تندیسهای بدقواره!
فرانک آرتا
این روزها شاهد رونمایی از انواع و اقسام سردیس یا تندیس شخصیتهای سیاسی، ملی، فرهنگی و هنری در شهرهای مختلف کشورمان هستیم که در بدو امر باید گفت نفس چنین کاری در جای خود بسیار پسندیده است، چون در وهله نخست نصب اثر هنری بهعنوان نمادی زنده از شخصیتهای تأثیرگذار ملی در فضای عمومی شهرها، هم چشمنواز است و هم تأثیرگذار.
از دیگرسو بهرهبرداری از هنر مجسمهسازی- هنری که در مقاطع مختلف زمانی مورد بیتوجهی قرار گفته و حتی با ممنوعیتهایی مواجه شده - در ابعاد وسیع به رونق کار هنرمندان این عرصه کمک میکند که لزوم چنین حمایتهایی همواره احساس میشود و اساسا چنین کارهایی یکی از وظایف مهم سازمانی شهرداریهاست که از این طریق هم باید به رونق کار «هنرمندان» و همهگیر شدن «هنر» کمک کنند و از سوی دیگر در ترویج، گسترش و فرهنگسازی این حرکتها بهشکلی مؤثر وارد عمل شوند؛ اما در میانه این ماجرا موضوعی که کاملا مغفول مانده، عدم توجه کافی و وافی به «زیباییشناسی» و امر «زیبایی» مجسمهسازی و طراحی - رکن رکین هنرهای تجسمی - است!
نکته شگفتانگیز این است که در ظاهر امر به نظر میرسد هیچ نظارتی روی کارها وجود ندارد و اغلب تندیسها نهتنها شبیه هنرمندان و شخصیتها نیستند بلکه بدقوار، زشت و حتی بیشتر مایه مضحکه عام و خاص شدهاند! به عبارتی انگار سازنده مجسمه حتی با وجود موجودبودن عکس شخصیتها - در صورت در قید حیات نبودن شخص مورد نظر - یکبار هم به آن ننگریسته یا به چهره خود شخص - درصورت زندهبودن - نیمنگاهی هم نینداخته است!
و متأسفانه گاهی کار به جایی کشیده شده که تماشاگر فکر میکند که سازندگان مجسمه با آن شخصیت شوخی یا مطایبه میکنند یا دستش میاندازند؛ از بس که مجسمههای ساختهشده هیچ شباهتی به اصل ندارند! نمونه عینی آن مجسمه سعدی شیرازی است که برخیها در فضای مجاری به شوخی گفتهاند که سعدی انگار شاعر نبوده بلکه قهرمان کیکبوکسینگ بوده و به همین دلیل بینیاش دچار انحنای غیرمتعارفی شده است!
جلالخالق آدم نمیداند در برخورد با این کارها چه کند! درحالیکه گفته میشود تنها مجسمه سعدی شیرازی اثر استاد ابوالحسن صدیقی است که 11 اردیبهشت سال ۱۳۳۱ در شهر زیبای شیراز نصب و پردهبرداری شد و از آن تاریخ تا نیمه دهه 70 در دروازه اصفهان و میدانی که سعدی نام داشت باقی ماند اما بعد از 67 سال، مجسمهای را طراحی و نصب کردهاند که مایه انتقاد و گلایه مردم و هنرمندان شده! نمونهای دیگر، تندیس شهید سردار قاسم سلیمانی در شهر انزلی بود که باوجود تکذیب نصب این مجسمه در آن شهر توسط رئیس شورای شهر بندر انزلی چیزی از وخامت مشکلات مجسمهسازی در کشور کم نمیکند!
جالب است در گزارش ایرنا آمده بود که «این در حالی است که این تصویر مربوط به مجسمهای است که یک مجسمهساز در مدت دو ماه آن را با ارتفاع هفت متر ساخته و اعلام کرده قصد دارد ۱۰ درصد از درآمد حاصل از فروش این مجسمه را به یک مؤسسه خیریه شهرستان خوی برای کمک به زلزلهزدگان اهدا کند». اخیرا هم واکنش معترضانه استاد علی نصیریان به نصب تندیس خود و البته فریاد هواداران عباس کیارستمی که مجسمهاش هیچ شباهتی به استاد مرحوم ندارد، دیگر موارد تأملبرانگیزی است که باید ریشهیابی شوند که چرا بیخود و بیجهت برای کارهای فاقد کیفیت، انرژی، زمان و پول صرف میشود؟
سؤال مهم این است که آیا هنرمندان کاربلد واقعی در کشور وجود ندارند تا بتوانند تندیسی درستوحسابی از این شخصیتها بسازند؟ که حتما هنرمندان بزرگ مجسمهساز در کشور وجود دارند؛ اما پس چرا این روزها بازار داغ رونمایی از تندیسهای بدقواره حاشیهساز همچنان پررونق است؟ واقعا مشکل کجاست؟ آیا انجمن مجسمهسازان و مرکز هنرهای تجسمی هیچ نظارتی بر این کارها ندارد؟ یا اینکه... آیا نهادهای سفارشدهنده قبل از رونمایی آثار، مشاوران و کارشناسان هنری ندارند که تأییدیه آن را بگیرند و بعد اثر را رونمایی کنند؟!
این روزها شاهد رونمایی از انواع و اقسام سردیس یا تندیس شخصیتهای سیاسی، ملی، فرهنگی و هنری در شهرهای مختلف کشورمان هستیم که در بدو امر باید گفت نفس چنین کاری در جای خود بسیار پسندیده است، چون در وهله نخست نصب اثر هنری بهعنوان نمادی زنده از شخصیتهای تأثیرگذار ملی در فضای عمومی شهرها، هم چشمنواز است و هم تأثیرگذار.
از دیگرسو بهرهبرداری از هنر مجسمهسازی- هنری که در مقاطع مختلف زمانی مورد بیتوجهی قرار گفته و حتی با ممنوعیتهایی مواجه شده - در ابعاد وسیع به رونق کار هنرمندان این عرصه کمک میکند که لزوم چنین حمایتهایی همواره احساس میشود و اساسا چنین کارهایی یکی از وظایف مهم سازمانی شهرداریهاست که از این طریق هم باید به رونق کار «هنرمندان» و همهگیر شدن «هنر» کمک کنند و از سوی دیگر در ترویج، گسترش و فرهنگسازی این حرکتها بهشکلی مؤثر وارد عمل شوند؛ اما در میانه این ماجرا موضوعی که کاملا مغفول مانده، عدم توجه کافی و وافی به «زیباییشناسی» و امر «زیبایی» مجسمهسازی و طراحی - رکن رکین هنرهای تجسمی - است!
نکته شگفتانگیز این است که در ظاهر امر به نظر میرسد هیچ نظارتی روی کارها وجود ندارد و اغلب تندیسها نهتنها شبیه هنرمندان و شخصیتها نیستند بلکه بدقوار، زشت و حتی بیشتر مایه مضحکه عام و خاص شدهاند! به عبارتی انگار سازنده مجسمه حتی با وجود موجودبودن عکس شخصیتها - در صورت در قید حیات نبودن شخص مورد نظر - یکبار هم به آن ننگریسته یا به چهره خود شخص - درصورت زندهبودن - نیمنگاهی هم نینداخته است!
و متأسفانه گاهی کار به جایی کشیده شده که تماشاگر فکر میکند که سازندگان مجسمه با آن شخصیت شوخی یا مطایبه میکنند یا دستش میاندازند؛ از بس که مجسمههای ساختهشده هیچ شباهتی به اصل ندارند! نمونه عینی آن مجسمه سعدی شیرازی است که برخیها در فضای مجاری به شوخی گفتهاند که سعدی انگار شاعر نبوده بلکه قهرمان کیکبوکسینگ بوده و به همین دلیل بینیاش دچار انحنای غیرمتعارفی شده است!
جلالخالق آدم نمیداند در برخورد با این کارها چه کند! درحالیکه گفته میشود تنها مجسمه سعدی شیرازی اثر استاد ابوالحسن صدیقی است که 11 اردیبهشت سال ۱۳۳۱ در شهر زیبای شیراز نصب و پردهبرداری شد و از آن تاریخ تا نیمه دهه 70 در دروازه اصفهان و میدانی که سعدی نام داشت باقی ماند اما بعد از 67 سال، مجسمهای را طراحی و نصب کردهاند که مایه انتقاد و گلایه مردم و هنرمندان شده! نمونهای دیگر، تندیس شهید سردار قاسم سلیمانی در شهر انزلی بود که باوجود تکذیب نصب این مجسمه در آن شهر توسط رئیس شورای شهر بندر انزلی چیزی از وخامت مشکلات مجسمهسازی در کشور کم نمیکند!
جالب است در گزارش ایرنا آمده بود که «این در حالی است که این تصویر مربوط به مجسمهای است که یک مجسمهساز در مدت دو ماه آن را با ارتفاع هفت متر ساخته و اعلام کرده قصد دارد ۱۰ درصد از درآمد حاصل از فروش این مجسمه را به یک مؤسسه خیریه شهرستان خوی برای کمک به زلزلهزدگان اهدا کند». اخیرا هم واکنش معترضانه استاد علی نصیریان به نصب تندیس خود و البته فریاد هواداران عباس کیارستمی که مجسمهاش هیچ شباهتی به استاد مرحوم ندارد، دیگر موارد تأملبرانگیزی است که باید ریشهیابی شوند که چرا بیخود و بیجهت برای کارهای فاقد کیفیت، انرژی، زمان و پول صرف میشود؟
سؤال مهم این است که آیا هنرمندان کاربلد واقعی در کشور وجود ندارند تا بتوانند تندیسی درستوحسابی از این شخصیتها بسازند؟ که حتما هنرمندان بزرگ مجسمهساز در کشور وجود دارند؛ اما پس چرا این روزها بازار داغ رونمایی از تندیسهای بدقواره حاشیهساز همچنان پررونق است؟ واقعا مشکل کجاست؟ آیا انجمن مجسمهسازان و مرکز هنرهای تجسمی هیچ نظارتی بر این کارها ندارد؟ یا اینکه... آیا نهادهای سفارشدهنده قبل از رونمایی آثار، مشاوران و کارشناسان هنری ندارند که تأییدیه آن را بگیرند و بعد اثر را رونمایی کنند؟!