درباره فیلم «زیبا صدایم کن» ساخته صدرعاملی
ما به هم محتاجیم
داستان فیلم که از کتابی به همین نام، نوشتهی فرهاد حسنزاده اقتباس شده،ساده اما تاثیرگذار است: پدری که در آسایشگاه روانی بستری است، روز تولد دخترش از آسایشگاه فرار میکند تا در کنار او باشد.
به گزارش شرق، دنیا چهرازی- «زیبا صدایم کن» به کارگردانی رسول صدرعاملی و تهیهکنندگی سیدمازیارهاشمی، سفری یکروزه در دنیای پرپیچوخم زندگی یک دختر ۱۶ ساله و پدربیمارش است. فیلمی که در لایههای عمیقش حرفهای مهمی برای گفتن دارد. صدرعاملی که سالهاست قصهی نوجوانان و جوانان مستقل و جسور را روایتمیکند، این بار نیز به سراغ شخصیتی رفته که یاد گرفته به تنهایی، در دل دنیایی سخت و بیرحم، افسار زندگیاش را به دست بگیرد و با صلاحدیدخود، مسیر زندگیاش را تعیین کند.
داستان فیلم که از کتابی به همین نام، نوشتهی فرهاد حسنزاده اقتباس شده،ساده اما تاثیرگذار است: پدری که در آسایشگاه روانی بستری است، روز تولد دخترش از آسایشگاه فرار میکند تا در کنار او باشد.
زیبا که از این حضور ناگهانی آزرده شده، در ابتدا پدرش را پس میزند؛ اماهمانطور که لحظات این روز طولانی پیش میروند، او به ارزش حضور این پدردر کنارش با تمام ناخوشاحوالیهایی که دارد، پی میبرد. پدری که علیرغم توهمها و وضعیت روانیاش، از آدمهای به ظاهر سالم اطراف معقولتر به نظرمیرسد.
امین حیایی در نقش پدر، حضوری گرم و بهیادماندنی دارد؛ بازی او پر ازجزئیات است و مرز میان جنون و محبت را بهزیبایی ترسیم میکند. پدری که آمده است تا در فرصتی محدود، تا جایی که از دستش برمیآید همه چیز رادرست کند. از بند کفش زیبا گرفته تا پاندول ساعت و یافتن سرپناه جدیدی برای زیبا و البته نجات دختران دیگری شبیه به زیبا که شبیه کبوتران، در قفس کجفهمیها گرفتار شدهاند.
فیلمبرداری شاداب و جسورانه سامان لطفیان با ثبت لوکیشنهایی جذابی ازمسیر خاطرهانگیز راهآهن تا میدان تجریش با آن چنارهای چشمنواز، از کاخ دادگستری گرفته تا بانک ملی شعبه مرکزی، چهارراه امیر اکرم، دبیرستان انوشیروان دادگر، داروخانهی شیر و خورشید، ساندویچی بهشتی و... هویتمند و تحسینبرانگیز است.
اما نکتهای که به وضوح به چشم میآید، ثبت سکانسهای مربوط به پرسهزنیهای خیابانی در پسزمینهای محو و فلو است که فضای شهری را به شکلی متفاوت به نمایش گذاشته است. احتمال میدهم که گروه سازنده، دلایل محکمی برای چشمپوشی از ثبت زیباییهای خیابان ولیعصر داشته باشند. خیابان خاطره انگیز و مهمی که به عنوان میراث ملی به ثبت رسیده و در شرف ثبت در فهرست میراث جهانی یونسکو نیز قرار دارد.
نخست؛ شاید به دلیل تغییرات ناگهانی هوا در فصل فیلمبرداری باشد که حفظ راکورد اتمسفر خیابان را عملاً غیر ممکن میسازد و دوم؛ احتمالاً راهکاری برای دور زدن محدودیتهای ممیزی در سینمای امروز ایران باشد. شهر فلو و محوی که گویی قرار نیست تصویری از واقعیت خیابانهای این روزهای تهرانرا به نمایش بگذارد که مبادا گیسوان باز و رهای دختران در آن حوالی، برپرده سینما به تصویر کشیده شود.
یکی از ویژگیهای مهم «زیبا صدایم کن» که باید در نقدها در نظر گرفته شوداین است که اساساً این اثر به سفارش کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان و برای مخاطبان آن گروه سنی ساخته شده است. بنابراین، فیلمنامه نیز با در نظر گرفتن متوسط هوش مخاطبان این رده سنی به نگارش درآمده است. به همین دلیل، اگرچه فیلم میتوانست با یک پایان استعاری، در نمایی بالای تاور کرین خاتمه یابد، اما داستان به شکلی روایت شده که مخاطبان نوجوان را تا «ن» پایان همراهی کند و به سرنوشت زیبا و مادرش نیز بپردازد. مادری که در کتاب فرهاد حسنزاده غایب است اما در فیلمنامه اضافه شده است.
یکی دیگر از نکات تمایز کتاب با فیلمنامهی اقتباسیاش که توسط آرشصادقبیگی، میلاد صدرعاملی و محمدرضا صدرعاملی به نگارش درآمده،نحوهی خروج پدر از آسایشگاه است. در کتاب، زیبا پدرش را فراری میدهد ویک روز را با او به پرسهزنی در شهر میگذرانند. اما در فیلمنامه، این پدر است که خودش را به دختر میرساند و حضورش را به زندگی روزمره اوتحمیل میکند. درست است که کتاب لحظات شیرینی از این همراهی پدر-دختری دارد اما سینما منطق روایی محکمتری طلب میکند و برای همین،اضافه کردن بهانهای مانند پیدا کردن خانه برای زیبا، انسجام و نظم بهتری برای گردش شهری آن دو، طراحی کرده است. علاوه بر آن، با نگاهی نمادین ومختص دوران، این نسل گذشته است که لازم است برای ترمیم این کدورت وشکاف، پا پیش بگذارد و دل نسل جدید را با تمام خشمی که -به حق یا برپایهی سوتفاهم- در دل دارند، به دست بیاورد.
در طول این سفر کوتاه اما پرمعنا، پدر نه تنها جایگاه خود را پیش دخترشبازمییابد، بلکه زندگی زیبا را هم به شکلی معنادار تغییر میدهد. و در پایانپیامی ساده اما عمیق به او میدهد؛ اینکه یاد بگیرد ببخشد. چرا که عقیدهدارد این روزها آدمها هنر بخشش را از یاد بردهاند.
در اینجا فیلم از مرز یک داستان شخصی فراتر میرود و مخاطب را به آشتی میان نسلها دعوتمیکند؛ نسلی که شاید در گذشته اشتباهاتی کرده است اما همچنان میتواندبرای نسل جدید که فشارهای اجتماعی و شرایط جامعه پای حکم رشدشان راامضا زده است و همگی بدون فرصتی کافی برای کودکی، به بالغ بودن محکوم شدهاند، حامی و آموزگار باشد.
فیلم لطیف «زیبا صدایم کن» بار دیگر به ما یادآور میشود که چقدر همچنان و علیرغم مد زمانه، دلمان برای سینمای قصهگو، انسانی و امیدبخش غنج میرود. یادمان میاندازد که تا چه اندازه با وجود تمام خطکشیها وشکافهای بیننسلها، برای ادامه دادن و ساختن روزهایی نو و پرامید، به همدیگر نیاز داریم.
باعث بسی خوشحالی است که مهربانی، این حلقهی گمشده روزگار ما،هنوز هم میتواند با اعجاز سینما، راهی به میان قلبهایمان باز کند.