کتاب «مقدمهای بر مفاهیم بنیادین تاریخی» راینهارت کوزلک
شهودها بدون مفاهیم کور هستند
به اقتضای شرایط و در هنگامۀ رخداد 1401، تکاپو و فعالیت مفهومی، یا رخدادآگاهی از رهگذر تأمل در مفاهیم بنیادین و سویۀ دلالتی و کنشی آنان، برایم موضوعیتی دوباره (و البته متفاوت) یافت.
یک
به اقتضای شرایط، و در هنگامۀ رخداد 1401، تکاپو و فعالیت مفهومی، یا رخدادآگاهی از رهگذر تأمل در مفاهیم بنیادین و سویۀ دلالتی و کنشی آنان، برایم موضوعیتی دوباره (و البته متفاوت) یافت. سخت دلمشغول یافتن «مفاهیم بنیادینی» (کوزلک، مفاهیم بنیادین را بخشهای گریزناپذیر و غیرقابل جایگزین از واژگان سیاسی و اجتماعی تعریف میکند که تعیینکننده هستند و باید از منظر تاریخی مورد مطالعه قرار گیرند) شدم که در فهم شرایط این رخداد نقشی اساسی داشتند. از کانت و کوزلک آموخته بودم که «شهودها بدون مفاهیم کور هستند» و «مفاهیم بنیادی، همان مقولات نهایی همۀ تجربهها ممکناند»، لذا میخواستم بیابم در ساحت ادراکی-شناختی سوژۀ (کنشگر) این رخداد، چه تغییراتی در فهم مفاهیم بنیادینی همچون: زندگی، آزادی، هویت، جنسیت، دین، سیاست، قدرت، خشونت، رهایی و... حاصل شده، و آیا این تغییر و تفاوت ادراکی، بر نوعی تغییر و تحول تاریخی یا آستانۀ دورانی دلالت میدهد یا خیر، و آیا این مفاهیم، در معنای نوینشان، از پویایی و کاربرد ایجاد سوبژکتیویتۀ انقلابی برخوردارند یا خیر. به بیان دیگر، میخواستم بدانم که در مفاهیم بنیادین این دوران، بهعنوان بلوکهای سازندۀ اندیشه و هویت، و ابزارهای فاهمۀ کنشگرانِ در صحنه یا حاملان و عاملان این رخداد، چه تغییرات معناداری روی داده، که چنین رخداد بیبدیل و شگرفی خلق میشود و نظریههای جامعهشناختی و سیاسی مرسوم را با بحران مواجه میکند.
دو
مجددا کتاب «مقدمهای بر مفاهیم بنیادین تاریخی» راینهارت کوزلک، را مطالعه کردم. از همان صفحات نخست، اگرچه از کوزلک پذیرفتم مفاهیم زبانشناختی بازتابدهندۀ واقعیت یک رخداد نیستند، و یک رخداد واقعیتی مستقل از زبان دارد، یا ایندو به لحاظ هستیشناختی با هم متفاوتند، اما در تحلیل نهایی، نتوانستم از برساختهبودگی (برساختهبودگی زبانی-گفتمانی) واقعیت نیز، گریزی داشته باشم، و همچون کانت و کوزلک بپذیرم «مفاهیم ابزارهایی هستند که با آنها میتوانیم واقعیت را «تفسیر» کنیم، نه اینکه «خلق» کنیم.» از اینرو، تلاش کردم در پرتو این آموزۀ کوزلک که «مفاهیم ابزارهای تغییر تاریخی هستند» بدانم که از منظر مفاهیم بنیادین کنشگر این رخداد، واقعیتها (و متقابلا خودِ مفاهیم) چه معنایی یافتهاند که چنین افق انتظارات و میل و ارادۀ معطوف به مقاومت و تغییری را در او شکل دادهاند، و متقابلا بدانم در فرایند این پراکتیس اجتماعی-سیاسی (خیزش اعتراضی)، چگونه مضمون معنایی مفاهیم تغییر کردهاند، و این مفاهیم، کدام تجارب تاریخی و معانی گوناگون، کدام تجربه از زمان حال یا آینده، و کدام انتظارها دربارۀ آیندۀ تاریخی را نیز، ممکن ساختهاند؟
سه
میدانستم این مفاهیم ذاتا بحثانگیز و ابزاری برای مباحثهها و مجادلههای آتشین هستند، و نیز، میدانستم که مفاهیم بنیادین این خیزش، دقیقا در قاب و قالب مفاهیم بنیادین در تعریف کوزلک نمیگنجند، و انسان و جامعۀ ایرانی امروز، دقیقا آننوع «آستانۀ دورانی» که کوزلک تصویر میکند (دورانی که بهتدریج به زمان حال تغییر شکل داده و چهرهای ژانوسی دارد: هم معطوف به گذشته و هم آینده) را تجربه نمیکند، اما در هر فرض، فهم این خیزش (رخداد) در پرتو مفاهیم بنیادین آن را، ممکن و مفید دانسته و میدانم، زیرا فهم اینکه این مفاهیم بنیادین، نخست، تا چه میزان همان صورت سکولارشدۀ مفاهیم بنیادین گفتمان مسلط، یا تا چه میزان منقلب/باژگونکننده آنان بودند، دو دیگر، آیا اساسا از درونمایه و دلالت دموکراتیک برخوردار بودند یا خیر، سه دیگر، آیا ناظر بر تغییری بنیادین (انقلابی) بودند یا خیر، چهار دیگر، آیا توامان از دلالتهای سلبی و ایجابی برخوردار بودند یا خیر، پنج دیگر، آیا ناظر بر مطالبۀ خاص و واحد بودند یا خیر، شش دیگر، آیا رابطۀ معناداری میان این مفاهیم و کنشِ کنشگران (سوژهها) این خیزش، قابل تعریف و ترسیم است، هفت دیگر، آیا این مفاهیم چگونگی و ابزار و بهای تحقق اهداف خویش را در/با خود داشتند یا صرفا موجب شدت دوقطبیشدن خشونتها و مصائب زیستسیاسی و اجتماعی شدند، هشت دیگر، آیا این مفاهیم نشان از زبان و بیان و خویگان و فهم جدید از جامعه و جهان و افق انتظارات نسل خاص داشتند یا فرانسلی بودند، شاید ممکنترین مسیر فهم ماهیت و سرشت این خیزش باشد. بیتردید، آموزههای کوزلک در این کتاب، راهنمای مقدماتی بسیار رهگشایی است برای گام نهادن در این مسیر. نتایج حاصل از اینگونه پرتوافکنی نظری-مفهومی به این رخداد در نوشتاری مستقل انتشار خواهد یافت.