|

پیرامون تأثیر بیمه و امنیت شغلی در آرامش روانی افراد

امنیت شغلی ضامن جامعه سالم است

هفته گذشته در ادامه بررسی مواد الحاقی کمیسیون تلفیق بند ج ماده ۲۹ لایحه برنامه هفتم نمایندگان مجلس امکان بهره‌مندی رانندگان تاکسی‌های اینترنتی از مزایای بیمه تأمین اجتماعی موافقت کردند. براساس این بند اصلاحی؛ ارائه‌دهندگان خدمات حمل و نقل بار و مسافر که از طریق سکو (پلتفرم) های مجازی به فعالیت مشغول بوده و بیمه بازنشستگی ندارند، مجاز به بیمه کردن خود نزد سازمان تأمین اجتماعی هستند. البته تصویب این بند مزایای خاصی برای این دسته از رانندگان ندارد چرا که پیش از این نیز می‌توانستند به صورت خویش‌فرما خود را نزد تأمین‌اجتماعی بیمه کنند. از سوی دیگر بخش زیادی از سامانه رانندگان پلتفرم‌های مجازی را رانندگان موتور تشکیل می‌دهند که بر اساس نوع فعالیت خود جزء مشاغل پرخطر به حساب می‌آیند و در صورت بروز حادثه فاقد هر نوع حمایتی هستند. این دسته از حوادث فیزیکی در کنار بار روانی نداشتن بیمه در سال‌های بازنشستگی می‌تواند منجر به ناامیدی از آینده شود. وجود شرایط مناسب و امکان آسایش در چنین فضایی لازمه هر محیط کاری است. جایی که فرد شاغل بخش اعظمی از زندگی خود را در آن می‌گذراند باید مزین به عامل امنیت باشد.

امنیت شغلی ضامن جامعه سالم است

 امنیت شغلی علاوه بر امنیت فیزیکی از مؤلفه‌های اساسی یک محیط کاری امن است که در نهایت سلامت روان فرد را تضمین می‌کند. در سایه امنیت شغلی، فرد می‌تواند آزادانه به بروز خلاقیت و مهارت‌های کاری خود بپردازد. ترسیم آینده‌ای امیدبخش و رسیدن به اهداف فردی و سازمانی نیز در چنین بستری رشد می‌کند. متن پیشِ‌رو حاصل گفت‌وگویی در ارتباط با امنیت شغلی و آرامش روانی محیط کار با دکتر مصطفی تبریزی، روانشناس و عضو هیأت‌علمی دانشگاه علامه طباطبایی است.  

 

نبود امنیت شغلی چه تأثیری در سلامت روان افراد دارد؟

در این مورد به ایده یکی از نظریه‌پردازان معروف که امروزه اندیشه‌هایش در کشورهای پیشرفته مانند ژاپن مورد استفاده قرار می‌گیرد، اشاره می‌کنم. ایشان آبراهام مزلو است. او تئوری خود را بر این پایه گذاشت که رفتارهای آدمی چگونه شکل می‌گیرد؟ و سرانجام یک هرم طبقاتی و سلسله‌مراتبی ارائه کرد که بر اساس آن اولین محرک رفتارهای ما نیازهای فیزیولوژیک مانند آب و هوا و مسکن و بخشی از نیاز جنسی است. مزلو در مرحله دوم نیاز به امنیت و بعد مراحل دیگری را مطرح کرد. او معتقد بود که بدون عبور از این دو مرحله ما به خودشکوفایی و تعالی نمی‌رسیم. امنیت شغلی مورد بحث ما در هر دو بخش هرم مزلو جا دارد. به این معنا که وقتی شما شغل دارید به‌واسطه شغل خود می‌توانید نیازهای فیزیولوژیک‌تان را تأمین کنید. در این حالت نیازی با این عنوان که من دیگر ایمن و راحت و آرام هستم در شما شکل می‌گیرد. وقتی شغلی وجود ندارد یعنی درآمد ندارید، به دنبال آن مسکن خوب ندارید، غذای خوب ندارید و اولین نیاز شما تأمین نمی‌شود. اگر این باور و امنیت روانی را داشته باشید که من شغلی دارم و نیازهای خودم را برطرف می‌کنم، آسوده خواهید بود. در غیر این صورت شما دچار استرس و اضطراب و در معرض افسردگی قرار می‌گیرید.

 

استرس از دست دادن شغل چقدر در میزان بهره‌وری افراد مؤثر است؟

باید توجه کرد که این استرس به چه دلیلی ایجاد شده است. ممکن است کارفرمایی از کارمند خود انتظارات بیجا یا رفتار دیکتاتورمآبانه داشته باشد و اگر کارمند اطاعت نکند او را اخراج کند. حالا بستگی دارد این فرد چه نگرش و تعریفی درباره زندگی دارد؛ یا برای بقای خودش تسلیم می‌شود و تبدیل به فرد متملق و چاپلوسی می‌شود که این هم یک آسیب روانی است و یا به فرموده ارباب و رئیسش عمل نمی‌کند. بنابراین احتمال زیادی دارد که شغل را از دست بدهد و نگرانی آینده را متحمل شود. در چنین موقعیتی شخص هر نوع تیپ شخصیتی داشته  باشد استرس از دست دادن شغل در او آسیب روانی ایجاد خواهد کرد.

آیا  در این شرایط بهره‌وری او پایین می‌آید؟

بله، قطعاً بهره‌وری او کم می‌شود؛ مگر در شرایطی که اختناق حاکم است و فرد ناچار می‌شود کار کند. در این حالت ممکن است در کوتاه‌مدت برای سازمان بهره‌وری داشته باشد، ولی عملکرد او در درازمدت راندمان کار را پاسسن می‌آورد و سازمان یک عضو فعال خود را از دست می‌دهد.

یعنی ممکن است در شغل خود بماند و بهره‌وری هم داشته باشد اما سلامت روان او به خطر می‌افتد؟

بله، وقتی سلامت روان به خطر بیفتد به جای یک محیط محدود مثل کارخانه و سازمان، باید کل جامعه را در نظر بگیرید. ممکن است کارخانه با اختناقی که ایجاد کرده از آن فرد سود موقت ببرد، ولی چون فرد آسیب می‌بیند در کل به جامعه آسیب می‌زند.

فاکتورهای امنیت روانی در محیط کار کدام‌اند؟

اولین فاکتور امنیت روانی نیاز به احترام است. اینکه ما فرد را به‌عنوان یک انسان قبول کنیم. انسانی که حقوق انسانی و حقوق شخصی دارد و ما به آن احترام بگذاریم. کلمه احترام هم مانند حرم و حریم و محترم به مفهوم مرز است. یعنی مرزهای شخصی او را به رسمیت بشناسیم. اگر این کار را کردیم و فرد حس کرد می‌تواند خود خودش باشد یعنی محترم شمرده شده است. حالتی که در آن کسی به مرز او تجاوز نمی‌کند. اما اگر توقع داشته باشیم تمام باورهای شخصی‌اش در خوردن و پوشیدن و تفکر و گرایش‌های مذهبی و سیاسی را کنار بگذارد و مطابق فرموده رئیسش عمل کند حرمتش رعایت نشده است. بنابراین اولین عامل بسیار مهم این است که به فرد احترام بگذاریم و مرزهای شخصی و هویتی او را به رسمیت بشناسیم.

فاکتور بعدی این است که او بدون تلاش اضافه به اندازه تلاش خود سود ببرد. همان مسئله ارزش اضافه که مارکس نیز مطرح کرد. مثلاً کالایی که ده تومان ارزش دارد و فرد کاری روی آن انجام می‌دهد و کارفرما آن را بیست تومان می‌فروشد، در واقع پانزده تومان کار شخص به آن اضافه شده است. چرا کارفرما پانزده تومان را به او نمی‌دهد و فقط دو یا پنج تومان می‌دهد. اینجا کارمند یا کارگر حس می‌کند به میزانی که تولید کرده بهره‌مند نشده. برای ایجاد امنیت روانی در چنین شرایطی اولین کسی که شرکت‌های تعاونی را پایه‌گذاری کرد براچ دایل انگلیسی بود. بنابراین دومین فاکتور امنیت، این است که من به میزان تلاشی که می‌کنم از کارم بهره‌مند شوم. سومین عامل این است که فرد بپذیرد امنیتش تداوم خواهد داشت و این‌طور نباشد که مثلاً یک یا دو سال باشد و بعد از بین برود و کارمند ببیند اگر آسیب جسمی دید، سرطان گرفت یا پیر و نحیف شد دیگر حمایتی از او نخواهد شد. این هم ضلع سومی است که در امنیت شغلی مورد توجه و اهمیت است.

در واقع منظورتان این است که مؤسسات بیمه‌گذار اجتماعی نقش مؤثری در امنیت روانی محیط کار دارند؟

دقیقاً همین‌طور است. الان وضع کارمندان طوری است که عمدتاً زیر خط فقر هستند، اما من زمان جوانی خود را به یاد دارم. آن زمان به ما می‌گفتند شما اگر معلم یا کارمند بشوید تا آخر عمر حقوق دارید. همه به شدت داوطلب کارمندی بودند فقط به خاطر اینکه می‌دانستند آینده‌شان تأمین خواهد شد. بنابراین تمام تأمین‌ها چه تأمین سلامت چه تأمین اقتصادی می‌تواند احساس امنیت شغلی را بسیار بالا ببرد.

احساس کسالت و فرسودگی چه رابطه‌ای با امنیت شغلی و آرامش روانی دارد؟

وقتی شما عدم امنیت دارید همواره دچار استرس هستید. در این شرایط غدد فوق کلیوی مدام آدرنالین ترشح می‌کند. یعنی مرتب در یک وضعیت غیرعادی قرار دارید و طبیعی است که نتیجه آن کسالت و فرسودگی باشد و نتوانید سرحال و خلاق به کار خود ادامه دهید.

آیا کار کردن در شغلی غیرمرتبط با تخصص فرد را هم می‌توان از عوامل تأثیرگذار بر امنیت و آرامش روانی دانست؟

در اینجا باید عدم تخصص را معنی کنیم؛ اگر فرد مدرکی ندارد ولی در کاری بسیار توانمند است، مثلاً در رشته معماری تحصیل نکرده اما طرح های معماری بسیار خوبی ارائه می دهد. این فرد استرسی نخواهد داشت.

اما اگر شغلی را در پیش می‌گیرد که در تخصصش نیست و ناتوان است یقیناً اعتماد به نفسش پایین می‌آید و بازخوردهایی که از بیرون می‌گیرد نیز باعث استرس و عدم امنیت او می‌شود.

چه عواملی در محیط کار باعث نگرانی از آینده و تهدید سلامت روانی است؟

عدم اعتماد به مؤسسات اجتماعی موجب این نگرانی است. زمانی که شما اعتماد ندارید اگر دچار یک بیماری با  درمان پرهزینه شوید، بیمه از شما حمایت می‌کند، مشکل پیدا می‌کنید. یا می‌دانید در پیری به میزانی حقوق می‌پردازد که زندگی‌تان با آن تأمین نخواهد شد. در چنین شرایطی شما احساس امنیت روانی نخواهید داشت. پس بازهم  به جایگاه بیمه در امنیت شغلی و آرامش روانی می‌رسیم.

مشاغل پر استرس و پر خطر مانند پیک موتوری و کارگر ساختمانی که در واقع چند عامل استرس‌زا را هم‌زمان دارند، چه چیزی باعث می‌شود سلامت روان شاغلان در این کارها به خطر بیفتد و چگونه می توان امنیت روانی آنان را تأمین کرد؟

شغل‌های پرخطر یا مشاغل سخت و دشوار که حتی زمان بازنشستگی آنان هم زودتر از دیگران اتفاق می‌افتد و باید هم این‌طور باشد. فرض کنید یک نفر در معدن کار می‌کند. به‌طبع این فرد نباید سی سال کارکند. بنابراین می‌تواند آن پرخطر بودن را با کوتاه‌تر شدن دوران خدمت تحمل کند. داستان دیگر این است که ما این مشاغل را انتخاب نمی‌کنیم. مثلاً اگر در مورد جامعه ایران صحبت کنیم؛ در اینجا شغل انتخاب نمی‌شود بلکه شغل یک شانس است، یک اتفاق است. شما ناچارید در محدوه این امکانی که به وجود آمده کار کنید. ممکن است پزشک باشید اما توانمندی افتتاح مطب را نداشته باشید و می‌روید مسافرکشی می‌کنید. در این شرایط سیستم اجتماعی این شغل را به شما تحمیل کرده و شما انتخاب نکرده‌اید. بسیاری از این مشاغل سخت، انتخاب نیستند و از سر ناچاری انجام می‌شوند. اگر شرایط دیگری بود این افرد چنین کاری انجام نمی‌دادند. ممکن است این سؤال پیش بیاید که به هرحال ما پیک موتوری هم لازم داریم. بله و این به سیستم اجتماعی برمی‌گردد. آیا در سیستم اجتماعی قوانین به‌گونه‌ای وضع شده‌اند که کسی از روی خط عابر پیاده حرکت نکند، چراغ قرمز را رد نکند، حتماً کلاه ایمنی داشته باشد؟ آیا امکانات اجتماعی این‌چنینی ایجاد کرده‌اید؟ حتی برای کسانی که از بودجه ملی این کشور سهم دارند مانند نابینایان، ناشنوایان و معلولان هم شرایط فوق وجود ندارد. ما حتی پیاده‌رو و پارکی مختص این‌ افراد نداریم. بنابراین خیلی اوقات این شغل‌های پر استرس به حمایت اجتماعی به معنای نرم کلمه نیاز دارند. داشتن جاده و راه و اتوبان‌هایی که امن باشد و احتمال تصادف در آن‌ها کم باشد، همچنین وسایل نقلیه امن وجود داشته باشد. همه این موارد را سیستم اجتماعی ایجاد می‌کند. در واقع با خدماتی که به این گروه ارائه می‌شود پذیرش آن‌ها برای فعالیت در این مشاغل بیشتر می‌شود.

در مورد بازنشستگی آتش‌نشان‌ها، یکی از آن‌ها معتقد بود بازنشستگی پیش از موعد برای شغل آتش‌نشانی سم است. از این بابت که باعث می‌شود فردی که در طول سال‌ها به مهارتی رسیده نتواند ادامه کار بدهد، اما اگر حقوق و مزایا برایش فراهم شود خودش به ادامه کار مایل می‌شود. این موضوع را چقدر می‌توان به عوامل روانی و چقدر را به تأمین شدن و آینده‌دار بودن ربط داد که خود فرد به ادامه کار تمایل پیدا کند؟

هر شغلی را باید تعریف کرد و با آن تعریف پاسخ این سؤال را داد. ممکن است یک آتش‌نشان یک ماه در اداره باشد اما آتش‌سوزی نباشد و اوهر روز در ماه کار نکند. در دانشگاه هم همین است. وقتی استادی به سن بازنشستگی می‌رسد باید از او سؤال کرد توانمندی دارد همچان خوب و با انرژی به تدریس ادامه دهد یا خیر؟

گمان من بر این است که چون مشاغل ما درآمد کمی دارند خیلی‌ها می‌خواهند زودتر بازنشسته شوند و شغل دومی پیدا کنند تا زندگی خود را تأمین کنند. در نهایت همه این‌ها به ساختارهای اجتماعی مرتبط است.