آوازه بخشش پیامبر(ص)
«ساره»، زنی خواننده و ساکن مکه بود که گاهی در مجالس عزا نوحه هم میخواند. عمرو بنهاشم و برخی دیگر از مشرکان هجویههایی علیه رسول خدا(ص) به او مىآموختند و ساره آنها را در مجالس مىخواند (1). پس از کسادی کارش در مکه و دچارشدن به بیپناهی و مشکلات معیشتی، به مدینه نزد پیامبر(ص) آمد و ماجرای زندگیاش را بازگو کرد.
سیدمحمدرحیم ربانیزاده-عضو هیئتعلمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی: «ساره»، زنی خواننده و ساکن مکه بود که گاهی در مجالس عزا نوحه هم میخواند. عمرو بنهاشم و برخی دیگر از مشرکان هجویههایی علیه رسول خدا(ص) به او مىآموختند و ساره آنها را در مجالس مىخواند (1). پس از کسادی کارش در مکه و دچارشدن به بیپناهی و مشکلات معیشتی، به مدینه نزد پیامبر(ص) آمد و ماجرای زندگیاش را بازگو کرد.
نقل ماجرا از زبان مفسران و مورخان چنین است:
ﺯﻧﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺳﺎﺭﻩ ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ ﺭﻓﺖ. ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
- ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪﻩﺍﯼ؟
- گفت: ﻧﻪ!
- در ادامه رسول خدا از ایشان پرسید، ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻣﻬﺎﺟﺮ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﯾﻦ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪﻩﺍﯼ؟
- پاسخ منفی بود!
- پیامبر سؤال کرد: ﭘﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ منظور ﺁﻣﺪﻩﺍﯼ؟
- ساره ماجرای خود را چنین شرح داد: شما اصل و عشیره ما بودید، ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﻨﺎﻩ ﻭ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ، سرپرستان من همه رفتند، اموال و آقایی من از دست رفت و شدیدا محتاج شدهام. ﺍﮐﻨﻮﻥ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﻪﺳﺨﺘﯽ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ و درماندهﺍﻡ. ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭ ﻣﺮﮐﺐ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫید (2).
- پیامبر با توجه به حرفه قبلی ساره که زنی نوحهگر و خواننده بود فرمود: شما ﮐﻪ ﺁﻭﺍﺯﻩﺧﻮﺍﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻣﮑﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺷﺪﯼ؟
- ساره بیان کرد: ﭘﺲ ﺍﺯ شکست مشرکان در جنگ بدر و کشتهشدن تعدادی از آنها و بروز مشکلات اقتصادی و روحی-روانی که برای اهل مکه پیش آمد، دیگر ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ آوازهخوانی از من دعوت نمیکند.
- ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ (اولاد عبدالمطّلب) ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺑﻪ وی ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻨﺪ. ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺟﺎﻣﻪ، ﻣﺮﮐﺐ، آذوقه و ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺩﻧﺪ.
محمدرضا حکیمی در کتاب «الحیات» که از این اقدام پیامبر متأثر شده بود ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺍﯾﺖ را «ﻏﺮﯾﺐ» توصیف کرده و به سه مطلب اشاره میکند:
«نخست اینکه ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻩ هم ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﻤﮏ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ملجأ و پناه او بوده است؛
ﺩﻭﻡ اینکه پیامبر ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ ﻗﻮﻝ ﺑﺪﻩ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﯽ را رها کنی ﺗﺎ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ، ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻨﺪ؛
ﺳﻮﻡ اینکه ساره هنوﺯ ﻣﺸﺮﮎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ و پیامبر هم از وی نخواست که مسلمان شود تا به وی کمک کند».
ماجرای ساره به همینجا ختم نشد. ایشان تا سال هشتم هجری که اوضاع برای او بهگونهای دیگر رقم خورد، در مدینه ماند. پیامبر عزم فتح مکه داشت و درصدد بود اخبار ایشان مخفی بماند. یکی از یاران حضرت به نام «حاطببن ابی بلتعه» در اقدامی شگفتانگیز، پیش ساره آمد و نامهای مخفیانه حاوی اخباری از آن حضرت برای برخی از سران قریش ارسال کرد. ساره در قبال گرفتن اجرت، نامه را لای گیسوان بافتهاش پنهان کرد و روانه مکه شد. پیش از آنکه حامل نامه به مقصد برسد، رسول خدا از ماجرا آگاهی یافت. رسول اکرم به علىبن ابىطالب و زبیربن عوام مأموریت داد خود را به آن زن برسانند و نامه حاطب را از او بگیرند.
زمانی که به ساره رسیدند، بار و اثاثش را جستوجو کردند، چیزى نیافتند. علىبن ابىطالب او را تهدید کرد که به خدا سوگند میخورم رسول خدا هرگز به ما دروغ نگفته است، اکنون یا نامه را بیرون آور یا به ناچار به شیوهای دیگر متوسل خواهیم شد. ساره که على را مصمم دید گفت: کنار برو! علىبن ابىطالب به یک سو رفت. ساره گیسوانش را باز کرد و نامه را از میان آن بیرون آورد و به على داد.
نزد پیامبر که آمدند، حاطببن ابی بلتعه برای کاری که انجام داده بود، عذر خواست و گفت قصدی جز حفظ جان خانواده و اموال خویش در مکه نداشته است. عمر قصد جان او کرد، اما پیامبر(ص) مانع شد.
پیامبر پس از فتح مکه ساره را بخشید. او که آوازهخوان بود، اینک با حکایتش آوازهخوان بخشش پیامبر شد.
منابع:
1. مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م 207)، ترجمه محمود مهدوىدامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، چ دوم، 1369، ص 658.
2. طبرسى، فضل بن حسن مجمع البیان فی تفسیر القرآن مصحح: یزدى طباطبایى، فضلالله و هاشم رسولی: تهران، ناصر خسرو، 1372، چ 3. ج 9، ص 405.