در نقد خودتحقیری و نهیبی برای بیدارباش
نجمه عزیزی
در روزگاری که از هر کران «از ماست که بر ماست» و «اینجا ایران است» میشنوم، خواندن کتابی که رویکردش برخلاف همه اینهاست حس عجیب و جدیدی داشت که روزها و به گمانم تا همیشه مزمزهاش خواهم کرد.
چند سالی است که نگاهکردن صادقانه به خود و جستن عیب کار در خود به درستی شیوه یا دستکم شعار جماعتی از مردم اصلاحجوی ما شده؛ اما در اغلب موارد بیش از حد انصاف خود را متهم کردهایم و اغلب در محدوده نامناسب، اتهام خود را جستهایم. بسیار به هم گفتهایم که مشکل در ذات ماست؛ ما ایرانیها از اساس تکرو هستیم و مزور، اهل تعارف و دروغگوی و غیرجدی و همین صفات ما را در سطح پایینی از رشد و تمدن نگه داشته است. بارها دلمان خواسته که تلاش کنیم از آنچه ماهیتمان معرفی شده فاصله بگیریم و دیگر شویم، اما آسیبها چنان جزء ذات ما خوانده شده که در این کارزار دچار خودباختگی شدهایم و عزتنفس و شهامت خود از کف داده و پیروزی را ناممکن دیدهایم.
کتاب «صنعت بر فراز سنت یا در مقابل آن» که شرحی بر آسیبشناسی روند توسعه پایدار در ایران به قلم مرتضی فرهادی است، بر آن است که نشانمان دهد آنچه هستیم نه ذات تاریخی و دیرسال ما بلکه نشانگان بیماری سده اخیر ماست. بیماریای که اگرچه خود آن را پذیرفته و به درون راه دادهایم اما ژنتیکی نیست و عامل بیرونی قدرتمندی در کار بوده که با انگیزه بسیار و تداوم دائم بر سیستم ایمنی تاریخی ما تاخته است.
کتاب ما را دعوت میکند به گذشته نهچندان دور خود نگاه کنیم و به یاد آوریم که تمدنی پرقدر داشتهایم؛ تمدن فربه و جانداری که رمقش را از منابع انسانیمان میگرفته است؛ منابعی همچون همت، سختکوشی، خودباوری، خودبانی، خودبسندگی و یاریگری که در ساحت امن وجود اجدادمان آشیان داشته بدون اینکه از اساس به یغمارفتنی باشد.
اما روزگاری رسید که رزق و روزی ما در قالب مایع سیاه و بدبوی نفت از زیرِ زمین جوشید و تقصیر ما از آنجا آغاز شد که منابع با خون دل بهکفآمده تاریخیمان را به اندوخته تجدیدناپذیر زیر پایمان تاخت زدیم. اللهالله که تلف کرد و که اندوخته بود!
یغماگر ما میدانست برای اینکه خاک و زیر خاک را ببازیم باید از خود عقب بنشینیم و آمادهخواری را بچشیم و آموخته آن شویم. خار چشم او حمیت و زور بازو و اندیشه جستوجوگر و هوشمند نیاکانمان بود که به مکر و افسون و صبر یکانیکانش را برکشید و آنگاه تباه شدیم.
آنچه این کتاب مفاهیم را کلی و شعارگونه رد یا تأیید نمیکند بلکه به تفصیل به معرفی و واکاوی آن میپردازد و میکوشد ما را از قضاوت به سمت مشاهده دقیق سوق دهد تا تدبیر و درمان را بهجای خشم و کینه بنشاند.
بخش دیگری از کتاب که برای من الهامبخش و امیدآفرین است توصیف کشورهایی در وضعیت مشابه ماست که از حضیض مذلت برخاسته سرنوشت دیگری برای خود برگزیدهاند؛ بهخصوص سرنوشت پسرعموهای خلف هندیمان که به تعبیر نگارنده به لحاظ فرهنگی و ذخایر طبیعی مشابهتهای زیادی با ما دارند.
روح جسور و دانایی به نام مهاتما گاندی با طرح ریشهها رهبر این بازآفرینی است؛ اما نکته نهفته، آن جماعت عظیمی است که صدای او را شنیده و توانستند با او همراه شوند. انصاف نیست اگر از حمایت ملت فرهیخته آلمان از جنایتکاری به اسم هیتلر شگفتزده شویم و پتانسیلهای مردم فقیر هند در درک رهبر بزرگشان را نادیده بگیریم؛ رهبری که خوداتکایی عملی و کاربردی نه شعاری و پرهیز از ماشینزدگی به عنوان رویکردی هوشیارانه و دوراندیشانه و متکی بر فکتها و علت و معلولها نه تعصب و تازهگریزی را با زندگیاش و نه شعارهایش به آنها نشان داد.
در مجموع این کتاب توانسته بسیار نزدیک به حدی که بشود از یک کتاب انتظار داشت، درد گنگ و عمیق عقبماندگی تاریخی در وجود مرا از مرحله احساس به مرحله تشخیص برساند.
در روزگاری این کتاب را خواندهام که پاندمی کرونا ماههاست بر بشریت تاخته و سبک زندگی به شکل ناگزیری در حال تفاوتهای بنیادی است! در ماههای آغازین کروناهراسی که وحشت از هرچه از بیرون میرسید وجودم را تسخیر کرده بود، دخیل بسته بودم به آفتاب و ایوان و حیاط خانه و نه به شکل مشتاقانه که محتاجانه و ناگزیر، نان میپختم؛ پنیر و ماست و بیسکویت و ماکارونی درست میکردم؛ موهای خودم و بقیه را کوتاه میکردم و حتی تلاش میکردم ابزارهای ساده بسازم از آنچه هست!
خودبسندگی، نه تفریحانه که زبر و تلخ و سنگین در قالب یک بلیت بختآزمایی مرگ در جیبم بر من رخ نموده بود و از اینهمه که فارغ میشدم دامن پهن میکردم پیش این کتاب که گویا مرا میدید و لبخند میزد که:
بله فرزند! همین را میگویم! تو هم شراب خودی هم شرابخانه خود! سؤال تویی و پاسخ نیز تو!
این کتاب را بخوانید! البته که شیرین نیست اما نهیب بیداریبخشی دارد که میتواند چشمه اشکتان را بجوشاند و چشم شفقتتان را بگشاید بر زخمهای غریب این وطن بلاکشیده و دست همت و عزمتان را از آستین خمودگی و وانهادگی بیرون کشد تا خودشدن و خودبودن و خودپایی را مشق کنید.
در روزگاری که از هر کران «از ماست که بر ماست» و «اینجا ایران است» میشنوم، خواندن کتابی که رویکردش برخلاف همه اینهاست حس عجیب و جدیدی داشت که روزها و به گمانم تا همیشه مزمزهاش خواهم کرد.
چند سالی است که نگاهکردن صادقانه به خود و جستن عیب کار در خود به درستی شیوه یا دستکم شعار جماعتی از مردم اصلاحجوی ما شده؛ اما در اغلب موارد بیش از حد انصاف خود را متهم کردهایم و اغلب در محدوده نامناسب، اتهام خود را جستهایم. بسیار به هم گفتهایم که مشکل در ذات ماست؛ ما ایرانیها از اساس تکرو هستیم و مزور، اهل تعارف و دروغگوی و غیرجدی و همین صفات ما را در سطح پایینی از رشد و تمدن نگه داشته است. بارها دلمان خواسته که تلاش کنیم از آنچه ماهیتمان معرفی شده فاصله بگیریم و دیگر شویم، اما آسیبها چنان جزء ذات ما خوانده شده که در این کارزار دچار خودباختگی شدهایم و عزتنفس و شهامت خود از کف داده و پیروزی را ناممکن دیدهایم.
کتاب «صنعت بر فراز سنت یا در مقابل آن» که شرحی بر آسیبشناسی روند توسعه پایدار در ایران به قلم مرتضی فرهادی است، بر آن است که نشانمان دهد آنچه هستیم نه ذات تاریخی و دیرسال ما بلکه نشانگان بیماری سده اخیر ماست. بیماریای که اگرچه خود آن را پذیرفته و به درون راه دادهایم اما ژنتیکی نیست و عامل بیرونی قدرتمندی در کار بوده که با انگیزه بسیار و تداوم دائم بر سیستم ایمنی تاریخی ما تاخته است.
کتاب ما را دعوت میکند به گذشته نهچندان دور خود نگاه کنیم و به یاد آوریم که تمدنی پرقدر داشتهایم؛ تمدن فربه و جانداری که رمقش را از منابع انسانیمان میگرفته است؛ منابعی همچون همت، سختکوشی، خودباوری، خودبانی، خودبسندگی و یاریگری که در ساحت امن وجود اجدادمان آشیان داشته بدون اینکه از اساس به یغمارفتنی باشد.
اما روزگاری رسید که رزق و روزی ما در قالب مایع سیاه و بدبوی نفت از زیرِ زمین جوشید و تقصیر ما از آنجا آغاز شد که منابع با خون دل بهکفآمده تاریخیمان را به اندوخته تجدیدناپذیر زیر پایمان تاخت زدیم. اللهالله که تلف کرد و که اندوخته بود!
یغماگر ما میدانست برای اینکه خاک و زیر خاک را ببازیم باید از خود عقب بنشینیم و آمادهخواری را بچشیم و آموخته آن شویم. خار چشم او حمیت و زور بازو و اندیشه جستوجوگر و هوشمند نیاکانمان بود که به مکر و افسون و صبر یکانیکانش را برکشید و آنگاه تباه شدیم.
آنچه این کتاب مفاهیم را کلی و شعارگونه رد یا تأیید نمیکند بلکه به تفصیل به معرفی و واکاوی آن میپردازد و میکوشد ما را از قضاوت به سمت مشاهده دقیق سوق دهد تا تدبیر و درمان را بهجای خشم و کینه بنشاند.
بخش دیگری از کتاب که برای من الهامبخش و امیدآفرین است توصیف کشورهایی در وضعیت مشابه ماست که از حضیض مذلت برخاسته سرنوشت دیگری برای خود برگزیدهاند؛ بهخصوص سرنوشت پسرعموهای خلف هندیمان که به تعبیر نگارنده به لحاظ فرهنگی و ذخایر طبیعی مشابهتهای زیادی با ما دارند.
روح جسور و دانایی به نام مهاتما گاندی با طرح ریشهها رهبر این بازآفرینی است؛ اما نکته نهفته، آن جماعت عظیمی است که صدای او را شنیده و توانستند با او همراه شوند. انصاف نیست اگر از حمایت ملت فرهیخته آلمان از جنایتکاری به اسم هیتلر شگفتزده شویم و پتانسیلهای مردم فقیر هند در درک رهبر بزرگشان را نادیده بگیریم؛ رهبری که خوداتکایی عملی و کاربردی نه شعاری و پرهیز از ماشینزدگی به عنوان رویکردی هوشیارانه و دوراندیشانه و متکی بر فکتها و علت و معلولها نه تعصب و تازهگریزی را با زندگیاش و نه شعارهایش به آنها نشان داد.
در مجموع این کتاب توانسته بسیار نزدیک به حدی که بشود از یک کتاب انتظار داشت، درد گنگ و عمیق عقبماندگی تاریخی در وجود مرا از مرحله احساس به مرحله تشخیص برساند.
در روزگاری این کتاب را خواندهام که پاندمی کرونا ماههاست بر بشریت تاخته و سبک زندگی به شکل ناگزیری در حال تفاوتهای بنیادی است! در ماههای آغازین کروناهراسی که وحشت از هرچه از بیرون میرسید وجودم را تسخیر کرده بود، دخیل بسته بودم به آفتاب و ایوان و حیاط خانه و نه به شکل مشتاقانه که محتاجانه و ناگزیر، نان میپختم؛ پنیر و ماست و بیسکویت و ماکارونی درست میکردم؛ موهای خودم و بقیه را کوتاه میکردم و حتی تلاش میکردم ابزارهای ساده بسازم از آنچه هست!
خودبسندگی، نه تفریحانه که زبر و تلخ و سنگین در قالب یک بلیت بختآزمایی مرگ در جیبم بر من رخ نموده بود و از اینهمه که فارغ میشدم دامن پهن میکردم پیش این کتاب که گویا مرا میدید و لبخند میزد که:
بله فرزند! همین را میگویم! تو هم شراب خودی هم شرابخانه خود! سؤال تویی و پاسخ نیز تو!
این کتاب را بخوانید! البته که شیرین نیست اما نهیب بیداریبخشی دارد که میتواند چشمه اشکتان را بجوشاند و چشم شفقتتان را بگشاید بر زخمهای غریب این وطن بلاکشیده و دست همت و عزمتان را از آستین خمودگی و وانهادگی بیرون کشد تا خودشدن و خودبودن و خودپایی را مشق کنید.