از برکهای کوچک تا کرانهای وسیع
شکوفه موسوی . روانپزشك كودكونوجوان
بسیاری از انسانها، وسوسه میشوند که مسائلی پیچیده درباره سیستمهای بزرگ را با تجربیاتی که از سیستمهای کوچکتر دارند، برای خود تبیین و برای دیگران بازگو کنند که البته حتما معایب خاص خود را دارد ولی شاید این حسن را داشته باشد که به سبب آشنایی، آن مفهوم ثقیل درکپذیرتر میشود؛ بنابراین من هم از این وسوسه در امان نماندهام.
دو بال سازگاری
ژان پیاژه سازگاری را شامل دو قسمت میداند؛ همگونسازی یا تغییردادن محیط برای مناسبترکردن شرایط خود و همسازی یا تغییردادن خود برای سازش با محیط. شاید اولین قدمی که راه بشر امروز را از جانداران نزدیک به خود جدا کرد، تغییر در محیط اطراف بوده، داستان از سنگی که بهعنوان ابزار به کار برد یا آتشی که افروخت، شروع شد و به پشتوانه علم و تجربه، این دستکاریها آنقدر انبوه شد که این باور در انسان به وجود آمد که قادر به انجام هر کاری است و توانا به ترمیم هر مشکل و اختلالی. همین توانمندی در تغییر محیط باعث شد که قسمت دوم سازگاری فراموش شود؛ یعنی تغییر خود برای سازش با محیط.
در بخش قبلي يادداشت از نگاه ژانپياژه درباره سازگاري گفتيم. گفتيم كه ژان پیاژه سازگاری را شامل دو قسمت میداند؛ همگونسازی یا تغییردادن محیط برای مناسبترکردن شرایط خود و همسازی یا تغییردادن خود برای سازش با محیط.
کرونا و سوگ
در این قسمت منظورم سوگواری بازماندگان برای ازدسترفتگان کرونا نیست بلکه سوگواری کل انسانهاست برای باوری که به تواناییهای بیچونوچرای خود داشتهاند و این سؤال را هرروز از خود و دیگران پرسیدهاند؛ مگر امکان دارد که علم نتواند دارو یا واکسن این ویروس را پیدا کند؟ و اینکه چگونه ویروسی ناچیز، اینگونه انسانهای غره به سلطانی را از تخت برکشیده؟ به نظر میرسد جامعه انسانی در کار قویکردن و ورزیدن فقط یک بال بوده و از آن بال دیگر غفلت کرده است. دکتر الیزابت کابلر راس، درباره واکنش به سوگ پنج مرحله را بر میشمرد: انکار، خشم، چانهزنی، افسردگی و خشم. از خود بپرسیم: جهان الان در کدام مرحله مواجهه با سوگ است و تکتک ما در کدام مرحلهایم؟
طیف مواجهه با مشکلات
هرروزه با افرادی مواجه میشوم که از نظر رویارویی با مسائل روزمره بسیار متفاوتاند، آنطور که توانایی تعجبکردن من کاستی نمیگیرد. مثلا در یک روز والدین جوان و باهوشی با تحصیلات خوب مراجعه کردند که متأسفانه سهقلوهای پسرشان، هر سه مبتلا به اختلال اوتیسم بودند و آنان با عقلانیت دنبال چارهجویی مشکل و راهحلهای کمک به آنان. همان روز والدینی آمدند که به خاطر قبولنشدن فرزندشان در تیزهوشان به هم ریخته بودند و انگار به بنبست رسیده بودند. برای من همیشه تفاوت در رسیدن به پذیرش در انسانهای مختلف درباره مسائل زندگیشان، جالب بوده و هیچگاه عادی نشده است. اینکه والدین اول ضمن چارهجویی، به مرحله پذیرش رسیده بودند، بسیار ارزشمند بود اما والدین دوم چه؟ ما چه تعداد افرادی میشناسیم که توانایی عبور از این مراحل را ندارند؟ و چرا؟
غریق خوبرو
جوان خوبرویی به نام نارسیسوس را از نگریستن به چهره خود منع کرده بودند اما یک روز او در آب زلالی به تصویر خود نگریست و دیگر سر بر نکرد و در خود غرق شد و از آنجا مفهوم نارسیسیسم یا خودشیفتگی بیان شد. خودشیفتگی یعنی خود را مرکز جهان دانستن، فقدان همدلی با دیگران، نپذیرفتن قوانین محتوم برای خود و به عبارتی خود را تافتهای همیشه جدابافته پنداشتن. چنین فردی تا وقتی خود مشکلی ندارد، هیچ غم دیگران را حس نمیکند و وقتی به مشکلی برمیخورد شکنندهتر از آن است که بتوان تصور کرد. چرا؟ چون از سویی به همان اندازه که عادت داشته با دیگران بیانصافانه برخورد کند، توقع کمترین ناکامی و نامرادی را بر وجود ممتاز خود ندارد و از سوی دیگر آمادگی مواجهه با مشکلات را ندارد؛ چون هیچوقت جز خود هیچکس را ندیده و به هیچ مسیری دقت نکرده و بنابراین هیچگاه نیاموخته دیگران به وقت مشکل و ناکامی چه میکشند و چه میکنند.
آن پرنده بالشکسته
پذیرش، مرحلهای منفعلانه از مشکلات نیست، تعهد عبور از مراحلی سخت است که از خودشیفتگی آشنای خود دور شویم و دریابیم که همیشه نمیتوان در برکه کوچک خود سر فرو برد و در اقیانوس حوادث و مشکلات، نمیتوان از تلاطم امواج، همیشه برکنار بود. شاید مهمترین درس کرونا این بود؛ همدلی با جهان، با همه ناتوانان، بیپناهان، چه انسان و چه بقیه موجودات. سربرآوردن از برکه فریبنده خود مرکزپنداری، دیدن و پذیرش سهم دیگران در دنیای بزرگی که ما را در بر گرفته و از آنجاست که دیدگاه و رفتار ما به وقت عافیت منصفانهتر و همدلانهتر میشود و به هنگام رنج، عاقلانهتر و با ظرفیتتر. اگر بهای آن بحران دستاورد عبور باشد، شاید خسران آن را بتوان تاب آورد.
بسیاری از انسانها، وسوسه میشوند که مسائلی پیچیده درباره سیستمهای بزرگ را با تجربیاتی که از سیستمهای کوچکتر دارند، برای خود تبیین و برای دیگران بازگو کنند که البته حتما معایب خاص خود را دارد ولی شاید این حسن را داشته باشد که به سبب آشنایی، آن مفهوم ثقیل درکپذیرتر میشود؛ بنابراین من هم از این وسوسه در امان نماندهام.
دو بال سازگاری
ژان پیاژه سازگاری را شامل دو قسمت میداند؛ همگونسازی یا تغییردادن محیط برای مناسبترکردن شرایط خود و همسازی یا تغییردادن خود برای سازش با محیط. شاید اولین قدمی که راه بشر امروز را از جانداران نزدیک به خود جدا کرد، تغییر در محیط اطراف بوده، داستان از سنگی که بهعنوان ابزار به کار برد یا آتشی که افروخت، شروع شد و به پشتوانه علم و تجربه، این دستکاریها آنقدر انبوه شد که این باور در انسان به وجود آمد که قادر به انجام هر کاری است و توانا به ترمیم هر مشکل و اختلالی. همین توانمندی در تغییر محیط باعث شد که قسمت دوم سازگاری فراموش شود؛ یعنی تغییر خود برای سازش با محیط.
در بخش قبلي يادداشت از نگاه ژانپياژه درباره سازگاري گفتيم. گفتيم كه ژان پیاژه سازگاری را شامل دو قسمت میداند؛ همگونسازی یا تغییردادن محیط برای مناسبترکردن شرایط خود و همسازی یا تغییردادن خود برای سازش با محیط.
کرونا و سوگ
در این قسمت منظورم سوگواری بازماندگان برای ازدسترفتگان کرونا نیست بلکه سوگواری کل انسانهاست برای باوری که به تواناییهای بیچونوچرای خود داشتهاند و این سؤال را هرروز از خود و دیگران پرسیدهاند؛ مگر امکان دارد که علم نتواند دارو یا واکسن این ویروس را پیدا کند؟ و اینکه چگونه ویروسی ناچیز، اینگونه انسانهای غره به سلطانی را از تخت برکشیده؟ به نظر میرسد جامعه انسانی در کار قویکردن و ورزیدن فقط یک بال بوده و از آن بال دیگر غفلت کرده است. دکتر الیزابت کابلر راس، درباره واکنش به سوگ پنج مرحله را بر میشمرد: انکار، خشم، چانهزنی، افسردگی و خشم. از خود بپرسیم: جهان الان در کدام مرحله مواجهه با سوگ است و تکتک ما در کدام مرحلهایم؟
طیف مواجهه با مشکلات
هرروزه با افرادی مواجه میشوم که از نظر رویارویی با مسائل روزمره بسیار متفاوتاند، آنطور که توانایی تعجبکردن من کاستی نمیگیرد. مثلا در یک روز والدین جوان و باهوشی با تحصیلات خوب مراجعه کردند که متأسفانه سهقلوهای پسرشان، هر سه مبتلا به اختلال اوتیسم بودند و آنان با عقلانیت دنبال چارهجویی مشکل و راهحلهای کمک به آنان. همان روز والدینی آمدند که به خاطر قبولنشدن فرزندشان در تیزهوشان به هم ریخته بودند و انگار به بنبست رسیده بودند. برای من همیشه تفاوت در رسیدن به پذیرش در انسانهای مختلف درباره مسائل زندگیشان، جالب بوده و هیچگاه عادی نشده است. اینکه والدین اول ضمن چارهجویی، به مرحله پذیرش رسیده بودند، بسیار ارزشمند بود اما والدین دوم چه؟ ما چه تعداد افرادی میشناسیم که توانایی عبور از این مراحل را ندارند؟ و چرا؟
غریق خوبرو
جوان خوبرویی به نام نارسیسوس را از نگریستن به چهره خود منع کرده بودند اما یک روز او در آب زلالی به تصویر خود نگریست و دیگر سر بر نکرد و در خود غرق شد و از آنجا مفهوم نارسیسیسم یا خودشیفتگی بیان شد. خودشیفتگی یعنی خود را مرکز جهان دانستن، فقدان همدلی با دیگران، نپذیرفتن قوانین محتوم برای خود و به عبارتی خود را تافتهای همیشه جدابافته پنداشتن. چنین فردی تا وقتی خود مشکلی ندارد، هیچ غم دیگران را حس نمیکند و وقتی به مشکلی برمیخورد شکنندهتر از آن است که بتوان تصور کرد. چرا؟ چون از سویی به همان اندازه که عادت داشته با دیگران بیانصافانه برخورد کند، توقع کمترین ناکامی و نامرادی را بر وجود ممتاز خود ندارد و از سوی دیگر آمادگی مواجهه با مشکلات را ندارد؛ چون هیچوقت جز خود هیچکس را ندیده و به هیچ مسیری دقت نکرده و بنابراین هیچگاه نیاموخته دیگران به وقت مشکل و ناکامی چه میکشند و چه میکنند.
آن پرنده بالشکسته
پذیرش، مرحلهای منفعلانه از مشکلات نیست، تعهد عبور از مراحلی سخت است که از خودشیفتگی آشنای خود دور شویم و دریابیم که همیشه نمیتوان در برکه کوچک خود سر فرو برد و در اقیانوس حوادث و مشکلات، نمیتوان از تلاطم امواج، همیشه برکنار بود. شاید مهمترین درس کرونا این بود؛ همدلی با جهان، با همه ناتوانان، بیپناهان، چه انسان و چه بقیه موجودات. سربرآوردن از برکه فریبنده خود مرکزپنداری، دیدن و پذیرش سهم دیگران در دنیای بزرگی که ما را در بر گرفته و از آنجاست که دیدگاه و رفتار ما به وقت عافیت منصفانهتر و همدلانهتر میشود و به هنگام رنج، عاقلانهتر و با ظرفیتتر. اگر بهای آن بحران دستاورد عبور باشد، شاید خسران آن را بتوان تاب آورد.