سیاستورزی، عرصه واقعیتهاست نه ایدئالها
این روزها کمتر کسی حوصله بحثکردن درباره موضوعات سیاسی را دارد. جامعه دچار خمودگی شده و شرایط حال و روز آن کاملا مشخص است.
حامد عسگری. فعال رسانه
این روزها کمتر کسی حوصله بحثکردن درباره موضوعات سیاسی را دارد. جامعه دچار خمودگی شده و شرایط حال و روز آن کاملا مشخص است. 11 اسفند هم قرار است که انتخابات مجلس برگزار شود و هنوز بازخوردهای اجتماعی مناسبی از انتخابات وجود ندارد. در این یادداشت اتفاقا میخواهم درباره این موضوع مهم کمی سخن بگویم.
اول برویم سراغ یک واقعیت ساده:
عرصه سیاستورزی، عرصه واقعیتهاست نه ایدئالها.
تجربه تاریخی نشان داده است که دولتها کمتر حاضر میشوند قدرت و اختیارات خود را با گروهی دیگر شریک شوند. جنبشهای دموکراسیخواه در طول تاریخ رنجهای بسیار کشیدند تا دستوپای دولتها را با استفاده از نهادهای مدنی و انتخابی ببندند. این شیوه حکمرانی بهویژه در منطقه غرب آسیا سابقهای طولانی دارد. چرا این سخن را میگویم، چون میبینم برخی از دوستان و فعالان سیاسی چنان از حذف رقبا عصبی هستند که گویی این یک پدیده نادر در ایران است. بله این حد از «خالصسازی» و «انحصارطلبی» پدیده جدید و غریبی است اما نباید به ریشههای فرهنگی آن در ایران بیتوجهی کرد. پس اول قبول کنیم که ماهیت این رفتارها در ایران تاریخی است و برای رهایی از این ویژگیها نیاز به استمرار اصلاحات داریم.
اما برویم سر اصل مطلب. انتخابات پیشرو میدان کنشگری نیروهایی است که زوایای متفاوتی نسبت به یکدیگر دارند. مردمی که هنوز مواجهه مطلوبی با انتخابات ندارند، فعالان سیاسی اصلاحطلبی که پشت سر جامعه حرکت میکنند و برنامه مشخصی برای آینده کشور ندارند و برخی اصولگرایانی که به دنبال رقابت بین خودشان در سایه مشارکت پایین مردم هستند؛ چراکه آنها در اکثر مواقع پیروز میدانهایی بودند که مردم حضور نداشتند. اما چه باید کرد؟ باز برمیگردم به اول بحث، سیاستورزی امری واقعی است نه ایدئالی، البته این بهمعنای کنارگذاشتن و عدول از آرمانها و ارزشها نیست. ولی ظاهرا کسی گوش شنوایی برای شنیدن حرفهای واقعگرایانه ندارد! دکتر ظریف چندبار چنین جملهای را گفتند که بسیار مهم است اما کمتر کسی به آن توجهی کرد: «مردم ما خودشان تصمیم گرفتند که اینطور زندگی کنند». البته خیلیها از این حرف ناراحت شدند و آن را توهین به مردم دانستند اما بیاییم کمی احساسات را کنار بگذاریم و با عینک واقعگرایی موضوعات را ببینیم. اینجا ایران است، سرزمینی تاریخی با مردمانی نجیب. انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ موجب ایجاد نهاد انتخابات در کشور شد. اگرچه بعد از مشروطه هم انتخابات برگزار میشد اما به گواهی تاریخ، انتخابات بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از حیز انتفاع ساقط شده بود و کارایی نداشت و نمایندگان مجلس شورای ملی را دربار انتخاب میکرد. با انقلاب اسلامی نهاد انتخابات دوباره جانی تازه گرفت و مردم در انتخاباتهای گوناگونی شرکت کردند. البته توقعی نباید داشت که انتخابات ایران را با دموکراسیهای قدیمی در جهان مقایسه کرد. بالاخره آنها سالها جلوتر از ما در نهادینهکردن دموکراسی در کشورشان تجربه دارند. تاکنون انتخابات در ایران در زیر سایه نظارت استصوابی برگزار شده است؛ بنابراین همیشه نقدهای زیادی درباره برگزاری انتخاباتها وجود داشته است. اما در روند همین انتخاباتهایی که برگزار میشد، حتما مردم متوجه تفاوت حضور هرکدام از این جناحها و نیروهای سیاسی شدهاند؛ بهخصوص اثری که مستقیم بر معیشت و سفرهشان داشته است.
مثال میزنم. دوم خرداد ۱۳۷۶ و انتخاب سیدمحمد خاتمی و رشد اقتصادی ایران را حتما میتوان با دوران احمدینژاد یا همین دوران مقایسه کرد. سال ۱۳۸۴، عدهای فاز گرفته بودند که در انتخابات ریاستجمهوری شرکت نکنند. نظرشان محترم بود اما نتیجه چه شد؟ ظهور پدیدهای به نام محمود احمدینژاد که کشور را وارد یک دوره تاریک کرد. ایران تحریم شد. اما احمدینژاد آن را کاغذپاره میخواند. بعدها خیلیها فهمیدند که اتفاق تلخی رقم خورده است اما دیگر کار از کار گذشته بود و شد آنچه نباید میشد.
مثالی دیگر، انتخابات مجلس هفتم که شورای نگهبان نمایندگان اصلاحطلب را رد صلاحیت کرد و مردم هم که خسته از دعواهای سیاسی بودند، در انتخابات شرکت نکردند.
مجلس هفتمی بر سر کار آمد که فقط یک قلم خسارتبارش تصویب «طرح تثبیت قیمتها» بود که سالها بعد در بخش انرژی فاجعه به بار آورد و صدها میلیارد تومان به گفته همان تصویبکنندگان به اقتصاد کشور ضربه زد. خاموشیهای چند سال اخیر در تابستان که ضربه زیادی به تولیدکنندگان وارد کرده از اثرات تصویب همان طرح است که پای بخش خصوصی را از صنعت انرژی برید.
مثالی دیگر اینکه سال ۸۶ اصلاحطلبان برای انتخابات مجلس هشتم با لیست یاران خاتمی به میدان آمدند ولی باز مردم نیامدند. مجلس نهم که در زیر سایه حوادث بعد از انتخابات ۸۸ برگزار شد و اصلاحطلبان حضور نداشتند. اما مردم در سالهای ۹۲ و ۹۶ اصلاحطلبان را همراهی کردند و دولت روحانی بر سر کار آمد. سیاست خارجی فعال شد، تحریمها رفع شد و اتفاقات خوبی در اقتصاد افتاد. نمیگویم دولت روحانی گل و بلبل بود، نه اما به چشم خودمان دیدیم که دولت فعلی نبود.
اما از سال ۹۸ به بعد و حوادث تلخی که در کشور اتفاق افتاد، باز فاز قهر با صندوقهای رأی اوج گرفته، هم از سوی مردم و هم از سوی بخشهایی از اصلاحطلبان؛ اما تا به امروز فایدهاش چه بوده است؟ بازهم مثال میزنم، مجلس دهم، اگر آن مجلس کارایی نداشت، حداقل مانند این مجلس به دنبال طرح صیانت، تغییر سن بازنشستگی و دهها طرح پرچالش دیگر نبود.
هزینه و فایده، سود و زیان، همه ما با این مفاهیم سر و کار داریم. سود تحریم انتخابات برای ما مردم چه بود؟ اگر برخی فکر میکنند که با تحریم میتوانند کاری کنند که انحصارطلبی و خالصسازیهای جریانهای سیاسی یکباره پایان یابد، چنین اتفاقی رخ نخواهد داد. اینجاست که گروههای تحولخواه و اصلاحطلب نباید تاریخ را تکرار کنند و زمینه برگزاری یک انتخابات ضعیف را فراهم کنند. اتفاقا باید از ظرفیتهای موجودی که وجود دارد با تمام قدرت استفاده کنند تا مجلس یازدهم و دولت سیزدهم تکرار نشود.
باز یک نگرانی از سوی برخی دوستان مطرح میشود، به فرض که در انتخابات پیروز هم شویم، آیا با این جایگاهی که برای مجلس تعریف شده، میتوان کاری کرد؟ بنده میگویم بله، بستگی دارد چه کسانی را روانه بهارستان کنید. درست است که آمار ردصلاحیتها بالاست اما باز در همین تأییدشدهها هم افراد باتجربه و دلسوز و آشنا به امور وجود خواهند داشت که میتوان با آنها ارتباط تشکیلاتی برقرار و از آنها حمایت کرد. اگر نمایندگانی شجاع از سوی مردم رأی بیاورند، بهطور حتم میتوانند اتفاقات خوبی را رقم بزنند.
یک نگرانی دیگر برخی از دوستان این است که حضور در انتخابات و عدم پیروزی موجب عبور مردم از جریان اصلاحات خواهد شد و آنها را متهم به قدرتطلبی تحت هر شرایطی میکنند.
نگرانی درستی است اما باز باید واقعبین بود، بدون حضور در عرصه قدرت نیروهای اصلاحی کاری نمیتوانند انجام دهند، پس حضور در قدرت امر مبارکی است نه مضموم، اگر نیروهای اصلاحگر در قدرت حضور نداشته باشند، وضعیت کشور همینطور با مشکلات فعلی خواهد بود، تحریمهای ظالمانه ادامه خواهد داشت و کاسبان تحریم هر روز بر ثروتشان افزوده خواهد شد، اینها موضوعاتی حیاتی برای جامعه است که نمیتوان نادیده گرفت.
وقتی مردم میبینند که هیچ گروه اصلاحگری در جامعه راهحلی برای رفع مشکلات ندارند، چرا نباید منفعل باشند؟ اشتباه گروههای سیاسی در ایران این است که بهجای پیشروبودن و ایفای نقش فعالانه، پشت سر جامعه حرکت میکنند، گویی انگار وظیفه اصلی خود را فراموش کردهاند. مردم وقتی جنسی برای فروش نباشد، چرا باید تبوتاب خرید داشته باشند؟
نتیجه: شاید مخاطب گرامی از ذکر این مثالهای تکراری خسته شده باشد اما تکرار برخی موضوعات به نظرم لازم است تا گذشته را فراموش نکنیم، گذشته چراغ راه آینده است. اما اگر بخواهم خلاصهای از این مطلب را بگویم، این است سیاستورزی عرصه واقعیتهاست نه ایدئالها. هرگونه عقبنشینی از صندوق رأی و انتخابات شرایط کشور را به مرحله خطرناکی میبرد.
بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزند
رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش