|

ماهم در این خانه سهمی داریم...

یادت میاد بهم نوشتی” یه بار میام پیشت ،باهم تهران گردی میکنیم، میریم باغ پرندگان، میریم پارک پردیسان، میریم سینما،اصلا اینجا ها چرا . میرم خیابون گردی. از این سر خیابان ولی عصر تا ته ته ته اش ...راستی ته این خیابون ولی عصر کجاست ؟

حسین درازی: یادت میاد بهم نوشتی” یه بار میام پیشت ،باهم تهران گردی میکنیم، میریم باغ پرندگان، میریم پارک پردیسان، میریم سینما،اصلا اینجا ها چرا . میرم خیابون گردی. از این سر خیابان ولی عصر تا ته ته ته اش ...راستی ته این خیابون ولی عصر کجاست ؟"یادت میاد نوشتم " منم ندیدم." چه ذوقی کردی یه استیکر هوراا فرستادی نوشتی" چه خوب باهم می بینیم".و چه استیکر خنده ی فرستادی و طوری که منم بخنده افتادم. یادت میاد نوشتی " این چه عکس های هست گذاشتی پروفیل ات اه اه اه ، بزار بیام تهران کلی عکس پرتره ازت می گیرم ،راستی موهاتو رنگ نکنیا یا کوتاه میخام همینجوری پریشون احوال باشه،پریشونی خیلی بهت میاد"از اون روز که نوشتی دست تو موهامو نبردم باورت میشه آرایشگاه هم نرفته ام... یادت میاد بهم نوشتی "عاشق عکاسی مینیمال ی "منم نوشتم "عکاسی مینیمال چی هست ؟ "یه استیکر تعجب برام فرستادی و نوشتی" یادت میدم عکس ساده کامل و در محیط گرافیکی اما با درون مایه غنی تر و زیبا تر که از حداقل ها بیشترین استفاده رو میکنه.." نوشتم "خوب یعنی چی؟نوشتی" اومدم تهران با یک جلسه یادت میدم .منم برات استیکر تشکر فرستادم همراه با گل قرمز . 

نوشتی میدونی چرا اینقدر خیابان ولیعصر رو دوست دارم؟ نوشتم" نه راستی اخه این خیابان چی داره اینقدر درباره حرف میزنی ،می نویسی،شعر میگی، و اخرش میخای کشف اش کنی..."پیامم سین شد. اما جوابی نیومد نیومدنیومد...نتونستم صبر کنم نوشتم نفسم، عمرم،عشقم حرف بدی زدم. بی خیال حرف دیگه ای بزنیم...باشه؟"بازم پیامم سین شد از تو هیچ تایپینکی نیومد...دلم لرزید به خودم صدبار دشنام دادم آخه چرا باز حرف خیابان ولیعصر کشیدم وسط! اخه حرف کم بود ..در این قیل و قال ذهنم دیدم داری می نویسی .یادم نمی آد خوشحال بودم یا ناراحت ولی اینو میدونم خیلی مضطرب بودم...خیلی طول کشید و خیلی و من با هر تایپینکی که میرفت و می اومد قلبم به تندی می تپید ...با خودم میگفتم داره چی مینویسه ..چرا اینقدر کلمه، چرا انقدر حروف، چرا اینقدر جمله؟؟؟ ...بازم منتظر شدم راهی جز این نداشتم....یه دفعه قطع شد دیگه تایپینک خبری نبود...من فقط زل زده بودم و شاید هیچ کاری از دست من بر نمی اومد...تا اینکه پیام ات اومد. نوشتی" شاید تنها جایی هست که خوب میشناسمش .پیچ و خمی نداره هیچ گم شدنی نیست.میان بری نداره،راه فرعی نداره، یک راه راست داره که مستقیم میره .از ته شهر تا بالای شهر...و ما میتونم بی انکه از کسی آدرسی بپرسیم. قدم بزنیم بریم بریم لای درختای چنار وول بخوریم بدویم . 

*نویسنده و پژوهشگر

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها