزترین قطعه، مشاوره ریتا با مرکز جراحی پلاستیک در بانکوک است که شعرش متشکل از کلماتی است که مرتبط به عمل زیبایی است. حرکتی خلاقانه و طنزآمیز، اما همه موزیکها در این مایه نیست برخی رپ برخی حتی احساساتی است.
بهترینش هم جایی است که امیلیا با فرزندش از دلتنگی حرف میزند. از این نمونهها در فیلم زیاد است و فیلم اودیار منطبق بر قراردادهای فیلم موزیکال نیست. ژانر موزیکال اغلب بر داستانهای کمدی و رومانتیک مینشیند.
هرچند شخصیت اصلی فیلم ققنوسی است که از خاکستر دوباره برمیآید و نوعی قصه عاشقانه زندگی میکند اما ترانهها بیشتر طغیانی و معترض است تا رومانتیک.
خطر لو رفتن داستان
داستان فیلم هم درباره «خوان مانیتاس دل مونته» رهبر قدرتمند و ترسناک کارتل مواد مخدر است که تصمیم میگیرد هویتش را تغییر دهد. در این مسیر از ریتا مورا وکیل تازه نفسی کمک میگیرد که رویاهای بزرگی دارد و آماده است تا خط قرمزها را برای موفقیت بشکند. خوان میخواهد زندگی جدیدی را به عنوان امیلیا پرز آغاز کند و از گذشته تاریکش فرار کند.
با اینکه ستاره فیلم بازیگر ترنسی است که برای اولین بار پس از تطبیق جنسیت، نقش مهمی بازی کرده و در جشنواره به این شکل جدید ظاهر شده اما فیلم احساس تحمیل موضوعاتی که مد روز شده نمیدهد.
نقش اصلی را کارلا سوفیا گاسکون، ستاره اسپانیایی بازی میکند. کارلا خودش امیلیا را زندگی کرد و توانست تجربیاتش را در مسیر به اودیار منتقل کند. اودیار که در ابتدا تردید داشت برای هر دو نقش از کارلا استفاده کند بعد از چالشهای زیادی قانع شد هر دو نقش را به او بدهد. اعتماد اودیار به کارلا نتیجه داد.
اجرای کارلا سوفیا گاسکون در جشنواره کن تحسین شد. او اولین بازیگر ترنسی بود که جایزه بزرگ جشنواره فیلم کن را دریافت کرد. اما اودیار از این مفهوم برای تحولی درونی کاراکتر استفاده کرده و خصوصیات متفاوت انسانی را در چهار شخصیت اصلی زن تقسیم کرده.
اودیار علاقهای به این که تجربه ترنس از نظر مادی چگونه باشد، ندارد. در عوض، زندگی امیلیا و شخصیت پیش از گذارش را بهعنوان دو فرد کاملاً متفاوت و جدا از هم تبدیل میکند، گویی سرنخ زندگی ترنسش را تنها بهعنوان استعاره تغییر میبیند، فرصتی برای کشف افکار و تولد دوباره و رستگاری اخلاقی.
امیلیا پرز، فراتر از یک بازنمایی سینمایی از تغییر جنسیت، به کاوشی درونی در مورد هویت، آزادی و جستجوی معنا میپردازد. اودیار با جسارت تمام، مرزهای روایتگری را درمینوردد و میآموزد سینما میتواند ابزاری قدرتمند برای بیان پیچیدگیهای انسانی باشد.